#دختـــران_آفتابـــــ☀️♥️
قسمت #چهل_وپنجم
- يعني اين كه امروزه هم اون طور كه بايد و شايد به جنبههاي انساني زن توجه نمي كنن. مثلاً رسانههاي غرب، مگر نه اين كه از جنبههاي جسماني زن براي گرم كردن بازار مصرفشون استفاده ميكنن و ارزش رو فقط در زيبايي جسماني زن ميدونن. 👈اين يعني حذف كردن جنبههاي روحي و معنوي زن.👉
انگار راحله مستاصل شده بود:
- من نمي دونم چرا ماها فقط به جنبههاي منفي غرب نگاه ميكنيم. مگه در غرب اين همه زنِ متخصص، دانشمند و سياستمدار نيست؟ اونها هم ابزار سوء استفاده مردهان؟!😟
فاطمه گفت:
- به قول استادمون، ممكنه اون جا زنها تو ميدون علم و سياست جلو هم برن، ولي به چه قيمتي؟👉🙁👈 به قيمت بدبخت شدن خيلي از زنهاي ديگه! به قيمت از هم پاشيده شدن نظام اجتماعي و خانواده ها، به قيمت رشد فساد، به قيمت تباه شده خانواده ها!👉
💭« به چه قيمتي؟، به چه قيمتي؟ »
اين جمله مرتب در ذهنم زنگ ميزد:
مثل يك آونگ جلوي چشم هايم تكان ميخورد.
- « به چه قيمتي؟ » ...
- به چه قيمتي؟ آخه به چه قيمتي ميخواي پيشرفت كني زن؟
پدر هنوزعصباني بود و سرش را توي دستهايش گرفت وساكت شد. چشمهايش را بسته بود. مادر هم در اتاق بود شام به دهن همه مان زهر شد. گذاشتم پدر كمي آرام شود، پرسيدم:
- چرا نميذارين بره؟
چيزي نگفت. دوباره پرسيدم. باز هم جواب نداد. انگار اصلا نشنيده بود. آرام بازوهايش را گرفتم. يكهو انگار از خواب بلند شده باشد، از جايش پريد اولش انگار گيچ و سرگردان بود. ولي من را كه ديد كمي آرامتر شد:
- چيزي ميخواستي؟
- گفتم چرا نميذارين بره؟
گيچ خيره شد به من! اشك توي چشمهايش جمع شده بود.
- كي؟
- مامان رو ميگم.
انگار كه تازه فهميده بود منظور من چيه؟ با تاسف سرش را تكان داد:
- تو ديگه چرا؟ توديگه چرا مريم؟
باحيرت وكمي احساس خجالت پرسيدم:
- منظورتون چيه؟
- چرا نبايد بزنم؟
- چون من براي تو دارم با اون درمي افتم.
- به خاطر من؟! باورم نمي شود آنها به من هم فكر كنند.😒 تا آنجا كه يادم بود آنها به همه چيز فكرمي كردند الا به من!
بابا شروع كرد به جمع كردن ظرفهاي روي ميز. انگار نمي خواهد به من نگاه كند.
- آره! به خاطر تو!
- ولي من به اون احتياجي ندارم. من كه كارهايم را خودم انجام ميدم. پس بود و نبودش براي من فرقي نداره!
- اشتباه ميكني! هيچ بچه اي نيست كه به مادر احتياج نداشته باشد، حتي وقتي كه خودش پدر و مادر ميشه. اين رو بعد از مُردن خانم جانت فهميدم.
راست ميگفت. خيلي وقتها بودنش به من دلگرمي ميداد.
- با اين حال اگر به خاطر منه، من راضيم! بذارين بره.
ادامه دارد....
❌ #نویسندگان_آقایان_بانکی_دانشگر_رضایتمند ❌ #کپی_بدون_نام_نویسنده_حرام
••✾با ما همـــراه باشیـــــن😎👌 ✾••
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |•
➣ @TarighAhmad
#دختـــران_آفتابـــــ☀️♥️
قسمت #چهل_وششم
دست از شستن ظرفها كشيد و خيره شد به قاب! شيشه اش شكسته بود و مادر آورده بود تا بابا فردا ببرد درستش كند. روي ميز بود. يك عكس دسته جمعي رفته بوديم شمال، من هفت سالم بود. مامان من را به شدت بغل كرده بود و ميبوسيد. همه شاد و خوشحال بوديم.
