✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿
💞 #ازســـوریہ_ٺامنـــا🕊
💞 قسمت #بیست_وهشت
دیشب اصلا نخوابیدم.
حال دلم خراب بود. صالح هم درست نخوابید. همین که می دید هنوز بیدارم کلی غر می زد و بعد نازم را می خرید و می گفت بیدار ماندن برای خودم و بچه خوب نیست.
دست خودم نبود. خواب به چشمم نمی آمد.
فردا صبح صالح می رفت و بازگشتش با خدا بود. اصلا خواب چه معنایی می توانست داشته باشد وقتی که فردا نفسم از گلویم می رفت و روحم از تنم؟
نماز صبح را با صالح خواندم.
لبه ی تخت نشستم و قامت بستم. بغضم ترکید و با صدای زمزمه ی صالح دل سیر گریه کردم.
نماز که تمام شد، صالح چادر نماز را از روی چشمم کنار زد و با اخمی ساختگی گفت:
ــ چیکار کردی با خودت ببینم... نکنه نماز عشق خوندی که اینجوری شدی
چیزی نگفتم.
#می_ترسیدم_دلش_رابلرزانم و از رفتن منصرف شود. می ترسیدم با نگرانی برود و نتواند سر قولش بماند.
می ترسیدم...
از خیلی چیزها می ترسیدم. ذهنم آشفته بود و از نگرانی حالم بهم می خورد.
صالح از کمد بسته ی لواشک را بیرون آورد و گفت:
ــ میدمش دست سلما... فقط روزی یه دونه بهت بده بخوری. دلم نمی خواد خودکشی کنی و فشارت بیفته. درست و حسابی غذاتو بخور و مامانِ لوسی نباش. باشه؟
سری تکان دادم و بغضم را فرد دادم. تسبیح سفید را از کیفم برداشتم و به صالح دادم.
ــ اینو بنداز دستت. می خوام همراهت باشه. مثل دستبند بنداز به مچت.
مچ دست چپش را جلو آورد و گفت:
ــ خودت برام بنداز.
تسبیح را چند دور به مچش انداختم تا که اندازه شد.
انگشتر فیروزه را(حلقه مان)💍 از دستش درآورد و با زنجیرِ پلاکش به گردنم آویخت. دلم گرفت.
دوست داشتم داد بزنم و گریه کنم. حالم دست خودم نبود و مدام دلشوره داشتم. دلم نمی آمد به رفتنش "نه" بگویم اما حالم خیلی بد بود.
"چرا سپیده نمی زنه؟ امشب چقدر سنگین و خفقان آور گذشت خدایا خودت کمکم کن"
ــ مهدیه جان
نگاهش کردم.
ــ چرا نمی خوابی خوانومم؟ اینجوری می بینمت اذیت میشم.
ــ خوابم نمیاد بخدا...
ــ مرگ صالح بخــ...
دستم را روی دهانش گذاشتم و با حالتی عصبی و ناخواسته گفتم:
ــ تو رو خدا اسم مرگ رو به زبونت نیار. چشم... من استراحت می کنم اما تو اینجوری نگو.
اشک جمع شده در پشت پلک هایم سرازیر شد و روی بالش افتاد.
ــ قربون اون چشمات...
اشکم را پاک کرد و به خواسته اش چشمم را بستم.
دستم را گرفت و گل سر را از موهایم باز کرد. کاش موهایم را نوازش نمی کرد. نفهمیدم چطور خوابم برد.
وقتی چشمم را باز کردم صالح حاضر و آماده، در حال چک کردن وسایلش بود. مثل برق گرفته ها توی تخت نشستم. صالح سراسیمه لبه ی تخت نشست و مرا به آغوش کشید.
ــ آروم باش خوشگلم... چی شده؟
بغض کردم و گفتم:
ــ چرا بیدارم نکردی؟ می خواستی بدون خداحافظی بری؟!
ــ نه عزیز دلم... چطور ممکنه بدون خداحافظی برم؟ خواستم کمی استراحت کنی.
