eitaa logo
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
1.6هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
79 فایل
[امیــرالعـشقـ❣ والرضــوان] شہــیداحــمدمحمــدمشلبــ🌸🍃 نفرہفــ7ـٺم ٺڪنولوژےاطلاعــاٺ📱 ملقـــب بهـ شہیدBMWســوار🚘 لقبـ جہادےغــریب طوســ💔 ولادٺ1995 🤱 شہادٺ 2016 🖤 شرایطمونه😍 : @sharayet_tarigh
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️♥️ قسمت فاطمه- نمي دوني چي كار دارن؟ جواب، حركت رو به بالاي شانه‌ها بود. مهسا- نه، نمي دونم. اون پايين تو راهرو ايستادن. خودت سري بهشون بزن. فكر كنم هر چه زودتر بري بهتر باشه. فاطمه نگاه كوتاهي به عاطفه كرد: - تو هم با من مياي؟ عاطفه- باشه! فاطمه و عاطفه چادرهايشان را برداشتند و رفتند پايين. وقتي برگشتند، رنگ از صورت عاطفه پريده بود. بچه‌ها با تعجب به همديگر نگاه كردند. نگران بودن عاطفه، بيشتر باعث تعجب شده بود. به غير از سميه كه واقعا نگران شد. سمیه- چي شده فاطمه جان؟ اتفاق بدي افتاده؟😳 فاطمه نگاهي به عاطفه كرده و لبخندي زد: - اون جوون الان دوباره اومده بود دم در و سراغ عاطفه رو گرفته بود. سرايدار هم بهش ميگه كه چند لحظه صبر كنه تا اون برگرده و مي‌ياد و جريان رو به آقاي پارسا مي‌گه. هيجان همه ي بچه‌ها زيادتر شده بود. - اما اتفاق بدش اينه كه وقتي هر دو بر ميگردن دم در، هيچ خبري از اون جوون نبود. غيبش زده بود.😊 ثريا در حالي كه با نگاه شيطنت آميزي، از كنار چشم هايش عاطفه را تماشا مي‌كرد، گفت: - هي! انگار مسافرت اومدن با دختر شهرستوني‌ها زياد هم بي خطر نيست.😄 من هم گفتم: - تو هم كه دلت غش مي‌ره براي همچين خطراتي. بچه‌ها اگر چه به اين شوخي خنديدند و عاطفه را هم مجبور كردند كه بخندد، ولي نگراني عاطفه به آن‌ها هم سرايت كرده بود. فاطمه ايستاد توي دهانه در، دستهايش را از دو طرف بازكرد و گذاشت روي چهار چوب در. - بچه‌ها مژده! يه خبر فوق العاده براتون دارم. من گفتم: - چي هست حالا؟ فاطمه- همين طور كه نميشه بايد مژدگاني بدين! عاطفه همين طور كه دراتاق قدم ميزد، تعارف كرد: - حالا چرا دم در؟! فرماييد داخل! اين طوري بده؟😃 ثريا نيم نگاهي به عاطفه كرد و با شيطنت خاصي پرسيد: - نكند آقاي مرادي پيدا شدن؟😉 مسلماجواب اين سوال با عاطفه بود، نه فاطمه! چون هيچ وقت چنين سوالهايي رو بي جواب نميگذاشت! عاطفه- تو چرا جوش ميزني؟ مگه براي تو فرقي ميكنه؟😅 ثريا خنديد: - چرا كه نه! ما كه مثل شما اصفهاني‌ها خسيس نيستيم. خوشحال ميشيم يكي از ترشيده‌ها از توي كوزه در بياد!😁 فاطمه آمد داخل اتاق و دستهايش رو باز كرد: - خيلي خب! ديگه بسه! آتش بس اعلام ميشه خبر اينه كه درست كردن شام امشب به عهده ماست😜😄 راحله غريد: -برو بابا دلت خوشه تو هم! فهيمه ناليد: - واقعا كه! بايد هم براي چنين خبري مژدگاني بگيري!😕 عاطفه گفت: - مژدگاني ات يه كتك مفصله كه باشه طلبت، هر وقت وقتش شد خبرت ميكنم.😝 سميه با تاسف گفت: - اين هم از برنامه امشب! حرم رفتن، رفت براي فردا صبح، با اين خستگي كي ميتونه نيمه شب بره حرم.🙁 و بعد رو به فاطمه گفت: - آخه تو چطور دلت مياد اين تنها شب جمعه رو كه مشهد هستيم خراب كني! بابا! امشب...! امشب!.... و بعد ديگر چيزي نگفت. در عوض پريا جمله اش را كامل كرد: - شب مراد است امشب! به به! به به!... چه شبي مي‌شه امشب!😂 من هم گفتم: - واقعا كه چه استقبال گرمي كرديم از پيشنهاد فاطمه!