eitaa logo
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
1.5هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
79 فایل
[امیــرالعـشقـ❣ والرضــوان] شہــیداحــمدمحمــدمشلبــ🌸🍃 نفرہفــ7ـٺم ٺڪنولوژےاطلاعــاٺ📱 ملقـــب بهـ شہیدBMWســوار🚘 لقبـ جہادےغــریب طوســ💔 ولادٺ1995 🤱 شہادٺ 2016 🖤 شرایطمونه😍 : @sharayet_tarigh
مشاهده در ایتا
دانلود
😍 🌸🍃 😁گچ پژ اول که رفته بودیم گفتند کسی حق ورزش کردن نداره. یک روز یکی از بچه ها رفت ورزش کرد، مامور عراقی وقتی او را دید در حالی که خودکار و کاغذ دستش بود برای نوشتن اسم او جلو آمد و گفت؛ ما اسمک؟ اسم تو چیست؟ رفیقمون هم که شوخ بود برگشت گفت؛ گچ پژ!!😁 [حروفی که در زبان فارسی هست ولی در زبان عربی وجود ندارند] باور نمی کنید تا چند دقیقه اون مامور عراقی هر کاری کرد این اسم رو تلفظ کنه نتونست، وِل کرد گذاشت و رفت و ما همینظور می خندیدیم😂😂 @TarighAhmad
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺🕊 🌷 🔹↫جهیزیه ی حاضر شده بود. یک عکس قاب گرفته از بابای را هم آوردم،دادم دست فاطمه... گفتم: بیا مادر! اینو بگذار روی وسایلت... 🔸↫به شوخی ادامه دادم: بالاخره هم باید وسایلت رو ببینه که اگر چیزی کم و کسری داری برات بیاره... 🔹↫شب را خواب دیدم،گویی از آسمان آمده بود؛با ظاهری آراسته و چهره ی روشن و نورانی✨... 🔸↫یک پارچ خالی تو دستش بود، داد بهم!!با خنده گفت:این رو هم بگذار روی جهیزیه ی !. 🔹↫فردا رفتیم سراغ . دیدیم همه چیز خریده‌ایم؛ غیر از ... 🌷 ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TrighAhmad
📖 (نماز شب) اومد بهم گفت : " میشہ ساعت 4 صبح بیدارم ڪنی تا داروهام رو بخورم ؟ " ساعت 4 صبح بیدارش ڪردم ، تشڪر ڪرد و بلند شد از سنگر رفت بیرون ... بیست الی بیست و پنج دقیقہ گذشت ، اما نیومد ... نگرانش شدم ؛ رفتم دنبالش و دیدم یہ قبر ڪنده و توش نماز شب می خونہ و زار زار گریہ می ڪنہ ! بهش گفتم : " مرد حسابی تو ڪه منو نصف جون ڪردی ! می خواستی نماز شب بخونی چرا بہ دروغ گفتی مریضم و می خوام داروهام رو بخورم ؟! " برگشت و گفت : " خدا شاهده من مریضم ، چشمای من مریضہ ، دلم مریضہ ، من 16 سالمہ ! چشام مریضہ ! چون توی این 16 سال امام زمان عج رو ندیده ... دلم مریضہ ! بعد از 16 سال هنوز نتونستم با خدا خوب ارتباط برقرار ڪنم ... گوشام مریضہ ! هنوز نتونستم یہ صدای الهی بشنوم ... " ✍ « ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﻬﯿﺪ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻟﺰﻣﺎﻧﯽ » ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @TarighAhmad ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
📖 هیچ خانم نامحرمی را نگاه نمی‌ڪرد. همیشه می‌گفت : اگر قرار است چشمی به آقا امام‌زمان (عج) بیفتد ؛ نباید با نگاه به نامحرم آلوده شود . در خیابان هم ڪه بودیم همیشه ملاحظه می‌ڪرد ڪه نگاهش به نامحرم نیفتد و مراعات می‌ڪرد . شهید مدافع حرم آل‌الله... 🕊 •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @TARIGHAHMAD |√←
•| ✨ ‌+بهش گفتم : بابک من بخاطر خانوادم نمیتونم بیام دفاع از حرم🕌 - گفت: توی کربلا هم دقیقا همین بحث بود یکی گفت خانوادم یکی گفت کارم یکی گفت زندگیم اینطوری شد که امام حسین ع تنها موند💔 و من واقعاجوابی نداشتم برای‌حرفش... •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @TARIGHAHMAD |√←
◽️رفیقش می‌گفت: یه شب تو خواب دیدمش بهش گفتم محمدرضا اینقدر از حضرت زهرا(س) خوندے چیشد اخرش؟ ◽️گفت: همین‌ڪه تو بغل پسرش امام زمان(عج) جان دادم برایم ڪافیست... 🌷 •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @TARIGHAHMAD |√←