بغضم ترکید و گفتم:
ــ الان وقت استراحته؟؟!! صالح منو از این دو سه ساعت دیدنت محروم کردی.
ــ مگه می خوام برنگردم؟ وقتی برگشتم هر روز بشین نگاهم کن.
حالم بهم خورد. خودم را جمع کردم و دستم را جلوی دهانم گرفتم.
ــ چی شد فداتشم؟
حالم را که دید با خنده گفت:
ــ دخملم داره اذیتت می کنه؟!
و خطاب به بچه گفت:
ــ اینجوری می خوای مواظب مامانت باشی پدر صلواتی؟
آب دهانم را فرو دادم و گفتم:
ــ از کجا می دونی دختره؟
ــ بچه ی منه... دوست دارم دختر باشه. حرفیه؟!
خندیدم و گفتم:
ــ نه چه حرفی؟ از خدامم هست همدم مامانش باشه.
پیشانی ام را بوسید و گفت:
ــ قربون مامانش... مهدیه جان... من برم؟
قلبم هری ریخت.
ادامه دارد...
دسترسی به پارت اول🦋✨
https://eitaa.com/Tarighahmad/11398
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
به قلم ✍؛طاهره ترابی
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |•
➣ @TarighAhmad
قرار لحظه هایـ🕚ـم! ای امام رئوف، ای محبـ🦋ـوب دلهـ♥️ـا ... این بار از خسـتـ😓ـگی قد خم کرده ام وشانه هایم دیگر تاب این سنگـ⛓ـینی گناه را نـ✋🏻ـدارد.🕊
#دلتنگی_امام_رضايي
@TarighAhmad
هم اکنون حرم، آقآ دلـ♥️ـمون رفـ🕊ـت
داداش احمـ☘ـد پیش امام رضا یادمون کن داداشـ🌸ـی
#دلتنگی_امام_رضايي
@TarighAhmad
رفقاےعزیز🍃🌸
لطفمےڪنیدبراےحاجٺیڪےازاعضا
{یڪ سورهحمد}قرائتڪنید؟!
#اجرتونباامامرضا
🌹یامَن لا تَحویهِ الفِکَر🌹
بارالها 🌺
دراین جهان پرهیزگاری را توشه ی راهم ساز
و چنان کن که تنها به سوی تو بگریزم
و نصیبم کن که با تو و دوستان تو و بندگان فرمانبرت خو بگیرم💞
6⃣2⃣مهرماه 🍁
9⃣2⃣صفر🖤
ذکر روز: یا رب العالمین 💞
╭┅─────────┅╮
@TarighAhmad
╰┅─────────┅╯
از همان لحظه که خورشید آخرین پیامبر غروب کرد،تاریک ترین شب تاریخ آغاز شد...
خورشید پشت ابر!!⛅️
ابرهای غیبت را با دستان مهربانت کنار بزن که بیش از همیشه،زمین به گرمای وجودت و زمان به درخشش نورت محتاج است...
یا مُحمَد به حَق مُحمَد
عَجِل لِولیکَ الفَرج...🤲🏻💛
#مهدویت
🌼『@TarighAhmad』🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اَلْسَلاٰمُ عَلَیک یاٰ عَلیِ ابْنِ موسیَ الْرِضا 🖤
#کلیپ_شهید_مشلب
#ارسالی
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@TARIGHAHMAD |√←
یا رسول اللّه (ص) ، تو را نشناخته ایم و فقط میدانیم که نامت بر همه کائنات ترجیح دارد. چگونه میتوان شعاع دایره خوبی هایت را ترسیم کرد؟ «مدینه» با آن عظمتش، هیچگاه ادعا نمیکند که تو را شناخته است.