😅 فاطمه هم شانه ايش را بالا انداخت. - دقيقا همين طوره. من كه شرمنده شدم از اين همه روحيه همكاري و تلاش و كوششي كه در شما‌ها ديدم!😄 را حله گفت: _برو بابا. تورو خدا بازي در نيار فاطمه جون! آخه اين هم شد كار كه توقع داري ما انجام بديم ديگه كي حال اين كار هارو داره! مگه چي شده؟ - عزيز دلم از قديم و نديم گفتن اين چند شب ديگران پختند و ما خورديم، اين يه شب رو ما مي‌پزيم، ديگران ميخورن، مگه نه فهيمه؟😊 فهيمه جواب داد: - بابا ما اين همه راه رو از خونه فرار كرديم و اومديم مشهد، كه از زير كار‌هاي خونه فرار كنيم. حالا تو ميگي بلند شيم پخت و پز كنيم.😅 ادامه دارد.... ❌ ••✾با ما همـــراه باشیـــــن😎👌 ✾•• ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
☀️♥️ قسمت اين بار عاطفه طرف فاطمه گرفت. - خب چه اشكالي داره. عوضش براي آينده ات هم خوبه. يه چيزي ياد مي‌گيري تا كمتر از مادر شوهرت غر بشنوي.😄 اما جوابش را ثريا داد: - تو ميخواي ازدواج كني، بايد تمرين كني. ما براي چي ياد بگيريم؟😜 عاطفه- نه اين كه تو تا آخر عمرت ور دل مامان جونت مي‌موني و هميشه اون برات اين كارا رو ميكنه! نه عزيز دلم! اين شتريه كه در خونه همه مون خوابيده.😅 ثريا دوباره ناراحت شد. اما فقط لبهايش را گزيد تا چيزي نگويد. فهيمه اما گفت: - واقعا كه خيلي مسخره است! را حله پرسيد: -چي؟ فهیمه- اين شتريه كه در خونه همه مون قراره بخوابه!😕 راحله- چه طور؟! تو ناراحتي؟ فهیمه- نه! من با ازدواج مشكل ندارم، ولي اين زور نيست كه ما توي اين چند روز اين همه راجع به نقش زنها توي سرو كله مون زديم، شعار داديم، هوار كشيديم، حنجره خودمون رو پاره كرديم، آخرش هم بريم بشينيم گوشه خونه و خودمون رو با شستن ظرف‌ها و پخت و پز سرگرم كنيم.🙁 ثريا آه عميقي از سينه بيرون داد. - اي بابا چه اهميتي، چه نقشي؟! چه كشكي؟! چه ماستي؟! بابا زندگي ما زنها امروزه در چندتا چيز خلاصه شده. اگه پولدار باشيم و كلفت داشته باشيم كه كار هامون رو انجام بده، صبح تا شب نشستيم جلوي ميز آرايش و به خودمون ميرسيم تا عصر بريم مهموني هفتگي و جلسه فال قهوه و صد جور مهموني ديگه! موقعي هم كه خونه ايم بشينيم پاي تلفن و با اين و اون حرف‌هاي صد تا يه غاز بزنيم. عاطفه سوالش را با يك چشمك همراه كرد: -و اگه بي پول باشيم...؟ 😉 ثریا- اگه هم بي پول باشيم و كلفت نداشته باشيم كی كارهامون رو انجام بده، خودمون بايد صبح تا شب رو توي يه آشپز خانه چرب و دود گرفته صبر كنيم و هي پياز داغ سرخ كنيم و لاستيكي بچه رو عوض كنيم. اين هم شد زندگي؟! من كه از يه چنين نقش با اهميتي دلم به به هم ميخوره! عاطفه خنده تمسخر آميزي كرد: - حالا فكر ميكني شوهر اين خانم هاچه گلي به سر عالم و خودشون زدن كه زن هاشون نزدن، فكر ميكني شوهر اون زني كه توي آشپز خانه چرب و دود گرفته سر ميكنه، توي قصر كار ميكنه يا پشت كامپيوتره! نه عزيزدلم، نه خاله جون! شوهر اون زن هم يا كوره پز خونه و كار خونه عرق ميريزه يا توي يه مغازه نيم متر تاريك توي يه محله درب و داغون! راحله زير لب غرغر كرد: -اينكه جواب نشد!😐 فاطمه اول رو به همه بچه‌ها كرد: - منم با قسمتي از حرفهاي ثريا موافقم. اينكه ما زنها خودمون رو دست كم گرفتيم. در عين حال، خیلي از اين زنها و مردها هم چاره اي به جز سر بردن در يه زندگي سخت و فقيرانه ندارن. و بعد رو به ثريا كرد: - به نظر خود تو، نقش زن يا مهمترين نقشش در خانواده يه يا چي بايد باشه؟ ثريا شانه هايش را بالا انداخت: - من از كجا بدونم. من كه هنوز ازدواج نكردم!😕 فاطمه- پس بدون وقتي هم كه ازدواج كني وضعت خيلي بهتر از زنهايي كه مسخره شون كردي نيست.😊 ادامه دارد.... ❌ ••✾با ما همـــراه باشیـــــن😎👌 ✾•• ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
☀️♥️ قسمت فاطمه- ....و دلش ميخواد مرتب اين رو به همه برسونه. براش فرقي نمي كنه كه اين بچه خودشه يا بچه كس ديگه اس. ممكنه بعضي از زن‌ها هيچ وقت بچه دار نشن، ولي به اين مرتبه برسن. گاهي ديدم كه خانم ۲۵ ساله اي تونسته از نظر روحي مادر مرد بزرگ ۳۵ ساله اي بشه و اون شوهر احساس كنه كه اون همسرش نيست، مادرشه! يعني اينقدر حس مادري و لطف و محبت در وجود او ديده كه اون رو مي‌بينه. راحله لبخند كوتاهي زد و گفت: - بايد اعتراف كنم كه دست كم توي اين يه قسمت منم با فاطمه هم عقيدم، چون كه خود من از اين كه دستم به زنگ ميرسيد ولي از زير پنجره آشپزخانه صدا ميزدم، "مامان در رو باز كن" چون دلم ميخواست زود تر صدايش را بشنوم كه ميگفت: "اومدي دختر گلم"! و واي به اون روزي كه مادر حواسش پرت بود و "گلم" رو يادش ميرفت بگه. فقط مي‌گفت: " اومدي دخترم"، اون روز انگار غم دنيا رو توي دل من ميريختن.😊 فاطمه با احساس و هيجان تاكيد كرد: - بله! چون ما رو اولين بار در ميبينيم و حس ميكنيم، نه در پدر! حتي خدا رو هم در چهره مادر ميبينيم و بعد كه بزرگتر شديم روي اون فكر ميكنيم. چرا؟ 💖چون مادر الهه عشق است.💖خداي محبته! ما اين خداي زميني رو ميبينيم و از طريق اون خداي آسمون رو حس ميكنيم. چون لطف، محبت و رحمت از است كه در كرده. به همين علت هم خيلي از بچه‌هايي كه به اندازه كافي از محبت مادرشون سيراب شدن، مومن تر و خدا پرست تر از كساني اند كه از مادرشون اين محبت رو نچشيدن. اين زيباترين نقطه ايه كه زن ميتونه به اون برسه. فاطمه چند لحظه اي ساكت شد. نگاه آرامي به همه بچه‌ها كرد و انگار نكته تازه اي به ذهنش رسيد: - شما 🌸حضرت زهرا (س)🌸 رو ببينين! به نظر من هستن! زيباترين و بهترين لقب هاشون هم به همين مقام اشاره ميكنه: "ام ابيها" (س)، "ام الائمه" (س)، "ام الحسنين" (س)، چون كه حضرت زهرا (س) از هم بود. وقتي كه مشركان روي سرو صورت حضرت رسول (ص) خاك ميريختن، ايشون ميرفتن سر كوچه مي‌ايستادن تا پدرشون بياد و اون وقت ايشون ميدويدن جلو حضرت راه ميرفتن. از همين جا تا يه چند جمله اي بغض گلوي فاطمه را گرفت: - اونوقت، اون دست‌هاي كوچولوشون رو باز مي‌كردن و جلو حضرت ميگرفتن وسعي مي‌كردن با دستهاشون جلوي چيز‌هايي رو بگيرن كه به سمت پيامبر پرتاب مي‌شه بعد هم حضرت رسول (ص) رو ميبردن خونه و با پارچه‌هاي نرم و كاسه آبي كه قبل اماده كرده بودن، سرو صورت پيامبر رو پاك ميكردن. و روي زخماشون مرهم مي‌ذاشتن. اين حس، حس يه مادره!😢 فاطمه چند لحظه صبر كرد، انگار شك داشت كه حرفش را بزند يا نه. - و اين مقام، ست. چون اين عاطفه است كه زن رو با دست خالي به استقبال همه اين خطرات ميفرسته. همين عاطفه ست كه ميتونه شب‌هاي زيادي مادر رو بالاي سر فرزندش بيدار نگه داره تا از اون مراقبت كنه. در همين حين عاطفه هم تند تند به سمت زمين خم و راست ميشد وتواضع ميكرد: _خواهش ميكنم! خواهش ميكنم! شرمندم نكنين! وظيفه مه! 😁 ولي فاطمه انقدر ناراحت 😞به نظر ميرسيد كه اصلا متوجه حركات عاطفه نشد. - و اين همان عواطف و احساساتيه كه ما در اين چند روز به خاطر داشتنش خجالت ميكشيديم و اينقدر تحقيرش مي‌كرديم. مرتب و به بهانه‌هاي مختلف سعي ميكرديم وجودش رو در خودمون انكار كنيم. فقط به خاطر اينكه ثابت كنيم هيچ فرقي با مرد‌ها نداريم.😞 درصورتي كه ميخوام بگم فرق داريم چون هيچ وقت، هيچ مردي حاضر نيست دو سال تمام هر شب، چند بار از خواب بيدار بشه تا فرزندش رو شير بده و نه تنها احساس رنج و زحمت از اين كار نداشته باشه، بلكه از اين فداكاري لذت هم ببره.😒 ادامه دارد.... ❌ ••✾با ما همـــراه باشیـــــن😎👌 ✾•• ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
☀️♥️ قسمت 💭نميدانم صحبت از فداكاريهاي مادر بود كه دوباره فاطمه را بر سر نشاط آورد يا حرفي كه ميخواست بزند، اينقدر شيرين بود كه دوباره لبخند زد: فاطمه- به به! واقعا كه بزرگان دين ما چه زيبا گفتن: "شرافت مادري از شرافت پدري بيشتر است! "☺️ 💭براي چند لحظه دلم از شدت غرور و به خاطر اين حرف فاطمه مالش گرفت! "كاش مادرم هم ميشنيد! " 😞تقريبا مي‌شد گفت كه روي حرف فاطمه بيشتر با راحله بود. چون اين راحله بود كه در اين چند روز مرتب سعي ميكرد عاطفي بودن زن‌ها را موجب ضعفشان بداند. خودش هم متوجه شد و سعي كرد به گونه اي از خودش دفاع كند. راحله- درسته منم قبول دارم كه در اين چند روز كمي در مورد احساسات زنها بي انصافي به خرج داديم. ولي حتي وجود اين احساسات هم دليل نميشه كه زن مجبور بشه كلفتي و كنيزي مرد رو بكنه! فاطمه- خب نكنه! راحله هم اولش مث ما باورش نشد كه فاطمه چنين حرفي زده باشد. فكر كرديم شايد طعنه ميزند. اما فاطمه كاملا جدي به نظر ميرسيد. راحله پرسيد: راحله- يعني چه كه "نكنه! " مگه ميتونه چنين كارهايي رو نكنه!😟 فاطمه- كدوم كارها رو؟😊 راحله- اينكه بايد صبح تا شب تو خونه جون بكنه، خونه و زندگي روتميز كنه، به بچه‌ها برسه، به شوهرش رسيدگي كنه، تاشب "آقا" راحت و آسوده بيان تو خونه و تازه ليوان آب رو هم زن بايد به دستش بده.😕 فاطمه- خوب اگه راضي نيست و دلش نميخواد، چنين كاري رو نكنه. هيچ كس هم نميتونه مجبورش كنه، دست كم از جانب دين!😎✌️ 💭من هم مثل بقيه باورم نميشد فاطمه چنين نظري داشته باشد. 😳😟😧به همين دليل هم همه با تعجب به همديگر نگاه ميكردند. 😳😳انگار ميخواستند مطمئن شوند كه يا خواب ميبينند يا بيدارند. فاطمه كه اين بهت وحيرت بچه‌ها را ديد، ترجيح داد خودش توضيح بدهد فاطمه- ببين اگه ما بخواهيم نظر دين رو درباره نقش زن درخانه وخانواده بدونيم، دين هيچ وقت نگفته كه زن وظيفه داره كه توي خونه كار كنه و اگه اين كار رو نكنه گناه كرده.😊 اگر هم حواستون پيشه مرد بر زنه كه قبلا هم گفتم، اين قيموميت فقط در موارد محدوديه كه قبلا هم توضيح داديم. 👈نه در ظرف شستن 👈و خونه تميز كردن، 👈يا حتي شير دادن بچه! 💢زن اگه نخواد ميتونه هيچ كدوم از اين كار‌ها رو انجام نده يا در قبالش از شوهرش پول بگيره!💢 البته اشتباه نكنين!، به زن‌ها توصيه نكرده چنين كاري رو بكنن، يعني، در قبال كارهاشون پول بگيرن. اتفاقا مرتب هم سفارش كرده كه در محيط خانواده و دوستي حاكم باشه و زن اين كارها رو هم از روي همين محبت انجام بده. منتهي اگه قرار شد كه مرد اين محيط محبت رو از بين ببره و از زن كنه، دين اجازه چنين كاري رو به مرد نميده و به زن اجازه ميده تا جلوي اين سوء استفاده رو به اين شكل بگيره.👉 بااينكه به نظر مي‌آمد بچه‌ها تا حد زيادي قانع شده باشند، ولي انگار فاطمه هنوز نكته‌هاي بيشتري داشت كه بگويد: ادامه دارد.... ❌ ••✾با ما همـــراه باشیـــــن😎👌 ✾•• ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
☀️♥️ قسمت فاطمه- چون اون زنها هم نه قبل از ازدواجشون ميدونستن كه چه كاره ان، نه بعد از ازدواجشون فهميدن. 💭من هر چه به زندگي خودم مراجعه ميكردم، ميديدم هيچ وقت از اينكه مادرم هنر پيشه معروفي بود، خوشحال نشدم دلم ميخواست كمي هم در خانه نقش يك مادر فداكار را بازي كند. ولي هيچ وقت رويم نشد اين را به خودش بگويم.😒 اما به اين بچه‌ها كه ميتوانستم بگويم: من- به نظر من، مهمترين نقشي كه زن داره، اينه كه باشه! حالا در اين زمينه هر كاري كه به اين نقشش كمك كنه هم جزو وظايفش محسوب ميشه و هيچ عيبي هم براي اون محسوب نميشه. فاطمه پرسيد: - براي اين حرفت دليلي هم داري؟ من- فكر كنم ما در بحثي كه قبل از اين با هم ديگه داشتيم، به اين نتيجه رسيديم كه از تشكيل خانواده ! به نظر من، اين نسل بايد هم پيدا كنه و از روحي و جسمي بر خوردار باشه. چون اگه فقط توليد مثل و باقي موندن نسل بود، انسانها هم ميتونستن مثل زندگي كنن و احتياجي به تشكيل يه خانواده دائم نداشتن! فهيمه پرسيد: - حالا با اين اوصاف، چرا ما اين نقش رو فقط در وجود زن منحصركنيم؟ اگه مرد و زن با همديگه تشكيل خانواده دادن و هر دو پدر و مادر بچه محسوب ميشن پس اونها هم بايد در تربيت بچه نقش داشته باشن! حرف فهيمه هم خيلي بي ربط نبود. اما به نظرم رسيد كه او در جايي اشتباه ميكند ولي من جوابي برايش نداشتم پس فقط كمي من من كردم. بالاخره فاطمه به كمك اومد. فاطمه- درسته! مسلما هر دوي اونها در تربيت بچه نقش دارن، اما براي يكي از اونها اش محسوب ميشه و براي يكي ! فهیمه- چرا؟ فاطمه- چون كه زن به خاطر همون كه گفتيم خلقت در وجودش گذاشته، براي تربيت و پرورش بچه داره. چون كه رحم در وجود زن قرار داده شده، و اين زنه كه نه ماه رو در وجود خودش حمل ميكنه و با خون خودش به اون غذا ميده. همين مادره كه در زندگي، طفل را از وجود خودش تغذيه ميكنه و شير ميده. حتي از لحاظ هم نوع استخوان بندي زن به شكلي طراحي شده كه آمادگي بيشتري براي نگه داري كودك داره! مثلا، استخوان شانه و بازوي او به شكليه كه هنگام بغل كردن كودك كمتر خسته ميشه. حالا شما همه اين مسايل رو بذارين در كنار وجود فرزندش رو از مهرو محبت سيراب ميكنه، و همين عاطفه است كه مي‌تونه به فرزندش اعتماد به نفس، نيروي مقاومت، عشق به اطرافيان و همه خصوصيات خوب دنيا رو عطا كنه! بچه‌ها فكر نكنين🌸 ، 🌸مقام كميه. مقام خيلي بلنديه. البته مادر بودن به معناي به دنيا آوردن بچه نيست. 👈 يه ، يه است كه شايد هر زني هم نتونه به اون برسه. ببين! كسي كه مادر باشه، فقط به بچه خودش محبت نمي كنه! بلكه رو دوست داره! اگه يه بچه گرسنه اي ببينه، سعي ميكنه هر طوري شده اونو سير كنه! اگه جون بچه اي در خطر باشه، با اين كه گاهي گفته ميشه كه خانم‌ها ترسو ترن، ولي اون كسي كه اول پيش قدم ميشه براي نجات اون بچه، يه مادره. 👈چون در مادر، چيزي به نام بخل وجود نداره.👉 اون زنيه كه وجودش مالامال از حس زيباي مادرانه شده و ... ادامه دارد.... ❌ ••✾با ما همـــراه باشیـــــن😎👌 ✾•• ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
☀️♥️ قسمت فاطمه- يه چيز ديگه هم كه الان راجع به اون بحث "قيموميت" يادم اومد اينه كه ما اين همه از اول تا حالا راجع به نقش زن و مقام مادريش صحبت كرديم. ميبينيم طبيعت خيلي به اهميت داده، يعني زن رو حفظ بقاي نسل انسان كرده وتمام لوازم وامكاناتي روهم كه لازم داره در اختيارش گذاشته. مثل درونيش. اما هنوز نيازهاي بيرونيش مونده كه يك كسي بايد بياد و اين نياز‌ها و احتياجاتش رو تامين كنه تا زن با خيال راحت به ايفاي نقش خودش در صحنه خانواده بپردازه؟! البته بخشي از اين احتياجات هم زنه كه شوهرش بايد به خوبي اونها روتامين كنه! 💭بايد اعتراف كنم كه از اين توضيح، كلي كيف كردم. 😌شايد هم به همين علت بود كه فوري يك مثال برايش آوردم: من- من فكر ميكنم ما اين رابطه رو در تئاتر هم به اين شكل داريم كه هنر پيشه روي صحنه تئاتر بايد به دستورات كارگردان گوش كنه. چون خيلي از مسائل كه روي صحنه است به عهده كارگردانه. اما به هر جهت همه چيز، حتي دستورات مدير صحنه هم در اين جهته كه هنر پيشه نقشش رو به بهترين شكل اجرا كنه. طبق معمول اعتراض راحله توي ذوقم زد.😕 - اما همين قدرت كارگردان يا مرد باعث شده كه مردها بتونن هر چي خواستن بگن و هيچ كس هم ازشون باز خواست نمي كنه.😐 فاطمه جواب داد: -اولا چون چند تا كارگردان، هنر پيشه‌ها رو ميذارن سركار و اون‌ها رو اذيت ميكنن، دليل نميشه كه ما منكر نقش كارگردان در اجراي تئاتر بشيم. ثانيا اشتباه تو ام مثل خيلي از مردها همين جاست كه فكر ميكني كسي از اون‌ها باز خواست نميكنه. در صورتي كه خداوند متعال در قبال هر و كه به هر شخص مي‌ده، بعدا گزارش كار ازش مي‌خواد و او رو ميكنه. مثل مديري كه يه سازمان رو اداره ميكنه، ممكنه كه كارمند زير دستش نتونه ازش باز خواست كنه، ولي وزير كه بالادست اين مديره ميتونه چنين كاري رو بكنه. ثريا اعتراض كرد: - اي بابا! ما كه نميتونيم همه چيزو بندازيم به و بگيم كه ان شاءالله خدا جزاي اين مرد رو ميده! اين زن امروز داره زجر مي‌كشه.🙁 فاطمه- اون كه من گفتم جنبه آخرتي اش بود، در هم قانون وضع شده براي همين ديگه، قانون به مرد چنين اجازه اي نميده كه هر بلايي خواست سر زنش بياره. البته به اين نكته هم اشاره كنم كه اين ظلم‌ها وجود داره، يعني هيچ قانوني هنوز نتونسته جلو اين رو بگيره. چون بعضي از اين مسائل به گونه اي هستن كه با قوانين مدني يا حتي اخلاقي حل نمي شه، بلكه بايد بينش فرد از اساس تغيير كنه. در اين زمينه اسلام علاوه بر پيش بيني هاي حقوقي و سفارشات زياد اخلاقي، مي‌خواد بينش جنس مرد رونسبت به زن اصلاح كنه. در مورد ارتباط زن و شوهر، اسلام با هر گونه ظلمي كه به همسر بشه، از هر دو طرف، چه زن و چه مرد،مخالفه! راحله با لحني معترضانه گفت: - به همين دليله كه در قرآن به مرد‌ها سفارش شده كه زن‌ها شون رو بزنن؟😕 ادامه دارد.... ❌ ••✾با ما همـــراه باشیـــــن😎👌 ✾•• ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