- نه اينكه همه اش به خاطر تو باشه! چيزهاي ديگه اي هم هست.
صداي بابا من را از عكس جدا كرد. با شك پرسيدم:
- راستش رو بگو! براي چي نمي زارين بره؟!
- به خاطر تو! خودم و خودش.
- من كه راضيم، خودش هم كه راضيه. فقط موندين شما، شما هم كه من غذاتون رو ميپزم و لباسهايتون رو تميز ميكنم. خلا صه به خونه ميرسم!
- همين؟!
- منظورتون چيه؟ مگه چيز ديگه اي هم هست؟
- فكر ميكني من اين همه سال بدون او ميتونستم دوام بيارم؟ بدون اون ميتونستم درزندگيام اينقدر موفق باشم و پيشرفت كنم؟! تو فكر ميكني راحت بود شش ماه برم خارج و نبينمش؟ فكر ميكني بدون قرص آرام بخش ميتونستم دوري اون رو تحمل كنم. توي هر ماموريت، همه اميدم اين بود كه بعد از تمام شدن ماموريتم، بر ميگردم كنارش.
هيچ وقت فكر نكرده بودم كه بابا و مامان همچنين روزهاي عاشقانه اي داشته باشند، بعد كه بيشتر فكر كردم و ياد گذشتههاي شاد و پرنشاطمان افتادم، بيشتر باورم شد.
- ولي حالا كه بيشتر وقتها با هم دعوا ميكنين؟!
بالاخره نگاه خيره اش را از قاب گرفت و دوباره شروع به جمع كردن ظرفها. انگار ميخواست اين طوري جلوي بروز احساساتش را بگيرد.
- براي همينه كه دل و دماغ كار كردن را ندارم و درجا ميزنم، ولي به جان خودش دوستش دارم.
بشقاب را كمي تو هوا نگه داشت. مثل اينكه يادش رفته بود كه چكار ميكند!
- مثل همون روزهاي اول، روزهاي دانشكده! خواستم سر حرف را بر گردانم.
- راستي قرار بود يه دفعه ماجراي ازدواج تون رو برام تعريف كنين.
بشقابها را گذاشت روي هم و همه را با هم جمع كرد. در حالي كه ميرفت توي آشپز خانه جواب داد:
- حالا كه حال و حوصله اش را ندارم. يه وقت كه سر حال بودم بيا تا برات تعريف كنم. داستان جالبي داره!
ظرفها را گذاشت توي آشپز خانه و بر گشت. ظرف سوپ را برداشت. گفتم:
- راستي! گفتين به خاطر خودش هم هست كه نمي ذارين بره. نگفتين چرا؟
ظرف سوپ را كه برداشته بود، دوباره گذاشت روي ميز.
- چرا؟! معلومه! به خاطر اينكه اين كار داره اون رو از بين ميبره! داره ميكشدش! داره اون از ما ميگيره.
- چرا؟
با حيرت خيره شد توي چشمام:
- فكر ميكني كار آسونيه؟! اون كار داره اعصابش رو از بين ميبره. داره مثل موريانه از داخل ميخوردش، دار توي اين كار غرق ميشه! فكر وذكرش شده نقش بازي كردن، حتي توي زندگي واقعيش! حتي براي من!
و اين را با چنان حالتي از نا باوري و آهسته گفت كه من شك كردم كه چه شنيد ه ام.
- نمي دونم كِي خودشه و كِي نقشش؟
از كنار ميز رفت وسط اتاق، به طرف پاكت سيگار....
❌ #نویسندگان_آقایان_بانکی_دانشگر_رضایتمند ❌ #کپی_بدون_نام_نویسنده_حرام
••✾با ما همـــراه باشیـــــن😎👌 ✾••
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |•
➣ @TarighAhmad
#دختـــران_آفتابـــــ☀️♥️
ادامه پارت ۴۶🦋✨
_اين هم از اعصاب و اخلاقش. از موقعي كه نقشهاي اول را ميگيره روز به روز بد اخلاقتر شده. سر كوچك ترين بهانه اي دعوا راه مياندازه!
پاكت سيگار را از وسط اتاق برداشت و خيره شد. چنان دقيق كه انگار دفعه اول بود آن رامي ديد:
- اين هم از سيگار كشيدنش!