#شنبہ_هایے_محمدے
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |•
➣ @TarighAhmad
#ریحانه •📓☕️•
اگر بنا بود🧐
جلوی نامحرم🙊
رنگین کمان باشی🌈
که چادر مشکی💕🌸
به تو نمیرسید🖤
گاهی فراموش می کنیم💔
که قراره با این #چآدر💞
زیباییها پوشیده بشه🙂💘
#حواسمانباشددلپسرزهرانلرزد....💙🦋
╭━═━⊰❀❁❀⊱━═━╮
@TarighAhmad
╰━═━⊰❀❁❀⊱━═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گوشه گوشهٔ حرم را
صحن ها و رواق هارا
حتی به هنگام نوشیدن آب گوارای سقاخانه
«به یادت بودیم»
به نیتت نماز خواندیم و نائب الزیارة غریب طوس بودیم در جوار غریب ترینِ طوس ...
و حال
دستمان کوتاه است و دلمان تنگ 💔
بردار جان !🙂
به نیت دل خستهٔ ما نیز
زیارت نامه میخوانی ؟؟
#برادر_شهیدم
#کلیپ_شهید_مشلب
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
@TarighAhmad
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
✨🌿✨
امام علی ( علیه السلام ) :
اسراف ،
نعمت فراوان را نابود میسازد!..
🌿 روز پانزدهم چله
#فقط_بخاطر_تو💚
┈┈••✾••✾••┈┈
@TarighAhmad
┈┈••✾••✾••┈┈
🔰 #امام_رضا(ع) و بیداری در برابر دشمن
💢 رهبر معظم انقلاب اسلامی:
درس امام رضا علیهالسلام به همهی ما این است که ای مسلمان!
از مبارزه خسته نشو.
نخواب چون دشمن همیشه بیدار است و در شکلهای مختلف و در لباسها و نقابهای گوناگون و با آرایشهای رنگارنگ ظاهر میشود؛
چشم تیزی داشته باشید،
دشمن را بشناسید و راه مبارزهی با دشمن را بلد بشوید و مثل علی بن موسی الرضا از اول تا آخر مبارزه را ادامه بدهید.
۶۳/۹/۳
#نائب_برحق_مولا
🍃✨♧|@TarighAhmad
تلنگر⚠️
تاحالاازکسیسیلیخوردی🤔
چقدردردداشت..😑
چقدگریه کردی..😭
دلت شکست💔
چقدغصهخوردیکه
حقتسیلینبوده😕
حقتدلهشکستتنبوده😢
باخودتگفتیچراسیلیزدبهم😪
خوباونیکهزدتوصورتتیکنفربود
همونیکنفربااونسیلیشچقددلخورت
کرد ،ناامیدت کرد😟
حالافکراینوبکن
هروزچندهزارنفردارنباکاراشون
بهصورتامامزمانسیلیمیزنن👋🏻
امامزمانخونگریهمیکنه
دلش
چندبارشکسته...💔
نمیشهبشماری
اماناامیدنشده
بازمبهمونامیدداره
شکایتمونوپیشهخدانمیبره...
نمیگهناامیدشکردیم
هنوزمبهمونامیدداره
ناامیدش نکنیم😇
"اللهمعجللولیکالفرج"
تعجیل در فرج امام زمان عج گناه نکنیم✅
🍃🌱↷
『@TarighAhmad』
|~🦋✨~|
شهیداحمـــدازاوایلنوجوانے
عشقوعلاقہ
بےاندازهاےبهامامرضا(ع)داشٺوهمیشه
بهدوستانشمےگفٺ؛منرابانام
[غریبطوس] صداڪنیدوهمینعشقوارادتباعث
شدهبودتانامجهادےخودرا
غریبطوسبگذارد.|♥️💌|••
#عڪس_گرافیڪے
#غریب_طوس
┅═══✼🖤✼═══┅┄
@TarighAhmad
┅═══✼🖤✼═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•{💔}•
▪️آقاےشفا! شفاعتے ميخواهم
▪️از معجزههایت آیتےمےخواهم
▪️رنجورم و دردمند اما تنها
▪️آمرزش و مرگِ راحتے مےخواهم
پ ن: صحبت هاےمادرشهیددرمورد
لقب جهادی شهید
#غریب_طوس
#کلیپ_شهید_مشلب
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@TARIGHAHMAD |√←
خواهرداستانشباهمهفرقدارد
موجودیستکهبویمادرمیدهد
مانندپدر،کوهمیشودپشتتمیایستد
برادرگونهرویتغیرتوحساسیتدارد
میتوانیرویرفاقتشتاتهدنیاحساببازکنی
بنظرمنگاهیمیشودگفت؛
بهشزیرپایخواهراست🙂💕!