☀️♥️ قسمت فاطمه - نه راحله جون! اين شيوه بحث و قضاوت كردن درست نيست.😊 راحله- مگه چه عيبي داره؟ فاطمه- عيبش اينه كه نه خودت به قبل و بعدش توجه ميكني و نه در بحث اجازه ميدي كه بقيه از اونها اطلاع پيدا كنن. اينطوري نميشه جوانب مختلف يه مسئله رو بررسي كرد. و در نتيجه به راحتي هم نميشه به حكمتش پي برد. راحله- خوب حالا اگه ممكنه شما اين آيه رو بگين تا ببينيم حكمتش چيه! فاطمه چند لحظه چشمهايش را بست. مكثي كرد و گفت: - اين مسئله در ✨آيه۳۴ سوره نساء✨آمده: "زن‌هايي رو كه نگرانيد درمسائل كنند، كنيد، و بعد از دوري كنيد و اگر باز هم تمكين نكردند آن‌ها را . پس اگه ديگه به اين راه ادامه ! " راحله خنديد. خنده اي كه بيشتر عصبي بود تا از روي شادي يا نشاط: - خب چه فرقي كرد؟ گفته بود اگه زنتون به حرف شما گوش نكرد، اونها رو بزنيد، يا به طور مودبانه ادب كنيد، غير از اينه؟😏 جمله آخر، رو به همه گفت. فاطمه هم گفت: فاطمه- بله، غير از اينه!😊 ❌اولا كه اين اطاعت در هر موردي نيست. فقط در مورد زن در امور حكم داده. پس اگه در غير اين امور باشه، و زن از مرد اطاعت نكنه، مرد حق دست درازي به سمت اون . فهيمه هم به جبهه راحله پيوست: - بسيار خوب حالا فرض ميكنيم كه موارد كاربرد اين حكم، محدود بشه. ولي اين چيزي از زشتيه اين حكم كم نميكنه.😐 فاطمه- ببين بچه ها! قبول دارين كه اسلام در محدوده خانواده براي هر دو طرف حقوقي قرار داده كه هر دو موظفن به اين حقوق عمل كنن. يعني زن بايد در مسائل زناشويي از مرد تمكين كنه و مرد هم بايد خرج و نفقه زن رو بده، درسته؟!👌 فهیمه- درست! فاطمه- پس اين حقيه كه هر مردي بر گردن زنش داره. حالا اگه يكي از اين دو طرف حق خودش رو ادا نكرد. چه اتفاقي ميفته؟ 👈اگر مرد به وظيفه اش عمل نكنه، زن حق داره كه به دادگاه يا حاكم شرع يا هر مرجع ديگه از مرد شكايت كنه و در صورتي كه مرد حاضر نشه حق زن رو بده، اون رو به زور ازش ميگيرن. حتي اگه شده اموال شخصي مرد رو ضبط كنن. 👈اما موقعي كه زن از مرد در مسائل زناشويي تمكين نكنه، مرد براي حل اين مسئله به كسي مراجعه كنه. چون مقوله اي نيست كه مرد پاي كس ديگه اي رو وسط بكشه.👌 در حقيقت هيچ كس ديگه خارج از فضاي خانواده، نميتونه در اين مورد زن رو وادار به اداي حق مرد بكنه و چون مسئله ايه كه به غريزه و طبيعت زن و مرد مربوطه، به طور معمول و در اثر پافشاري دو طرف ميتونه به دعوا كشيده بشه.👉 عاطفه ادامه داد: -و چون مرد هم از زن قوي تره، طبيعتا زن در اين دعوا از مرد شكست ميخوره! من پرسيدم: - پس چه كار بايد كرد؟ راحله شانه هايش را بالا انداخت، فهيمه و سميه هم جوابي نداشتند. ثريا زير لب گفت: _من فقط اينو ميدونم که بعضي از زن‌ها تا كتك نخورن آدم نميشن.🙁 ادامه دارد.... ❌ ••✾با ما همـــراه باشیـــــن😎👌 ✾•• ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
☀️♥️ قسمت چشم‌هاي راحله از تعجب گرد شد.😳 - ثريا! ثريا اما جواب نداد، حتي نيم نگاهي هم به راحله نكرد. باز هم گفت: ثریا- كتك هميشه هم بد نيست بعضي وقت‌ها مي‌تونه به عنوان آخرين راه حل، مناسب باشه، دست كم عقده‌هاي آدم خالي ميشه. فهيمه متعجب با خودش زمزمه كرد: - خداي من اين دختر چقدر از زن‌ها متنفره!😟 ثريا باز هم چيزي نگفت. اما فاطمه در مورد ثريا هم موضع گرفت: فاطمه- نخير اسلام با اين شدت و با اين نيت كه به باشه، . بلكه يه راه حل تربيتي سه قسمتي تعيين كرده كه حتي المقدور، وضع، پيچيده تر نشه. 👈1⃣يعني اول از مرد خواسته كه با زن به شكل با اندرز و نصيحت طرف بشه و سعي كنه تا جايي كه امكان داره، قضيه رو با خيرو خوشي برطرف كنه. حالا اگه اين راه نتيجه نداد، 👈2⃣اون وقت به مرد سفارش كرده كه چند وقتي از زن كنه نه اينكه خانه و زندگيش رو رهاكنه وبره، بلكه در روايت تصريح شده كه مرد با پشت كردن به زن در بستر، به او بي اعتنايي كنه. حتي اين به روانشناسي زن مربوط ميشه كه معمولا در چنين حالتي، يعني بعد از اينكه به زن محبت شده و او ناز كرد اگه اين محبت از او دريغ بشه، زن زودتر آشتي ميكنه. 