يك نخ سيگار بيرون كشيد:
- روز به روزبيشتر ميشه!
بلند شدم ظرف سنگين كريستال سوپ را برداشتم. بابا سيگار رو آتش زد و پك محكمي زد:
- اين سينماي لعنتي داره اونو از ما ميگيره.
دستم لرزيد ظرف سوپ رها شد و افتاد روي ديس. صداي شكستن ديس چيني، بابا رو از جا پروند. بابا يه نگاهي به ظرف شكسته كرد و نگاهي به من كه گريه ميكردم. در اتاق باز شد مامان از لاي در نگاهي به بابا كرد كه سيگار ميكشيد ونگاهي به من داشتم كه گريه ميكردم ودر را محكم تر از قبل به هم كوبيد.
* * *
ضربه محكمي كه به كمرم خورد، من را از پدر جدا كرد...
دوباره ميان بچهها بودم. در يك سالن بزرگ در طبقه دوم حسينه اي در مشهد ضربه هم مال فهيمه بود. از كنارم رد ميشد و ساكش خورده بود به كمرم قبل از اينكه دردش را حس كنم، صداي فهيمه را شنيدم:
- آخ ببخشيد مريم جون! از بس تند مياومدم حواسم نبود. اين ساك سنگين،... چي بگم؟!
دستي به سرم كشيد، لبخند من را كه ديد، خيالش را حت شد. نشست سر جايش. مجله اي از توي ساكش درآورد، صفحه اي را كه ميخواست پيدا كرد:
- آهان! اين همان مقاله اي كه براتون گفتم. بزارين براتون بخونم تا ببينين در غرب چه خبره! از روش ميخونم كه دقيق و مطمئن باشه،
(خشونت عليه زنان در جهان، مسئله اي جهاني است و در اغلب كشورهاي دنيا مشاهده ميشود. با تاسف ۷۵ درصد عاملان اين خشونت ها، همسران يا نزديكان آنها هستند! در آلمان چهار ميليون زن، مورد اعمال زور و خشونت همسران خود هستند . ۹۰ درصد دختران ۱۲ تا ۱۶ ساله اي كه در اين كشور صاحب فرزند شده اند مورد سوء استفاده ي جنسي پدر و ناپدري يا يكي از اعضاي خانواده خود قرارگرفته اند. در نروژ ۲۵ درصد زنان مورد سوء استفاده ي نزديكان خود قرار گرفته اند. در آمريكا در هر ۶ دقيقه به يك زن تجاوز ميشود!)
فاطمه خواندن فهيمه را قطع كرد:
- نخون فهيمه جون! نخون عزيزم! شنيدن اين فاجعهها فقط دل آدم رو به درد مياره و اعصابش را خورد ميكند.
فهيمه گفت:
- آخرش كه چي! بالاخره اينها هم قسمتي از واقعيت زنها در غربه! گاه ما راجع به اون حرفي بزنيم، بايد راجع به تمام گوشه هايش حرف بزنيم.
عاطفه هم به فاطمه اعتراض كرد:
- بابا جون بزار بخونه ببينين دنيا دست كيه؟ بخون فهيمه جون!
فاطمه در حالي كه سر رسيدش را باز ميكرد گفت:
- پس قبل از اينكه بقيه ش را بخوني، بذارين من هم يك جمله از استادم بخونم. من خودم بارها اين جمله را خوانده بودم ولي حالا كه اين مقاله رو خواندي، منظور استادم را بهتر درك كردم.
فهيمه پرسيد:
- مگه چي گفتند؟ بذارين من هم مثل فهيمه از روي مطلبي كه يادداشت كردم بخونم تا دقيق تر با شه. ميفرمايند:
(تمدن غرب از يك سو زن را مانند بيشتر ادوار تاريخي طرف ضعيف و مغلوب در مجموعه ي خانواده و جامعه دانسته و نگه داشته و از سوي ديگر با تحميل برهنگي دست تطاول جنس مرد را به شخصيت وي گشوده و با كمال تاسف او را در موارد زيادي در حد يك وسيله ي التذاذ تنزل داده و بزرگترين اهانت را به وي روا داشته است.)
فهيمه دوباره مجله اش را باز كرد،
- داستان جالبي هم در مورد ادغام زن و مرد در ارتش آمريكا گفته كه از مجله ي لار پوبليكاي ايتاليايي نقل كرده.