~ کدوم رفیقت برات مثل خواهره؟😍
#رفیق_خاص👑
#دخترانه
┄•●❥ @TarighAhmad
AUD-20200927-WA0048.mp3
4.02M
#فایل_صوتي_نماز 4
🎧آنچه خواهید شنید👆🏻
❣تا زنده ای؛ از نردبان نماز، بالا برو.
وگرنه،بعد از تولدت به برزخ
برای دو رکعت نماز، التماس می کنی.
💓تا دیرنشده
خودتو درآغوش خدا رها کن
#استادشجاعی
#سکوی_پرواز🕊
╔═🍃🕊🍃═════╗
@TarighAhmad
╚═════🍃🕊🍃═╝
37.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️🍃
عشق یعنی که دمی بشنوی از نام رضا🕌✨
و دلت گریهکنان راهی مشهد بشود🕊❣
پ ن: صحبت هاےمادرشهیددرموردامام رضاوخاطره سفرشهید به ایران
┄•●❥ @TarighAhmad
📺پخش زنده از تمام نقاط حرم مطهر امام رضا علیه السلام
❤️ گنبد و بارگاه 🕌
b2n.ir/716010?eitaafly
❤️ ضریح مطهر🕌
b2n.ir/780435?eitaafly
❤️ صحن انقلاب🕌
b2n.ir/840352?eitaafly
❤️ صحن جامع رضوی🕌
b2n.ir/941603?eitaafly
❤️ صحن آزادی🕌
b2n.ir/024062?eitaafly
❤️ صحن گوهرشاد🕌
b2n.ir/460076?eitaafly
#التماس_دعا
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿ 💞 #ازســـوریہ_ٺامنـــا🕊 💞 قسمت #بیست_وهشت دیشب اصلا
قلبم هری ریخت.
اصلا انگار لحظه ای فراموش کرده بودم صالح عازم چه سفری بود. لبم آویزان شد و از روی تخت پایین آمدم.
ــ دیگه سفارش نمی کنم ها... مراقب خودت و بچه باش. تا چشم روی هم بذاری برگشتم ان شاء الله.
کوله را به دستش گرفت و روبرویم ایستاد.
ــ یه چیزی توی گوشیت برات یادگاری گذاشتم. وقتی رفتم پیداش کن و با دخترم ازش لذت ببر.
مقاوتم از دست رفته بود.
بی صدا اشکم جاری شد و دست صالح سد آنها می شد. انگار بار آخر بود می دیدمش. آغوشش مأمن دلتنگی ام شد و سینه اش تکیه گاه سرم. جلوی لباس نظامی اش خیس شد بسکه هق
زدم.
بعد از رفتنش سکوت خانه بود که سرم آوار شد.
دلم برای سلما می سوخت.
حالش را فراموش نمی کنم وقتیکه تنها تکیه داده بود به درب حیاط و با قرآنی که به سینه گرفته بود غریبانه اشک می ریخت و من محرم درد دل و فراغش بودم اما حالا مجبور بود بخاطر حال من، سکوت کند، بخندد و گوشه ای پنهان بغض خفه شده اش را رها کند.
"خدایا سپردمش دست خودت."
نمی دانم خوابم برد یا بی حال شدم. خسته بودم. هر چه بود روحم به این خلاء احتیاج داشت.
ادامه دارد...