💠مادر : چند روز قبل از رفتن به سوریه ازم خواست که بزارم بره سوریه. باهاش مخالفت کردم و گفتم تو مال جنگ نیستی و من فقط یک پسر دارم اگر تو بری دیگر کسی را ندارم.... شب که خوابیدم حضرت زینب (س) را در خواب دیدم که پسرمو ازم خواست و گفت با رفتنش مخالفت نکنم. وقتی خبر شهادت محمد را شنیدم اصلا ناراحت نبودم چون حضرت زینب(س) محمد منو انتخاب کرده بود‌... ❤️❤️👇👇👇 ╔═. ♡♡♡.══════╗ @TarighAhmad ╚══════. ♡♡♡.═╝
📃✏️ 🌷حسین ساعت هفت صبح روز جمعه چهارم فروردین ماه ۱۳۹۶ به شهادت رسیده بود. ولی پیکرش یک روز بعد به عقب منتقل شده بود. بعد ها شنیدیم که یک روز قبل شهادتش تیری به بازویش اصابت کرده بود ولی خودش به عقب برنگشته بود . گفته بود کار زیاده. حتی چند روز قبلش هم با موتور تصادف کرده و آسیب دیده بود.😔 💐یک روز به من زنگ زد و خواست بگه که تصادف کرده, ولی ترسید نگران شم نگفت, چندبار اصرار کردم ولی نگفت. روز هشت فروردین ماه پیکر حسین روبه معراج الشهدا آوردند. تعطیلات عید بود, ولی مردم زیادی برای تشییع پیکر حسین آمده بودند. 🕊😭 شوکه شده بودیم که این همه جمعیت از کجا آمده ! اصلا یکبار هم به شهادت حسین فکر نمی کردم. یعنی جرات فکر کردن در این مورد رو نداشتم , برایم سخت بود 😔 ✏️راوی:مادر بزرگوار شهید 〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰 @TarighAhmad
| 🔻 آرزوهای شهید تورجی‌زاده، کاش آرزوهایم مثل تو بود 🔅 داشتیم از آرزوهامون می‌گفتیم. محمدرضا گفت: آرزوی من اینه که... مکثی کرد و ادامه داد: "من دوست دارم زیاد برام فاتحه بخونن، زیاد باقیات‌ الصالحات داشته باشم؛ ➖ می‌خوام بعد از مرگم ، وضعم خیلی بهتر بشه؛ دوست دارم هر کاری می‌تونم برای مردم بکنم، حتی بعد از شهادت... " به راستی که خداوند چه زیبا آرزوهای شهید محمدرضا تورجی‌زاده رو برآورده کرده؛ هم او دست مردم رو می‌گیره، و هم اکثر اوقات مزارش جزء شلوغ‌ترین مزارهای گلستان شهداست و مردم دارن براش فاتحه می‌خونن... 📍خاطره ای از زندگی مداح شهید محمدرضا تورجی‌زاده 📚منبع: کتاب یازهرا سلام‌الله‌علیها ، صفحه ۱۷۰ 〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰 @TarighAhmad
📖 جذب به مسجد و نماز 🍃 وقتی محمد شهید شد ، یڪی از همسایه‌ها ڪه مغازه‌دار بود و از نظر ایمان ڪسی رویش حساب باز نمی‌ڪرد آمد و گفت : شما نمی‌دانید چه ڪسی را از دست داده‌اید . گفتم : چطور ؟ گفت : محمد آقا مبلغ ڪمی ڪه از بسیج می‌گرفت را به من می‌داد و می‌گفت : صبح جمعه با این پول صبحانه‌ای تهیه ڪنید و به مسجد ببرید برای آنهایی ڪه دعای ندبه می خوانند . این پول مال خودم است و چون می‌دانم حلال است برای این ڪار خیر به شما می‌دهم . با این ڪارش می‌خواست ڪه این آقا را به سمت مسجد گرایش دهد و همسایه ها نسبت به این آقا نظر خوبی پیدا ڪنند . 🕊 ✍ : اطلاعات دریافتی از ڪنگره سرداران و ۲۳ هزار شهید استانهای خراسان ❀•┈••❈✿♥️✿❈••┈•❀ @TarighAhmad ❀•┈••❈✿♥️✿❈••┈•❀
🕊 🌹 یکی از رزمنده‌های مدافع حرم، چند روز بعد از شهادت محمودرضا برایم تعریف کرد که محمودرضا در مناطق مختلف با مردم سوریه ارتباط می‌گرفت. یکبار در یکی از مناطق درگیری، متوجه چهار زن شدیم که مقابل یک خانه روی زمین نشسته بودند. یکی از رزمنده‌های سوری که همراه ما بود گفت: «اینها مشکوکند و شاید انتحاری باشند.» محمودرضا گفت: «شاید هم نباشند. بگذارید با آن‌ها صحبت کنیم.» بعد رفت جلو و شروع کرد به زبان عربی با آن‌ها صحبت کردن. خودش را معرفی کرد و به آن‌ها گفت: «نترسید، ما شیعه امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب هستیم و شما در پناه مایید.» وقتی این را گفت آرام شدند. بعد با آن‌ها حرف زد و اعتمادشان را جلب کرد. بعد از آن بود که شروع به همکاری کردند و در آن حوالی محل تجمع تعدادی از تکفیری‌ها را هم در یک خانه نشان ما دادند. همان رزمنده مدافع حرم گفت: «محمودرضا حتی برای شناسایی از مردم منطقه استفاده می‌کرد. یکبار یکی از اهالی منطقه را که اهل سنت هم بود برای شناسایی با خودش سوار ماشین کرد که ببرد. محمودرضا جوری با مردم رفتار می‌کرد که آن‌ها را جذب می‌کرد و بعد با همانها کار می‌کرد.» @TarighAhmad