بعد نگاهي به بچهها كرد تا ببيند آنها موافق هستند يا نه. تقريبا همه موافق بودند بجز فاطمه كه انگار هنوز هم به حرفهاي استادش فكر ميكرد...
ادامه دارد....
❌ #نویسندگان_آقایان_بانکی_دانشگر_رضایتمند ❌ #کپی_بدون_نام_نویسنده_حرام
••✾با ما همـــراه باشیـــــن😎👌 ✾••
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |•
➣ @TarighAhmad
♥️چہ شیرین مے شود اگر،
سفره ے رمضان را کہ جمع میکنے ،
رو بہ من ، لبخندے از جنس رضایت بزنے؛
ڪہ یعنے،بنده ے من عبادتت قبول شد؛
چہ شیرین لحظه اے است آن لحظہ ...
🍃🌺 #شب_عیدتون_پراز
استجابت_دعاهاتون♥️
╭─┅═ঊঈ🇮🇷ঊঈ═┅─╮
🆔 @TarighAhmad
╰─┅═ঊঈ🇱🇧ঊঈ═┅─╯
میخام یک سوپرایز براتون بفرستم یک اهنگ جذاب حلال که گوش بدین یاد یک نفر میوفتین که شهدا توصیه اشو کردن که پشتشون باشیم مثل چی؟؟ اگه گفتید ؟ مثل؟....
.
نفهمیدی؟..
بیا پایین تر میفهمی😏
ای بابا باز نفهمیدی؟
😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒
خاک برسر دشمن! چقدر وقت بدم تا بفهمین؟
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹😂😂🌹😂
مثل کوه پشت
ایت الله خامنه ای ولی فقیه گلمون عزیز تر جا❤️نمون!
ایت الله ب❤️هجت:
برای رهایی از مشکلات
سیل صلوات راه بندازید
🌹اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم🌹
به رفیقای شهیدمون امروز عیدی چی بدیم؟🤔🤔🤔
به نظرخدام این کانال صلوات بهترین چیزه
چون باعث سنگینی اعمال نیک در روز جزا میشه!
هرچقدر ارادت دارید به شهدا امروز براشون عیدی بده مخصوصا به اقامون ولی امرمون صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هم عیدی بدیم!
تا عیدی بهمون مثلا کربلا بدن
سامرا بدن
مشهدالرضا علیه السلام بدن ان شاءالله...
برای ظهورشون و سلامتیشونم دعا و صلوات فراموش نشه
شده حتی یک دونه !
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
نشر این پیام صدقه جاریه....
#بسماللهوبالله نمازوروزههاتونمقبولدرگاهاحدیتانشاءلله
#عیدسعیدفطربرشماعزیزانمبارکباد..😍❤️
●|خداوندااگرداری،بنایدادنعیدی
○|جهانےرامنّورکنبنورحضرتمهدی
#اللهمعجللولیکالفرج🍃🌷
•
•
══════°✦ ❃ ✦°══════
مارادراینروزهانهبهبهاىلياقت،
بلکهبهرسمرفاقتاول( #حلال )
وبعددعایمانکنید..🙂✋🏻
التماسدعاےسلامتےوظهور
همه جا زمزمه ی عید وهلال است بیا
عاشقان را هوس روز وصال است بیا
اللهم عجل الولیک الفرج 🤲
#امام_زمان عج التماس دعا
#رمضان
#وداع_با_ماه_مبارک_رمضان
╭─┅═ঊঈ🇮🇷ঊঈ═┅─╮
🆔 @TarighAhmad
╰─┅═ঊঈ🇱🇧ঊঈ═┅─╯
•﷽•
#مولا_جانم ❤️
هرجا کہ
|ٺـو| رویت بشوے|
ماهـ همانجاســتـ . . .🌙
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
.
عیدتون مبارک 🤗🌸
~┄┅┅✿❀💛❀✿┅┅┄~
@TarighAhmad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅عزیزان مشتاق شرط شهید شدن
شهید بودن است
شهید حاج قاسم سلیمانی
پیشنهاد دانلود 👌
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |•
➣ @TarighAhmad
ما اهلِ توییم..