دسترسی به پارت اول🦋✨
https://eitaa.com/Tarighahmad/11398
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
به قلم ✍؛طاهره ترابی
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |•
➣ @TarighAhmad
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿
💞 #ازســـوریہ_ٺامنـــا🕊
💞 قسمت #بیست_ونه
ــ ساعت چنده؟
سلما لبخندی زد و گفت:
ــ بیدار شدی؟
دستم مثل وزنه سنگین شده بود. به زحمت آن را بلند کردم که موهایم را جمع کنم، حس کردم گودی آرنجم می سوزد.
ــ آااخ...
ــ چی شد مهدیه؟
ــ دستم...
پنبه و چسب ضد حساسیت را دیدم و با تعجب گفتم:
ــ این دیگه چیه؟
ــ نگران نباش. چیزی نیست. وقتی خوابیدی مامانت نگرانت بود. کمی بدنت سرد شده بود. با دکترت تماس گرفت و دکترت گفت باید بری اورژانس. ماهم زنگ زدیم کل پرسنل اورژانس رو ریختیم اینجا. کمی فشارت افتاده بود. برات سِرُم زدن حالا بهتری خدا رو شکر.
چشمانش سرخ بود و بی حالت.
تازه متوجه شدم. انگار خیلی گریه کرده بود.
"طفلک سلما... چقدر باید خویشتن دار باشه؟! بیچاره دلتنگی خودش کمه منم شدم قوز بالا قوز براش. الان می دونم تو دلش چه خبره اما نم پس نمیده"
اشکم سرازیر شد و صدای کوتاه هق ام، سلما را متوجه خود کرد.
ــ ااااا مهدیه...! الهی دورت بگردم چرا اینقدر خودتو اذیت می کنی؟
صدایش زدم با ناله.
انگار می خواستم دق این چند روز سکوت و تظاهر به آرامشم را اینطور خالی کنم.
ــ سلماااا
ــ جان سلما.
ــ من صالحمو می خوام. من بدون صالحم می میرم. من دق می کنم تا برگرده...
صدایش بغض آلود بود و بین حرف هایش آب دهانش را فرو می داد که بغض اش را پنهان کند.
ــ فدای تو بشم... با خودت... اینجوری نکن... صالح هم بر می گرده... وقتی بیاد... به من نمیگه قربون مرامت خواهر... زنمو اینجوری دستت سپردم؟!... می خوای... شرمندم کنی؟
لحن صدایش عوض شده بود. خودم را ازل او جدا کردم و صورت خیس از اشکش را نوازش کردم.
پیشانی ام را به پیشانی اش چسباندم و هردو با هم به حال دلمان گریستیم. حالا سلماهم بی وقفه و با زجه مرا همراهی می کرد.
گوشی موبایلم زنگ خورد. چند نفس عمیق کشیدم و جواب دادم:
ــ سلام زهرا بانو...
ــ سلام دخترم. نصفه عمرم کردی. خوبی؟
ــ خدا نکنه مامانم. ببخشید. دردسرای یکی یه دونه تون تمومی نداره. خوبم.
ــ برگشتم خونه واست یه غذای مقوی درست کنم. بیارم برات؟
ــ نه... الان نه...
صدای صالح توی مغزم پیچید "مامانِ لوسی نباشی و درست غذاتو بخوری"
ــ زهرا بانو... بیارش گرسنمه...
ــ الهی دورت بگردم همین الان میام.
تماس قطع شد. ساعت را که نگاه کردم نزدیک غروب بود. یک روز از دنیا بی خبر بودم...!
"کاش می خوابیدم و وقتی صالح برگشت بیدار می شدم"
گوشی توی دستم بود. "یادگاری صالح" همه ی فایل ها را گشتم. چند عکس و یک فایل صوتی.
