eitaa logo
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
1.6هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
79 فایل
[امیــرالعـشقـ❣ والرضــوان] شہــیداحــمدمحمــدمشلبــ🌸🍃 نفرہفــ7ـٺم ٺڪنولوژےاطلاعــاٺ📱 ملقـــب بهـ شہیدBMWســوار🚘 لقبـ جہادےغــریب طوســ💔 ولادٺ1995 🤱 شہادٺ 2016 🖤 شرایطمونه😍 : @sharayet_tarigh
مشاهده در ایتا
دانلود
نماز،سکوی پرواز_7.mp3
3.48M
7 🎧آنچه خواهید شنید👆 ❣اغلب انسان ها، به این حسرت،در قیامت دچار خواهند شد؛ 🔻 کاش پرواز با نماز را می آموختم🔻 تا دیر نشده... از این حسرت کشنده، خلاص بشیم 🕊 •┈┈••✾•🍃🕊🍃•✾••┈┈• @TarighAhmad •┈┈••✾•🍃🕊🍃•✾••┈┈•
‌○°🔗🍃✨^-^/🌸’’ قوی هستم .....🦋 چون ضعف هایم را می شناسم . شجاع هستم ....🌿 چون ترس را به جان میخرم . می توانم بخندم ...🌸 چون اندوه را می شناسم . خوشبختم ...💫 چون اینطور تصمیم گرفته ام 😇 🍓🌸 🌸•┄═•═┄•🌸 @TarighAhmad 🌸•┄═•═┄•🌸
🌿بسم اللّٰه القاصم الجبارین 🌿 در تمام جهان مردم به سربازان وطن ، احترام می‌گذارند !. 👩🏻‍✈️ با دین و آیین و فرهنگ های مختلف ! آنوقت ، جمعیتی مسلمان ، آن هم در یک کشور اسلامی ، ایران ❤️ !!! که ماباشیم ،،، ارزنی ارزش برای فدائی آب و خاکمان قائل نیستیم !!. هشتگ [نه به اعدام] میزنیم برای قاتلان و دشمنان سرزمینمان !!. برای همان هایی که به ناحق خون جوانان وطن مان را ریختند !!. برای آنهایی که ثروت کشورمان را غارت کردند !!. برای همانانی که ...!!. 💢 حواسمان هست از چه کسی حمایت میکنیم ¿¡ 💢 سنگ چه کسی را به سینه میزنیم ¿¡ آنهایی که جانشان را دادند تا خاکمان نرود ،،، امثال بودند !¡ 💔 آنقدر غریب ،، که پیکرشان هم دستمان نرسید 😭 آن کسی که حتی جرئت شلیک یک موشک را از اسرائیل گرفت ،،، بود !¡ 💔 آنهایی که رفتند و مقابل داعشی ها و تکویری ها ایستادند ،، ها بودند که سر از تنشان جدا شد !! 💔 و بدنشان ...😭 ها بودند که با مورد انهدام قرار گرفتن خودرو ، مانند مادر شهیدشان !. 🍂 بین در و دیوار پر کشیدند !¡ 💔😭 ها بودند که فرزندان معصومشان در کودکی بی پدر شدند !¡ 😭💔 و.... (:💔 🔹چرا موقع اعدام ارازل و قاتل ها که میرسد ، میشویم ؟ 🔹چرا تنها این ارازل و و و دارند ؟؟؟ آن دختری که وقتی طرز شهادت پدرش را شنید ، از غصه کرد ،!!! گناه نداشت ؟؟ 💔😭 آن همسری که مجبور شد ، برای کودکان خردسالش هم باشد و هم ،، گناه نداشت ؟؟ 💔😭 آن دختری که از سه سالگی از محروم شد ،، گناه نداشت ؟؟ 💔😭 آن پسری که از باید سرپرست خانواده شد و هوای خواهرش را حفظ کرد و تمام عواطف کودکانه اش را سر برید ،، گناه نداشت ؟؟ 💔😭 |[ مراقب باشیم !! این دل هایی که میشکنیم ، روز محشر به پایمان نروند .... اما از دل سوختهٔ بچه یتیم !💔 بدانیم ،، آخرتی هم هست ! 🚨 ]| 🍃 💚 🍃💞|@TarighAhmad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿ 💞 #ازســـوریہ_ٺامنـــا🕊 💞 قسمت #سی_وچهار روی صورتش زوم
