•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
«بِسمِ رَبِّ الشُّهَدا وَ صِدّیقین»
✧شهیداحسانفتحیچمخانی✧
◈❘ تاریخ ولادت: ۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۹
◈❘ محل ولادت: بهبهان
◈❘ وضعیت تاهل: مجرد
◈❘ تاریخ شهادت: ۱۶ آذر ۱۳۹۴
◈❘ محل شهادت: حلب_سوریه
◈❘ محل مزار: گلزار شهدای بهبهان
📚مـنـبـع: مرکز امور شاهد و ایثارگران دانشگاه آزاد اسلامی
❅اَلـلّـﮪُمَّ عـَجـِّل لـِوَلـٻَۧـکَ الـفـَࢪَج وَ الـعـافـٻَۧـه وَ النَّصࢪَ❅
#میهماناحمد
#شهیداحسانفتحیچمخانی
#باشهداتاظهور....
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
@TarighAhmad
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
«بِسمِ رَبِّ الشُّهَدا وَ صِدّیقین» ✧شهیداحسانفتحیچمخانی✧ ◈❘ تاریخ ولادت: ۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۹ ◈❘
#ماجرایشهادتشهید🌹
راوی:همرزم شهید
نیم ساعت قبل از حرکت در روستایی بنام برنه دور هم جمع نشسته بودیم هوا بسیار سرد بود در حیاط روستا آتشی بپا کرده بودیم تا بقیه هم آماده شن تا برای عملیات حرکت کنیم. تو همین زمان که دور هم بودیم بهش گفتم:
احسان چند سالته؟
گفت: متولد ۶۹ هستم.
گفتم: پس زن گرفتی یانه؟
گفت: نه ولی قبل از این که بیام سوریه اقدام کردم ولی هنوز جواب نگرفتم، ولی می دونم جوابشون مثبته انشاءالله برگردم عقد می کنم.
همین طور که صحبت می کردیم، گفتم:
احسان داری نور بالا میزنی (یعنی آمادگی شهادت داری) ، مواظب خودت باش.
گفت: فلانی من و شهادت؟!
گفتم: آره باتوجه به تجربه ای که از زمان جنگ خودمون دارم چهره ات این رو نشون ميده.
کمی خندیدیم بعد دیگه حرکت کردیم برای عملیات، یک مسیر سختی رابايد طی می کردیم تا به نزدیکی دشمن می رسیدیم.
فاصله ۳۰، ۴۰ متری شهر، کانالی پر از آب بود باتوجه به این که زیر آتش بودیم وفرصت درآوردن پوتین ولباس ها رانداشتیم با همان شرایط درآن سرمای شدید به آب زدیم و خودمون رو به ساختمان ها رساندیم ودر حال پیشروی بودیم حدودا سه ساختمان را داشتیم جلو می رفتیم جاده ای بود ورودی شهر که فرمانده گردان تو بیسیم صدا زد شما کجایید بهش گفتم:
ما ساختمان سوم داریم می رویم.
گفت: من چه جوری به شما برسم؟
گفتم: الان یه دونفر ازمدافعین را می فرستم دنبال شما و فتحی و یکی از دوستان بنام خلیلی را گفتم بروید.
طولی نکشید که برگشتند.
رسیدیم وسط شهر جاده ای که از وسط شهر می گذشت ساختمان های دوطبقه و سه طبقه مشرف بر جاده داشت و دشمن در یکی از این ساختمان ها تیر بارچی گذاشته بود و بدجور جاده را زیر آتش گرفته بود ونمی گذاشت نیروهای مدافع از آن منطقه عبور کنند، شیر بچه های ادوات رسیدند و یادم هست شهید علی خانی با مینی کاتیوشا اومد رفت روبرو ساختمان تیر بارچی دشمن را خاموش کرد، تقریباً منطقه آرامتر شد ولی تک تیرانداز های دشمن اذیت می کردند، ما از فرصت استفاده کردیم و با همان شرایط لباس خیس و لجنزاری که تو آن کانال بود تیمم گرفتیم و نماز صبح را خواندیم.
تقریبا شهر تثبیت شده بود ودوساختمان مانده به آخر وساختمان آخری احسان رفت که خودش را به ساختمان آخری برساند که مورد هدف تک تیرانداز دشمن قرار گرفت وبه فیض شهادت رسید و شهید چرغندی هم داشت به کمک احسان ساختمان آخری شهر زیتان را تثبیت میکرد مورد اصابت چند گلوله دشمن قرار گرفت وبا فاصله ۱۲ تا ۱۵ متر از شهید احسان فتحی به فیض شهادت نائل آمد.
📚 مرکز امور شاهد و ایثارگران دانشگاه آزاد اسلامی
.................«شادی روح پاکش صلوات».................
❅اَلـلّـﮪُمَّ عـَجـِّل لـِوَلـٻَۧـکَ الـفـَࢪَج وَ الـعـافـٻَۧـه وَ النَّصࢪَ❅
#شهیداحسانفتحیچمخانی🌹
#راهشهادتــــ...
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
@TarighAhmad
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─