🔉ــ مهدیه جان... خانومم. سلام
می دونم... دلت تنگه... چشمات بارونیه... اما #توکل کن. به خدا توکل کن و #صبور باش. تو صبور باشی اون پدر صلواتی هم یاد می گیره. می خوام شوهرش بدم به یکی مثل خودم... پس باید صبر رو یاد بگیره
صدای خنده اش توی فضای اتاق پیچید و تنهایی ام را شکست.
ـ می خوام اسمشو بذارم صالحه... ها... چیه...؟ حرفیه...؟ می خوام با دخترم هم اسم باشیم... حسودی نکن...
باز هم صدای خنده ی صالح دلم را برد.
ــ مهدیه ی من... تا چشماتو روی هم بذاری برگشتم. قول میدم زود ببینمت. تو فقط مراقب خودت و دخترمون باش...
گوشی را بوسیدم و با صدای زهرا بانو به خودم آمدم...
ادامه دارد...
دسترسی به پارت اول🦋✨
https://eitaa.com/Tarighahmad/11398
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
به قلم ✍؛طاهره ترابی
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |•
➣ @TarighAhmad
🦋یامَن لا یُنَزلُ الغَیثَ الا هُو🦋
خداوندا 🌺
این ماه را برای ما ماه برکت قرار ده 💞
برکتی که گذشت روزها ازآن نمی کاهد
ماه ایمنی از آفات و ماه سلامتی 💕
ماه آسانی و آسودگی که سختی ها با آن نیامیزد 💖
ماه امن و ایمان و نعمت و احسان و سلامت 💕
۲۷ مهرماه پاییزی 🍂
۱ بیع الاول ۱۴۴۲ 🌱
ذکر روز: یا ذاالجلال و الاکرام🌸
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |•
➣ @TarighAhmad
ڪدام یڪ از ما #تأخیر ظهور امام #مهدے(عج) را جدے گرفتیم⁉️⁉️
ڪدام یڪ از ما از #دورے امام مهدے(عج) #دلگیر شدیم⁉️⁉️😞😓
اصلا چند درصد عمرمان را بہ فڪر و اندیشہ امام مهدے(عج) سپرے ڪرده ایم و براے #دَرمان این دَرد راه یابے ڪردیم⁉️
میدانم سراغ دارید #بسیارے را بہ خاطر #عشقش افسردگے گرفتہ و بارها بہ خودڪشے دست زده.....
اما ، سوالم این است #آیا ڪسے را سراغ دارید ڪہ بخاطر #غیبت مولاجان خواب و خوراڪش #مختل شده باشد⁉️⁉️😞
ما چقدر بہ فڪر #یوسف زهرا(س) هستیم.....
چند درصد از ذاڪرین اهلبیت(علیه السلام)در عزاهاے متعدد حضرت اباعبدالله(علیه السلام)مراسماتشان را بہ #نیت تعجیل فرج برگزار میڪنند.....⁉️⁉️
و نمیگویند برنامہ برهم میخورد❗️❗
اگر قلم و ڪاغذے را بدهند و بگویند #آرزویت را بنویس تا مستجاب شود چند درصد از ما #ظهور امام مهدے(عج) را مےنویسیم⁉⁉
بیائیم و #دلمان را از این پس از هجر امام مهدے(عج) بگریانیم و اعمالمان را هدیہ بہ حضرت حجت(عج) ڪنیم.....
بخاطرش #ببخشیم.....
بخاطرش #برویم.....
بخاطرش #بخریم.....
بخاطرش #عزا نگهداریم.....
بخاطرش #بخوانیم.....
بخاطرش #بگوییم.....
بخاطرش #برخیزیم.....
بخاطرش #نَفس بڪشیم.....
#نظرت چیست....⁉⁉
چند درصد از ما #عهد مےبندیم....⁉⁉
#عاشق واقعے یعنے بخاطر #عشقش از خود بےخود شود.....
چند در صد از ما ڪہ #میگوییم {أنا مُنتظرالمَهدے (عج) } #راست است⁉⁉
⚡⭐ للهم عجل الولیک الفرج⭐⚡.
#مهدویت
🌺『@TarighAhmad』🌺