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿ 💞 🕊 💞 قسمت ناهار خورده و نخورده خوابش برده بود. از فرصت استفاده کردم و به دکتر رفتم. دکتر هم توصیه های لازم را گفت و اینکه حداقل تا شش ماه آینده حق بارداری مجدد ندارم. اصلا به این چیزها فکر نمی کردم. تمام هَم و غَمم بود و به او... به خانه که بازگشتم تازه بیدار شده بود. نگران بود از نبودم و شاکی از اینکه چرا تنها رفته ام؟! ــ تو مگه استراحت مطلق نبودی؟ چرا تنها رفتی؟ چرا بیدارم نکردی باهات بیام؟ ــ نگران نباش عزیزم... چیز مهمی نبود.یه چکاپ ساده و معمولی بود. ــ هر چی باشه... وقتی من خونه م نباید تنها بری. اگه اتفاقی برات بیفته من چه غلطی بکنم؟ صدایش را برده بود بالا. صالح من صالح مهربان و آرامم چرا اینطور پرخاشگر شده بود؟! سری تکان داد و با اخم به اتاقمان رفت و درب را به هم کوبید. سردرگم به سلما نگاه کردم و چانه ام از بغض لرزید. پدر جون بلند شد و به سمتم آمد. پیشانی ام را بوسید و گفت: ــ دلخور نشو عروسم... صالح تا پیدا کنه طول می کشه. مدام نگرانت بود و همش می گفت بلایی سرش نیاد. سلما هم که از پایگاه برگشت کلی باهاش دعوا کرد که چرا تنهات گذاشته. باید کنیم. مطمئنم اگه از وضعیت فعلی تو باخبر بود هرگز بد برخورد نمی کرد. خودت باید صالحو بشناسی دخترم. اشکم سرازیر شد و به آشپزخانه رفتم. دو استکان چایی ریختم و باخود به اتاق بردم. صالح روی تخت دراز کشیده بود و دست راستش را روی چشمش گذاشته بود. آستین خالی هم، کج و کوله روی تخت افتاده بود. چایی را روی زمین گذاشتم و کنار صالح لبه ی تخت نشستم. دستش را از روی چشمش برداشتم و لبخندی زدم. ــ قهری؟! ــ لا اله الا الله... مگه بچه م؟ ــ والا با این رفتاری که من دارم میبینم از بچه هم بچه تری... اخم کرد و گفت: ــ اصلا تو چرا اینجوری نشستی؟ بلند شد و به اصرار مرا وادار کرد روی تخت استراحت کنم. ــ مگه تو استراحت مطلق نیستی؟! به چه حقی رعایت نمی کنی؟ بدون چون و چرا اوامرش را انجام دادم و دلم برای اینهمه نگرانی اش می سوخت "خدایا چطور بهش بگم؟!!!؟" ــ یه چیزی میگم آویزه ی گوشت کن ــ اینجوری باهام حرف نزن چشمش را بست و چند نفس عمیق کشید. ــ ببخشید... نمی دونم چرا اعصابم خُرده؟ دستش را لای موهایش کرد و گفت: ــ درسته که یه دست ندارم و نقص عضو شدم اما... من هنوز همون صالحم. هنوز مرد خونه هستم و شوهر تو... پس دوست ندارم دیدت نسبت بهم عوض بشه. از حرفش بغض کردم. صالح چه فکر می کرد و دل پر بغض من چه رازی در خود داشت ــ گریه نکن. این وضعیتیه که... که باید از این به بعد تحمل کنی دیگر تحمل این حرفها را نداشتم. صالح برای من همان صالح بود. چیزی تغییر نکرده بود. نباید اجازه می دادم روحیه اش را ببازد و خودش را ناقص بداند. بغضم را توی آغوشش سبک کردم و با صدای آخ صالح به خودم آمدم. دستم را روی