eitaa logo
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
1.6هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
79 فایل
[امیــرالعـشقـ❣ والرضــوان] شہــیداحــمدمحمــدمشلبــ🌸🍃 نفرہفــ7ـٺم ٺڪنولوژےاطلاعــاٺ📱 ملقـــب بهـ شہیدBMWســوار🚘 لقبـ جہادےغــریب طوســ💔 ولادٺ1995 🤱 شہادٺ 2016 🖤 شرایطمونه😍 : @sharayet_tarigh
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹هوالمحبـــــــوب 🌹رمان زیبا و واقعے 🌹قسمت منوچهر باخدا معامله کرد... حاضر نشد مفت ببازد، حتی ناله هایش را. می گفت: _این دردها عشقبازی است باخدا و من همه زندگیم را در او می دیدم. در صداش، درنگاهش که غم ها را میشست از دلم. گاهی که میرفتم توی فکر، سر به سرم میگذاشت... یک «عزیز من» گفتنش همه چیز را از یادم می برد.☺️ باز خانه پر از صدای شادی میشد. ما دو سال تو خونه های سازمانی حکیمیه زندگی می کردیم. از طرف نیروی زمینی یه طبقه رو بهمون دادن... ماشین رو فروختیم، یه از بنیاد گرفتیم و اونجا رو خریدیم. دور و برمون پر از تپه و بیابون بود... هوای تمیزی داشت... منوچهر کمتر از اکسیژن استفاده می کرد... بعدظهرا با هم می رفتیم توی تپه ها پیاده روی. یه گاز سفری و یک اجاق کوچک و ماهیتابه ای که به اندازه ی دو تا نیمرو درست کردن جا داشت خریدیم. با یه کتری و قوری کوچیک و یه قمقمه. دوتایی می رفتیم پارك قیطریه... مثل دوران نامزدی...... بعضی شبا چهارتایی.. می رفتیم پارك قیطریه برای علی و هدی دوچرخه خریده بود. پشت دوچرخه ی هدی رو می گرفت و آهسته می برد.. و هدی پا می زد تا دوچرخه سواری یاد گرفت. اگه حالش بد می شد می موندیم چیکار کنیم...😞 زمستونای سردی داشت.... آنقدر که گازوییل یخ می زد. سختمون بود. پدرم خونه ای داشت.. که رو به  راهش کردیم و اومدیم یه طبقش نشستیم. فریبا و جمشید طبقه ی دوم و ما طبقه ی سوم اون خونه.... منوچهر دوست داشت به پشت بوم نزدیک باشه. زیاد می رفت اون بالا... ادامه دارد.. دسترسی به پارت اول🦋✨ 👇 https://eitaa.com/Tarighahmad/8431 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ ✍نویسنده؛ مریم برادران ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad