شهدا...
یه زمانی جنگیدند،راه زیارت رو برای ما باز کردند...
الان که راه کربلا بستس...
رفتیم ازشون خواستیم تا دوباره راه رو باز کنند...
ولی خواست خدا این نبود...
چاره فقط #شکوه هست...💔
#رفیقشهیدم
#طرح_اربعین
#زائران_اربعین
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@TARIGHAHMAD |√←
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
شهدا... یه زمانی جنگیدند،راه زیارت رو برای ما باز کردند... الان که راه کربلا بستس... رفتیم ازشون خوا
طرح ویژه اربعین🏴
در ابعاد استوری⚘🍃
┄•●❥ @TarighAhmad
4_5834502412060066870.mp3
4.74M
🎶این که گناه نیست🤔
🎙استاد شجاعی
🔹☘🔹☘🔹☘🔹☘🔹☘🔹☘
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓
@Tarighahmad
-------------------------------------------------
#شب_پاییزی☕🍫
🍁🌸🍁🌸🍁🌸🍁🌸🍁🌸🍁🌸
🌼🔹🌼🔹🌼🔹🌼🔹🌼🔹🌼🔹
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
🌼🔹🌼🔹🌼🔹🌼🔹🌼🔹🌼🔹
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿ 💞 #ازســـوریہ_ٺامنـــا🕊 💞 قسمت #هشتم سکوت را صالح شکس
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿
💞 #ازســـوریہ_ٺامنـــا🕊
💞 قسمت #نهم
مثل برق و باد به آخر هفته رسیدیم. سردرگم بودم. نمی دانستم این راهی که انتخاب کرده ام درست است یا...
پنجشنبه بود و دلم هوای شهدا را کرد. دو شهید گمنام را بین مقبره ی شهدای نام و نشان دار دفن کرده بودند.
یک راست به سراغ آنها رفتم. همیشه سنگ مزارشان تمیز بود و خانواده های شهدا هوای این دوغریب را نیز داشتند. کتاب دعا را به دستم گرفتم و بعد از قرائت فاتحه، زیارت عاشورا خواندم. با هر سلام به حضرت و لعن به قاتلین اهل بیت دلم سبک تر می شد.
بغضم ترکید و چادر را روی صورتم کشیدم و دل سیر با خدای خودم راز و نیاز کردم.
ــ ای خدا... خودت به دادم برس. خودت کمکم کن مسیر درستو انتخاب کنم. من صالح رو قبول دارم. مورد پسند منو خانواده مه... فقط نگرانم. از تنهایی می ترسم. می ترسم با هر ماموریتش دیوونه بشم. بمیرم و زنده بشم. می ترسم زود صالحو ازم بگیری اونوقت من چطوری طاقت بیارم؟ اصلا دلم نمی خواد بهم بگن همسر شهید. خودم می دونم سعادت می خواد اما... اما من برای این سرنوشت ساخته نشدم. تنهایی دیوونه م می کنه. نمی تونم نسبت بهش بی تفاوت باشم. از تو که پنهون نیست مهرش به دلم نشسته. دوست دارم همسرم بشه... هم نفسم بشه... اما... خدایا من صالح رو سالم می خوام.
تو سرنوشتم شهادت سوریه رو قرار نده. می دونم بازم میره. سالم از سوریه بهم برش گردون. می خوام جواب مثبت بهش بدم. خدایا هوامو داشته باش.
با قلبی #آرام و تصمیمی #قطعی به سوی منزل بازگشتم.
نتیجه را به زهرا بانو گفتم و او نیز به پدر منتقل کرد. قرار نامزدی را برای فرداشب گذاشتند.
حس عجیبی داشتم. می دانستم که صالح هم دست کمی از من ندارد. پیشانی بند را به دیوار مجاور تخنم وصل کردم و بوسه ای روی آن کاشتم.
ادامه دارد...
دسترسی به پارت اول🦋✨
https://eitaa.com/Tarighahmad/11398
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
به قلم ✍؛طاهره ترابی
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |•
➣ @TarighAhmad
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿
💞 #ازســـوریہ_ٺامنـــا🕊
💞 قسمت #دهم
دیدن صالح در کت و شلوار سفید و پیراهن یاسی رنگ حسابی مرا سر ذوق آورده بود.
می دانستم کار سلماست.
صبح به منزل ما آمد و گفت چه می پوشم.
کلی هم سر به سرش گذاشتم که می خواهم سورپرایز باشد که با جیغ و داد سلما تسلیم شدم و بلوز و دامن سفید و روسری یاسی رنگم را به او نشان دادم. حالا کاملا با صالح یکرنگ بودم و لبخند های از سر ذوق دیگران مرا شرمگین می کرد.
خانه شلوغ شده بود. اقوام ما و آنها کم و بیش آمده بودند و کمی استرس داشتم چادر حریر سفیدی که گلهای صورتی داشت به سر داشتم.
دسته گل صالح را با خودم به آشپزخانه بردم. گل خاستگاری را از گلدان روی اپن برداشتم و دسته گل آلستر بنفش را که بازهم با گلهای نرگس تزئین شده بود، توی گلدان روی اپن گذاشتم.
مادرم خودش چای را آماده کرد و به پسر عمویم داد که تعارف کند. من را کنار خودش نشاند و بحث های متداول مردانه...
بحث که به قرار و مدار ازدواج رسید،
آقای صبوری خطاب به پدرم گفت:
ــ بهتره بریم سر اصل مطلب. اگه شرط خاصی مد نظرتونه بفرمایید بگید.
پدرم جابه جا شد و گفت:
ــ والا شرط خاصی که نه... فقط...
ــ بفرمایید
ــ اگه اجازه بدید یک بار دیگه دخترم با پسرتون صحبت کنه
از قبل از پدر خواسته بودم که با صالح اتمام حجت کنم. صالح با شرم و سردرگمی بلند شد و همراهم به داخل اتاق آمد.
درب را بستم و بی توجه به نگاه متعجب صالح لبه ی تخت نشستم. صالح روی صندلی ننشست.
زانو زد و پایین تختم روی فرش وسط اتاق مودبانه و سربه زیر نشست.
ــ اااام... می خواستم باهاتون اتمام حجت کنم.
سرش را بلند کرد و #لحظه ای از نظر مرا گذراند و متوجه پیشانی بندش شد که به دیوار پشت سرم وصل بود.
لبخندی کشیده رو لبش نشست و گفت:
ــ امر بفرمایید. گوشم با شماست.
ــ می خوام قول بدی نمیری...
صدای خنده اش بلند شد و خیلی زود خودش را جمع کرد.
بدنم می لرزید و نمی توانستم ادامه دهم. لحنم صمیمی شده بود و جمله ام کودکانه بود.
ــ منظورت چیه مهدیه خانوم؟
ــ سوریه... می دونم دوباره میری و من اصلا مخالف نیستم و خودمو فدای اهل بیت می کنم اما... دلم نمی خواد شهید بشی... خواهش می کنم قول بده سالم برگردی.
کمی کلافه بود و جدی شد.
ــ آخه مگه دست خودمه؟ کمی منطقی باشید
ــ می دونم. حداقل که می تونی واسه شهادت سینه سپر نکنی. مواظب خودت باشی و سالم برگردی خونه.
سرم را از شرم پایین انداختم و چشمم را بستم. صدایش آرام شده بود و محبت آمیز گفت:
ــ چشم خانوم... قول میدم بیشتر از همیشه مواظب باشم. چون دیگه یه نفر تو خونه منتظرمه. امر دیگه ای نداری؟
لحن او هم صمیمی شده بود.
بلند شدم و از اتاق بیرون رفتم و او بی صدا به دنبال من.
عمویم صیغه ی محرمیت را خواند و مارا شرعا با هم محرم کرد.
حالا دل سیر او را نگاه می کردم. چادر را کمی عقب دادم و چشمان خیره اش را نگاه کردم.
زیر لب گفت:
ــ مبارک باشه خانومم. ان شاء الله به پای هم پیر بشیم.
از ته دل گفتم
"ان شاء الله"
و انگشتر نامزدی را در دستم چرخاندم.
ادامه دارد...
دسترسی به پارت اول🦋✨
https://eitaa.com/Tarighahmad/11398
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
به قلم ✍؛طاهره ترابی
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |•
➣ @TarighAhmad
11.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه استاپ موشن خلاقانه و فوق زیبا مناسبتی😍 ارسالی یکی از اعضای گلمون 👏👌
خدا به هنرتون برکت بده
و عاقبت به خیرشید ان شاءالله❣✨
➯ @TarighAhmad
🦋یا مَن قَرَّبَنی و اَدنانی🦋
بارالها🌿
🌸مرا به کاری برانگیز که در راه تو برای آخرت خود بدان پردازم
و مرا از کسانی قرار ده که هنگام آسودگی تو را مخلصانه می خوانند 🌸
7⃣1⃣مهرماه 🍁
پنج شنبه
0⃣2⃣صفر 🥀
╭━═━⊰❀❁❀⊱━═━╮
@TarighAhmad
╰━═━⊰❀❁❀⊱━═━╯
اربعین امسال جا ماندیم تا تلنگری شود برای جا ماندن از لشگر حضرت مهدی عج الله تعالی الفرج و الشریف
و این خود بزرگترین درس و سبک زندگی عاشوراست که بترسیم مبادا از ولایت جا نمانیم... 😔
#اللهمعجللولیڪالفرج..
#مهدویت
🖤『@TarighAhmad』🖤
ازآݩ↜زمانےڪهنگاهمـ
بهنگاه •›تـღـو
گرهخورد•🌱
تمآم آرزویم↶
•||ایݩشد دنیا راازقابـ
چشمهای توببینم••°🥀
هماݩ•›چشم هایی∞ڪه
غیر از خــدا•›📿 را ندید||•
#برادر_شهیدم
#احمد_مشلب
#عکس_نوشته🦋
┈┈••✾••✾••┈┈
@TarighAhmad
┈┈••✾••✾••┈┈
تلنگر⚠️
زائرِ حسین ع
امسال این دل🖤 است که رَوادید کربلا مُهر می کند
و اربعین امسال نه غریب !
بلکه قریب است😭
و قَرین با دل های تَرَک خورده از نام حسین ع 🖤
و چشم😔 های به راه مانده به ضریح شهید کربلا 🥀
اربعین سید و سالار شهیدان تسلیت باد
┄•●❥ @TarighAhmad
امامصادق {ع} فرمودند:
اگربهاندازہبالمگسےبامعرفٺ
براےجَدِغریبما
گریہڪنے؛گناهانٺراخدااگربہاندازهے
ڪفدریاهاباشد،بهاندازهریگ
بیابانباشد
بهاندازهبرگهاےدرختباشد
#مےبخشد ✨🌱
+خدایـےعجبڪشتےنجاتے
داریمما♥️ :)
#اربعین
#بهتوازدورسلام
#استورے
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@TARIGHAHMAD |√←