زخم بازوی قطع شده اش فشرده بودم. ادامه دارد... دسترسی به پارت اول🦋✨ https://eitaa.com/Tarighahmad/11398 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ به قلم ✍؛طاهره ترابی ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿ 💞 🕊 💞 قسمت صالح درد داشت و خوابش نمیبرد. طول اتاق را راه می رفت و دور بازوی بریده اش را چنگ می زد و لبش را می گزید. هر چه مُسکن خورده بود بی فایده بود. توی آن گیرودار به من هم امر می کرد که از تخت پایین نیایم و حصر استراحت مطلق را نشکنم بی توجه به حکم جدی اش بلند شدم و لباس پوشیدم و به صالح کمک کردم لباسش را عوض کند که او را به بیمارستان برسانم. هر چه امر کرد و دستور داد گوش ندادم. اتومبیل را از حیاط بیرون زدم و او را به اولین بیمارستان رساندم. توی اورژانس پانسمان را عوض کردند و آمپول مُسکن قوی تزریق کردند شاید دردش آرام شود وقتی پانسمان را عوض کردند خیلی اصرار داشت که از اتاق بیرون بروم اما مصرانه و صالح را تنها . وقتی پیراهنش را درآورد و جای خالی بازوی بریده اش و زخم های تازه ی بازویش به قلب رنجور و فشرده ام دهان کجی کرد، تحمل دیدنش آنقدر سخت و جانفرسا بود که کمرم خم شد و دستم را به لبه ی تخت صالح گرفتم.صالح با دستش زیر بازویم را گرفت و مرا کنار خودش نشاند. ــ من که گفتم برو بیرون خانومی ــ نه چیزی نیست صالح جان کمی سرگیجه دارم تو نگران نباش زخمش هنوز تازه بود و از گوشه و کنار زخم باز شده اش چیزی شبیه به خونآبه می آمد. دلم ریش می شد وقتی آن صحنه را می دیدم... "" بی صدا وارد منزل شدیم و به اتاقمان رفتیم. چیزی به اذان صبح نمانده بود و صالح قصد نماز داشت اما... نمی دانست بایک دست چگونه باید وضو بگیرد سعی کردم آرام از اتاق بیرون بروم. هنوز دوساعت نشده بود که خوابش برده بود. قرار بود دوستانش به دیدنش بیایند. صبحانه را آماده کردم. سعی داشتم در سکوت، خانه رامرتب و تمیز کنم. سلما هم نبود. صحنه ی دلخراش زخم دست صالح که به یادم می آمد تنم می لرزید. نفهمیدم چه شد که استکان چایی از دستم افتاد و هزار تکه شد صالح سراسیمه از اتاق بیرون آمد و نفس زنان گفت: ــ چی شده؟ ــ الهی بمیرم بیدارت کردم؟؟!! ــ اصلا تو چرا از جات بلند شدی؟ می خوای منو سکته بدی؟ باز هم صدایش را بلند کرده بود. ــ چیزی نیست صالح جان. برو استراحت کن الان جمعش می کنم. دستم را گرفت و با احتیاط مرا از روی خُرده شیشه ها عبور داد و راهی اتاقم کرد. حرکاتش را با حالتی عصبی انجام می داد. "فایده ای نداره... باید بهش بگم" ادامه دارد... دسترسی به پارت اول🦋✨ https://eitaa.com/Tarighahmad/11398 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ به قلم ✍؛طاهره ترابی ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
💕♡|یا کاشف الغم|♡💕 خدای من بگشای در ،که در گشایندہ تویی ؛. 🦋 بنمای ره که رہ نمایندہ تویی من دست بـه هیچ دستگیری ندهم که ایشان همه فانی اند و پایندہ تویی ❣ 🍃🌸🍃____ پنج شنبه //1⃣آبان ذکر روز: لا اله الا الله الملک الحق المبین✨ 🍃🌱↷ 『@TarighAhmad
😍 ▫️امام سجاد علیه السلام فرمودند مَنْ ثَبَتَ عَلَى وَلاَيَتِنَا فِي غَيْبَةِ قَائِمِنَا أَعْطَاهُ اَللَّهُ أَجْرَ أَلْفِ شَهِيدٍ مِثْلِ شُهَدَاءِ بَدْرٍ وَ أُحُدٍ . ▪️کسی که در زمان غیبت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه برولایت ما ثابت و استوار بماند خداوند به او پاداش هزار شهید از شهیدان بدر و احد را عطا می فرماید.. 🌺『@TarighAhmad』🌺
🌼❣🌼 ارسالی اعضا🌼❣🌼 منـ از چشمانـ تُ چیزیـ نمیخواهمـ بهـ جز ... گاهیـ نگاهیـ🙃 ❁❁═༅═🍃🌼🍃═ ═❁❁ @TarighAhmad ❁❁═༅ ═🍃🌼🍃═ ═❁❁
لبم لبریز از جام حسین است عروج نام من بام حسین است اگر جراح قلبم را شکافد به روی لوح دل نام حسین است ‌ ┄┅┅🌸🌸🌸🌸┅┅┄    @TarighAhmad ┄┅┅🌸🌸🌸🌸┅┅┄
🌻🌙 . . چادرت بوی شـهــــادت میدهد چرا ڪہ چشم شهدا بہ اوست ڪہ مبادا چادر مادر شان فاطمه(سلام الله علیها) خاڪے شود. . . •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @TARIGHAHMAD |√←
امام علی (علیه السلام) : عذر خواهی ، دلیل خردمندی است 🧠🌱 .... |•روز بیستم چله•| 💚 ╔═.🍃.══════╗ @TarighAhmad ╚══════.🍃.═╝
امروز نه و نه بزرگتر از آمریکا قادر نیستند حادثه‌اى مثل حادثه‌ را بر دنیاى تحمیل کنند. این‌جا اگر دشـــمن زیاد فشار بیاورد، حادثه‌کربلا اتفاق‌خواهد افتاد🕊🌿 🔻 ۱۳۷۹/۲/۱ ━━𖡛⪻𖣔🌺𖣔⪼𖡛━━ @TarighAhmad ━━𖡛⪻𖣔🌺𖣔⪼𖡛━━
🔴 روحانیسم ‏سعد حریری که سال گذشته در بحبوحه اعتراضات مردم به فساد و ناکارآمدی دولت، در فرار به جلو، از نخست‌وزیری استعفا داده بود، امروز دوباره و در قامت ناجی لبنان به نخست‌وزیری رسید! فاعتبروا یا اولی الابصار ༺════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═════‌‌‌‌═ 💢 @TARIGHAHMAD 💢 ༺════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═════‌‌‌‌═
به.مناسبت.شهادت.شهید.مصطفے.صدرزاده✨ ختم صلوات و زیارت عاشورا داریم 😍 🥀 حاج قاسم دربارشون گفتن بودن که واقعا عاشقشون بودن ♥️ مهلتش تا ساعت 22 پنجشنبه هست 🕊🦋 تعداد صلوات و زیارت عاشورا هایی که میخونید رو پیوی بنده اعلام کنید 🌿 @sarbaz_shahid_ashegh
°•○●﷽●○•° 🔅تلنگر 🍃 تعجب است از کسی که برای خوابش که مدّت کوتاهی است جای نرم تهیّه میکند... اما برای آخرتش قدمی بر نمیدارد! حواسمون‌به‌آخرتمون‌هست‌؟ 💕تعجیل در فرج امام زمان عج گناه نکنیم @TarighAhmad ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‎‎‎‌‌
نام و نام خانوادگی: شهید مصطفی صدر زاده با نام جهادی سید ابراهیم تاریخ تولد: ۱۹ شهریور ۱۳۶۵ محل تولد: خوزستان، شوشتر تاریخ شهادت: ۱ آبان ۱۳۹۴ محل شهادت: حلب سوریه وضعیت تأهل: متأهل تعداد فرزندان: دو فرزند •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @TARIGHAHMAD |√←
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گاهی حرف زدن با یک دوست خوب {💖✨} تمام چیزیست که نیاز داری 😍 ... ╔═...💕💕...══════╗ @TarighAhmad ╚══════...💕💕...═╝
نماز،سکوی پرواز_8.mp3
4.13M
8 🎧آنچه خواهید شنید👆 ❣نماز، اصلی ترین پایه از پایه های دینداریه! 👌مراقب این ستون باش؛ که اگر تخریب شه... بقیه ستون ها هم، تخریب میشن. 🕊 ╔═🍃🕊🍃═════╗ @TarighAhmad ╚═════🍃🕊🍃═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿ 💞 #ازســـوریہ_ٺامنـــا🕊 💞 قسمت #سی_وشش صالح درد داشت و
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿ 💞 🕊 💞 قسمت ــ همین حالا دراز بکش.. از جات تکون بخوری بامن طرفی.! لبه تخت نشستم. ــ گفتم دراز بکش..... کلافه نگاهش کردم و گفتم: ــ یه لحظه بشین. کارت دارم. اینقدر هم صداتو برای مهدیه بالا نبر. لحظه ای سکوت کرد و آرام کنارم نشست. نمی دانستم چگونه باید به اوبگویم در نبودش و در کنار تحمل این مشکل، چه زجری کشیده ام و حالا طفلم کجاست ــ نمی خوای حرفتو بزنی؟ اشکم سرازیر شده بود و سرم را نمی توانستم بالا بگیرم. صالح هم کلافه بود. ــ مهدیه جان... خب ببخشید نخواستم سرت داد بزنم. خودت هم مقصری. رعایت نمی کنی. مگه استراحت نیستی؟ خب دختر خوب، بچه که نیستی لج نکن و دستور دکترت رو انجام بده. حالا اشکاتو پاک کن عزیزم. منو ببخش. قول میدم از این به بعد بهتر خودمو کنترل کنم. ــ صالح... ــ جونم خانومم؟! ــ اون روز که عمل داشتی... ــ خب ــ اون روز... منم... بیمارستان بودم. همه رفته بودن تشیع اون شهیدی که آوردن من تنها تو خونه بودم. اون آقای مسئولتون تماس گرفت و گفت تو رو آوردن اینجا و بقیه ی ماجرا را ریز به ریز برایش تعریف کردم. شانه هایم می لرزید و دستم را روی صورتم گذاشته بودم و بی وقفه گریه می کردم. انگار غم و فشار وارده به قلبم را یک جا می خواستم سبک کنم. ــ خیلی سخت بود صالح جان. تو اونجا روی تخت با یه دست بریده... منم این طرف روی تخت بی حال و تنها... فقط خدا می دونه چه زجری کشیدم و چه مصیبتی رو تنهایی تحمل کردم. خجالت می کشیدم بیام پیشت وگرنه دل تو دلم نبود صالحم رو ببینم می گفتم خدایا اگه حال بچه رو بپرسه چه جوابی بهش بدم؟کاش می دونستی چی کشیدم صالح دستش را حصار شانه های لرزانم کرد و مرا به آغوشش فشرد. صورتش خیس از اشک بود و لبش بسته به مهر سکوت. پیشانی ام رابوسید و آرام گفت: ــ فقط حلالم کن مهدیه... تو رو به جان حضرت زینب حلالم کن خانوم. تاچند روز کم حرف بود و آرام. نگرانش بودم اما می دانستم با و این بحران را هم راحت از زندگی اش عبور می دهد. ــ مهدیه... ــ جانم صالح جان؟ چیزی لازم داری؟ ــ نه عزیزم. حاضر شو بریم امامزاده... ادامه دارد... دسترسی به پارت اول🦋✨ https://eitaa.com/Tarighahmad/11398 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ به قلم ✍؛طاهره ترابی ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿ 💞 🕊 💞 قسمت زخم دستش ترمیم شده بود و تا حدودی به موقعیتش مسلط شده بود. چندباری به محل کارش رفته بود و هر بار پکر و ناراحت تر از قبل به خانه می آمد. نمی دانم چه شده بود و با من حرفی نمی زد. دوست داشتم از حال دلش با خبر باشم. دوست داشتم ناراحتی خاطرش را با من درمیان بگذارد. نمی خواستم تنها و در سکوت هر کدام بار غممان را به تنهایی به دوش بکشیم و دم نزنیم. این چه مدل زندگی متاهلی بود؟ ــ صالح جان... نگاهش را از تلویزیون گرفت و به من خیره شد: ــ جونم خانومم؟ ــ چرا ساکتی؟ ــ چی بگم عزیز دلم؟ ــ هر چی که اینطوری ساکتت کرده. می دونم که مشکلی برات پیش اومده وگرنه تو و اینهمه سکوت؟؟؟!!!! لبخند بی جانی زد و خودش را به من نزدیک کرد. نگاهی به بازویش انداخت و گفت: ــ میای این سمتم بشینی؟ دلم ریش شد اما به روی خودم نیاوردم و با ذوق کودکانه ای بلند شدم و سمت راستش نشستم. دستش را حلقه کرد دور شانه ام و گفت: ــ از این به بعد هوای دلمو داشته باش. قبل از اینکه بهت بگم خودت بیا سمت راستم. چشمم را روی هم فشردم و گفتم: ــ حالا بگو ببینم چی شده که اینقدر ناراحتی و ساکت شدی؟ پفی کشید و گفت: ــ امروز که رفتم سری به محل کار بزنم، رفتم پیش مسئول قرارگاهمون... بچه ها داشتن اعزام می شدن به سوریه.گفتم اسمم رو تو لیست اعزام بعدی بنویسن اما... دلم فرو ریخت و لبم آویزان شد. "یعنی دوباره میخواد بره؟؟" ــ بهم گفتن شرایط اعزامو دیگه ندارم خیلی محترمانه بهم گفتن نیروهای سالم رو می فرستن صدایش بغض داشت اما سعی می کرد اشکش را پشت پلکش زندانی کند. به سمت او چرخیدم و بوسه ای به پیشانی اش زدم. ــ الهی مهدیه پیش مرگت بشه تو از همه برای من سالم تری اما... باید باشی. اونا همینطوری نمی تونن نیروهاشونو از دست بدن. ریسکه... از کجا معلوم، برای تو و امثال تو مشکلی پیش نیاد؟ می دونم که همین الان هم از خیلیا تواناییت اما ساده ترین کار توی اون محیط، مثلا کنترل و گرفتن اسلحه ست... صالح جان شما می تونی با یه دست این کارو بکنی؟ سکوت کرد و دستش را نگاه کرد. ــ منطقی باش مرد زندگیم... گفتن این حرفا اصلا برام ساده نیست اما به جون جفتمون... آب میشم وقتی ناراحتیت رو میبینم. جون مهدیه آروم باش و شکرگذار... اصلا می تونی یه جور دیگه ای خدمت کنی ــ آره.. سخته اما باید کنم. من دستمو برای دفاع از حریم خانوم زینب کبری دادم... می دونم خودش هوامو داره. جونمم میدم اگه لازم بشه او را بوسیدم و به آشپزخانه رفتم. بغض خفه شده ام را در خفا و سکوت آشپزخانه شکستم. ادامه دارد... دسترسی به پارت اول🦋✨ https://eitaa.com/Tarighahmad/11398 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ به قلم ✍؛طاهره ترابی ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
◇<<یا غِیاثَ المُستَغیثین>>◇ خدایا ✨ ای کارساز بنده ی تنها و ناتوان 😔 گناهان به تنهایی ام کشانده جز پروردگار کسی پرورده خودرا پناه ندهد 🌈 گریز مرا پناهی فراهم کن و خواسته ام را براورده ساز 🌀 2⃣آبان ماه ☔️ جمعه 6⃣ربیع الاول 🌺 ذکر روز:اللهم صَلِ عَلی مُحَمَّد و ال مُحَمَّد وَ عَجِل فَرَجَهُم ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
انتظار‌بہ‌معناۍ‌این‌است‌ڪھ ‌ما‌باید‌خود‌را‌براۍ‌سربازے‌امام‌زمان‌آماده‌کنیم سربازے‌منجۍ‌بزرگی‌ڪھ‌می‌خواهد، ‌با‌تمام‌مراڪز‌قدرت‌و‌فساد‌بین‌المللے‌مبارزه‌کند؛ احتیاج‌به‌خودسازۍ‌و‌آگاهۍ‌و‌روشن‌بینۍ‌دارد. ما‌نباید‌فکر‌کنیم‌که‌چون‌امام‌زمان‌خواهد‌آمد‌ و‌دنیارا‌پر‌از‌عدل‌و‌داد‌خواهد‌ڪرد؛ امروز‌وظیفہ‌ای‌نداریم؛ نہ‌بعکس‌،ما‌امروز‌وظیفه‌داریم‌در‌آن‌جهت‌حرکت‌کنیم؛ ‌تا‌براۍ‌ظهور‌آن‌بزرگوار‌آماده‌شویم. اعتقاد‌به‌امام‌زمان‌بہ‌معناۍ‌گوشہ‌گیرے‌نیست! _مقام‌معظم‌رهبرۍ_🌱 ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• @TarighAhmad ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🕊🌸 شاید محال باشد بی پر ، پریدن اما اوج شکوه دنیا پرواز یک شهید است🕊 🎞 ╔═.🍃.══════╗ 🇮🇷@TarighAhmad🇱🇧 ╚══════.🍃.═╝
ارباب زمین، امیر مریخ، بیا تا نخل ستم برکنی از بیخ بیا از قول همه منتظران می گویم ای پیرترین جوان تاریخ بیا   🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃@TarighAhmad🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🌱 من شڪایت دارم…📢 از آن ها ڪه نمی فهمند❗️ چادر مشڪےِ من یادگار مادرم زهراست💔 از آن ها که به سخره می گیرند قـداسـتِ حجابِ مادرم را ؛😔 چـــــرا نمی فهمی؟ این تکه پارچه ے مشڪی، از هر جنسی ڪہ باشد حـــُرمــت دارد !🙃🙂 ~~~~~~~🌸~~~~~~~ @TarighAhmad ~~~~~~~🌸~~~~~~~
✍️الحریری؛ آمونیوم نیترات همیشگی بیروت! 🔻سعد الحریری، سیاستمدار نام آوزه اهل سنت لبنانی و رییس جریان المستقبل لبنان بار دیگر مامور تشکیل دولت لبنان شد. بنا بر آنچه رسانه‌های لبنانی گزارش دادند 64 تن از 120 نماینده پارلمان لبنان نام وی را به عنوان نخست وزیر معرفی کرده‌اند که بر همین مبنا میشل عون، رییس جمهور این کشور وی را مامور به تشکیل دولت جدید لبنان کرد. 👈این تحول جدید در ساحت داخلی لبنان حامل چندین پیام مهم است که نمی‌توان به سادگی از آن گذشت؛ سعد الحریری پس از آغاز ناآرامی‌ها و اعتراضات در لبنان با وجود مخالفت حزب‌الله و همپیمانان آن از سمت خود استعفا کرد. 1️⃣سید حسن نصرالله در همان زمان تاکید کرده بود که علی رغم اختلافات حزب با المستقبل و سعد الحریری، ادامه فعالیت دولت و تلاش برای اصلاح مشکلات در اولویت قرار دارد. اما الحریری که بارها نشان داده است کنش‌های سیاسی خود را منطبق بر خواست ریاض و واشنگتن تنظیم می‌کند در اقدامی متهورانه مدعی شد به خواست معترضان در خیابان پاسخ می‌دهد و از دولت کناره‌گیری می‌کند. 2️⃣امروز و پس از گذشت ماه‌ها از این اتفاق، او دوباره عزم خود را برای سکان‌داری لبنان آن هم پس از انفجار بیروت، جزم کرده است؛ درحالی که مردم لبنان بیش از پیش بر لزوم عدم استفاده از افراد آزموده شده تاکید دارند. این درحالی است که به نظر می‌رسد الحریری فراموش کرده چرا از سمت خود استعفا داده بود. ༺════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═════‌‌‌‌═ 💢 @TARIGHAHMAD 💢 ༺════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═════‌‌‌‌═
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
‍ #تحلیل ✍️الحریری؛ آمونیوم نیترات همیشگی بیروت! 🔻سعد الحریری، سیاستمدار نام آوزه اهل سنت لبنانی
3️⃣به این موارد باید این موضوع را اضافه کرد که در تمام این ماه‌ها ناظران و تحلیل‌گران سیاسی لبنان تاکید داشتند که آمریکا و عربستان مشارکت سعد الحریری در هر کابینه‌ای متشکل از وزرای حزب‌الله را وتو کرده بودند و حتی از پاشنه آشیل او یعنی ماهر، برادرش علیه وی استفاده کرده بودند. علی رغم همه این مسائل گویا پس از گذشت یک سال از ناکامی پروژه‌های مختلف خود، بار دیگر به سعد الحریری رجوع کرده‌اند. 4️⃣از طرفی رای آوردن متزلزل الحریری با تنها 64 رای بدون حمایت سایر جریان‌های سیاسی کار را برای او دشوار می‌سازد. انتخاب الحریری در حالی است که طرح فرانسه برای برون رفت از بن بست سیاسی لبنان بر لزوم استفاده از گزینه‌های غیرحزبی و تکنوکرات تاکید داشته است و سعد الحریری فاقد این شرط مهم است. ◾️البته او امروز و پس از معرفی از سوی میشل عون مدعی شده است که کابینه او متشکل از وزرایی غیرحزبی خواهد بود و او در این راستا رایزنی‌های خود را آغاز خواهد کرد. ◾️با این وجود نباید فراموش کرد که پیش از این مصطفی ادیب، نخست وزیر مکلف لبنان به دلیل پافشاری جریان 14 مارس بر خواسته‌های غیرقانونی و غیرمنطقی خود به شکست انجامید. 👈در این میان همه نگاه‌ها بار دیگر به موضع گیری احتمالی سید حسن نصرالله و همپیمانان او در جنبش امل و جریان ملی آزاد لبنان است. 👈بدون شک یک پای الحریری برای تشکیل دولت باید در سفارت‌های آمریکا و عربستان و پای دیگر او در سفارت فرانسه باشد؛ چون تجربه نشان داده او نه تنها سیاستمداری نابلد است، که کمترین اختیار را نیز از خود ندارد. 👈شمار بسیاری از مردم لبنان، سعد الحریری و جریان حامی او را دلیل اصلی ناکامی‌های لبنان می‌دانند و بر عدم صلاحیت وی در انجام اصلاحات تاکید دارند. این انتخاب می‌تواند مردم خشمگین لبنان را از این هم خشمگین‌تر ساخته و انفجار خشم جدیدی را در بیروت رقم بزند. منبع: مقاومت اسلامی نُجَباء ༺════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═════‌‌‌‌═ 💢 @TARIGHAHMAD 💢 ༺════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═════‌‌‌‌═