هَرکه تو را دوست نَدارَد بِه جَهنم!♥️✊🏻✨
#رهبرانه❤️💚
🎈🍃| @TarighAhmad
💠 یکی از درسهای رمضان 💠
🔰تو این ماه رمضان که پشت سر گذاشتیم، روزها تمرین کردیم و یاد گرفتیم که به خاطر خدا از بعضی لذات حلال🍲🥛💑 ( خوردن ، آشامیدن و . . .) هنگام روزه اجتناب کنیم👌
🔰حالا بنظرتون نمیتونیم از لذتهای حرام 🥂🐷👫💃
به خاطر خدا بگذریم و گناه نکنیم❓
✅ قطعاً میتونیم👌
🔰میتونیم بیشتر به گشت و گذارمون تو فضای مجازی دقت کنیم❗️
🔰حواسمون به غذای چشم و گوشمون باشه ❗️
چون اینها ورودیهای قلبمون هم هستن
🔰به پوششمون، به حیای رفتار و گفتارمون بیشتر از قبل توجه داشته باشیم☝️
✅و سعی کنیم یه #زندگی #عفیفانه به معنای واقعی بسازیم.
🍃اگر لذت ترک لذت بدانی
🍃دگر شهوت نفس، لذت نخوانی
🍃هزاران در از خلق برخود ببندی
🍃گرت باز باشد دری آسمانی
(سعدی )
╭─┅═ঊঈ🇮🇷ঊঈ═┅─╮
🆔 @TarighAhmad
╰─┅═ঊঈ🇱🇧ঊঈ═┅─╯
#چادرانه ❤️
_چارلز دانشجوی انگلیسی با طعنه به دوست وهمکلاسی ایرانی اش همایون میگوید:
چرا خانوماتون نمیتونن با مردا دست بدن یا لمسشون کنن؟
یعنی مردای ایرانی آنقدر کارنامه خرابی دارند و خودشون رو نمیتونن کنترل کنن؟!
_همایون لبخند میزنه ومیگه:)
ملکه انگلستان میتونه با همه دست بده؟
وهر مردی میتونه ملکه انگلستان رو لمس کنه؟ 😏
_چارلز باعصبانیت میگه 😡:
نه! مگه ملکه فرد عادیه؟!!
فقط افراد خاص میتونن با ایشون دست بدن ودر رابطه باشن
همایون هم بی درنگ میگه :
خانومای ایرانی همشون ملکه هستند!!!❤️
#حجاب 🌹🌹🌹🌹🌹
═════🇮🇷🇱🇧═════
@TarighAhmad
┅═══✼❤️✼═══┅┄
💠 #رانندگی_مقام_معظم_رهبری
صرفا جهت یه لبخند حلال .. 😄
محافظ آقا(مقام معظم رهبری) تعریف میکرد
میگفت رفته بودیم مناطق جنگی برای بازدید.
توی مسیر خلوت آقا گفتن اگه امکان داره کمی هم من رانندگی کنم.
من هم از ماشین پیاده شدم و آقا اومدن پشت فرمون و شروع کردن به رانندگی
میگفت بعد چند کیلومتر رسیدیم به یک دژبانی که یک سرباز آنجا بود ما نزدیک شدیم و تا آقا رو دید هل شد.😂😂
زنگ زد مرکزشون گفت:
قربان: یه شخصیت اومده اینجا..
از مرکز گفتن که کدوم شخصیت؟ !!
گفت: قربان نمیدونم کیه ولی گویا که آدم خیلی مهمیه
گفتن چه آدم مهمیه که نمیدونی کیه؟!!
گفت:قربان؛نمیدونم کیه ولی حتما آدم خیلی مهمیه که حضرت آقا رانندشه!!😂😂😂
این لطیفه رو حضرت آقا توجمعی بیان کردند و گفتند که ببینید میشه لطیفه ای رو گفت بدون اینکه به قومی توهین شود.
📌بر گرفته از خاطرات مقام معظم رهبرى مجله لثارات الحسین(ع)
~┄┅┅✿❀💛❀✿┅┅┄~
@TarighAhmad
وقتی بهش میگفتیم
چرا گمـنام ڪار میڪنی ..!
میگفت: ای بابا،
همیشه ڪاری ڪن
ڪه اگه خدا تو رو دید
خوشش بیاد نه مـردم (:
#شهید_ابراهیم_هادی 🌱
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |•
➣ @TarighAhmad
🌸🍃
#عید_سعید_فطر روزی است که «یُثابُ فیهِ #المُحسِنون وَ یُخسَرُ فیهِ المُبطِلون»؛
آنها که زحمت کشیدند، تلاش کردند، کارهای نیک انجام دادند، امروز روز پاداش گرفتن آنها است. بحمدالله ملّت ما غالباً در شمار «محسنون»اند.
فرمود: اِنَّ اللهَ جَعَلَ شَهرَ رَمَضانَ مِضماراً لِخَلقِهِ فَیَستَبِقونَ فِیهِ بِطاعَتِهِ اِلَى مَرضاتِه. خدای متعال ماه رمضان را میدان مسابقه قرار داده است بین مؤمنین که بهوسیلهی اطاعت خداوند، به رضای الهی نزدیک بشوند. هر سال در این مسابقه، بحمدالله ملّت ما امتیازهای بیشتری به دست میآورَد.
امام خامنه ای
1397/3/25
@TrighAhmad
•
قربان ِ امیری که دهد فطریه ی خویش
یک روز نجـف عیــد غـدیری به گدایش
•
#اسدالله
#قائدناحیدرکرارعلیهالسلام
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |•
➣ @TarighAhmad
چقد قشنگــ شهید کاظمے ...گفٺ.. [←
من 🙃
دوست دارم}
روزی
شهید
بشــم
ک
از شهادٺ
خبرے
نباشہ /!♥️
••●❥🍃🌸✦🌸🍃❥●••
@TarighAhmad
+رفیــــق برایِ امتحان ڪه درس مے خونے،
هدیـــه ڪن به یڪ #شهـــید...!
یعنے هـــر امتحان به نیت یڪ #شهیـــد بـخـــون...!
+تجــــربش جالــــبه:)🍂
❤️❤️👇👇👇
╔═. ♡♡♡.══════╗
@TarighAhmad
╚══════. ♡♡♡.═╝
🔔
⚠️ #تـــݪنگـــرامـــروز
🤗 #ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﺍﺯ سبک ترین ﭼﯿﺰﻫﺎیی ست ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﺣﻤﻞ می شود
‼️ ﻭﻟﯽ ﺍﺯ سنگین ترین ﭼﯿﺰﻫﺎیی ست ﮐﻪ ﺩﺭ #ﺁﺧﺮﺕ باید بخاطر نحوه استفاده اش پاسخگو باشیم !
🤔 مواظب باشیم این موبایل ما را #جهنمی نکند
🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید احمد مشلب ✾•••
@TarighAhmad
🔶 داستان #ازدواج حاج آقای #قرائتی 😉😄
جوونا یاد بگیرید 😜
╭─┅═ঊঈ🇮🇷ঊঈ═┅─╮
🆔 @TarighAhmad
╰─┅═ঊঈ🇱🇧ঊঈ═┅─╯
جای باران است وقتی نیستی
فصل طوفان است وقتی نیستی
این فضای چاردیواری سرد
کنج زندان است وقتی نیستی
چشم آغاز تمام قصهها
خیس پایان است................. وقتی نیستی
#دلنوشته
🎈🍃| @TarighAhmad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خنده حلال😂
بمناسبت عیدفطر گوش کنید تالبخند رولباتون بیاد.
یه موقع هم فکرنکنیم بااین نماز روزه ها به جایی رسیدیم.
شخصی که فکرمیکرد به مقاماتی دست پیداکرده رفت مشهدوازامام رضا علیه السلام درخواست کردتا مقامشو نشونش بدن.....
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |•
➣ @TarighAhmad
#بیوگرافی
خیاط هر کوکی که پای چادرم زد گویی دلم هم با دل زهرا گره خورد...
••●❥❤️❥●••
@TarighAhmad
👤|استادمون میگفت:
:
[بچه وقتے میخواد یه چیزے برا بابا مامانش بخره ،
از خودشون پول میگیره و برا اونا میخره
و ڪُلے ذوق میڪنه از اینڪه خودش براشون خریده ...؛
در حالیڪه همش از #بابا یا #مامانه !
ما هم اینجورے هستیم ...!
یه ڪارِ خوبے ازمون سر میزنه و ذوق میڪنیم !
درحالیڪه همش از #خداست♥️ !]
| نبینیم #خودمون رو💭|
╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗
@TarighAhmad
╚══••⚬🇱🇧⚬••═╝