👈3⃣در آخر اگه اين راه هم نتيجه نداد، اسلام به مرد اجازه داده كه با زن كنه. منتها به خاطر اينكه اين مسئله به خشونت و گستاخي ‌هاي زياد كشيده نشه، به مردها سفارش شده اين زدن به شكل كاملا و اي باشه. يعني به شكلي كه هيچ اثري از خودش به جا نذاره و به حد نرسه. البته اين نحوه زدن در روايات تصريح شده و حتي بيان شده كه اين❌ "زدن" با چوب نازك مسواك❌ باشه! و اين مسئله نبايد زدو خوردهاي خشن خانوادگيرو در ذهن تداعي كنه. و اگه بعد از چنين برخوردي، زن تمكين كرد، مرد ديگر حق ادامه دادن به برخوردش رو نداره. و الا اين خيلي سادگي و بي انصافيه كه ما فكر كنيم قران به مرد اجازه داده كه هر ظلمي رو به زن انجام بده. - راحله خواست باز هم ادامه دهد: "آخه...! " انگار هنوز هم به حرف فاطمه اعتراض داشت. اما فاطمه گفت: - اگه حرف منو قبول ندارين، به آيه‌هاي ديگر قران مراجعه كنين. در قرآن اومده ✨"و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنو اليها و جعل بينكم موده ورحمه".✨ ديگه صريح تر از اين ميخواين؟! مي‌گه كه ما براي شما همسراني قرار داديم تا در كنار انها آرامش پيدا كنين و بين شما دوستي و رحمت قرار داديم. توجه كنين! اين آيه اشاره به همون بحثي داره كه گفتيم خداوند در وجود زن و مرد، استعدادهاي مختلف ولي تكميل كنندهایي رو قرار داده كه بدون همديگه احساس آرامش و راحتي! ولي توجه كنين كه محور اصلي تحقق اين سه مورد در خانواده بر دوش زنه. يعني وظيفه اصلي زن همينه كه اين ، مودت و رحمت رو در خانه و خانواده ايجاد كنه. ادامه دارد.... ❌ ••✾با ما همـــراه باشیـــــن😎👌 ✾•• ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
☀️♥️ قسمت 💭حالا ميفهميدم كه چرا پدر مدت هاست دارد در جا ميزند، چرا اينقدر اوضاع خانه آشفته است و هر سه ما مشكل اعصاب پيدا كرده ايم. چون ديگر مشغله مادر در سينما به او اجازه نميداد كه تشعشعات نوراني و را در خانه بپراكند و همين باعث آشفتگي همه ما شده بود. من هم در تاييد صحبت‌هاي فاطمه گفتم: - و اگر زن به اين وظيفه اش عمل كنه، زن و شوهر هر دو ميتونن راحت تر در مسير خودشون رشد كنن و فرزندان سالمي پرورش بدن، از جهت رسيدگي به امور روز مره زندگي هم، فضاي خوب خونه، مرد رو آماده ميكنه، شارژ ميكنه تا با نيروي بيشتري به مقابله با مشكلات بيرون از خونه و محل كار بره. هر وقت هم كه در اون محيط مشكلي پيدا كرد، ميتونه بياد توي چنين فضاي آرامي تجديد روحيه كنه. فاطمه با لبخندي پنهاني از من تشكر كرد و گفت: -بله! همين طوره! من نميدونم چرا همه قضايا رواز نگاه ميكنيم. چرا بايد فكر كنيم كه كار كردن زن تو خونه كلفتيه؟! همه ما يه روز ازدواج ميكنيم. چند وقت پيش، مصاحبه قشنگي در يكي از مجله‌ها خوندم. در اون مصاحبه خانمي حرفاي جالبي ميزد. ميگفت اكثر فجايعي كه در جامعه رخ ميده فقط از كمبود عاطفه است. گاهي مرد با چه لذتي به همسرش مي‌گه: "خانم من آب ميخوام". اين زيباترين نقطه وصل بين زن و شوهره، در صورتي كه خودش هم ميتونه بلند بشه و ليوان آبي برداره. اصلا ميتونه به بچه هاش بگه. اما مي‌گه خانم من آب ميخوام،. تشنه ام. نقاط وصل ما فقط در حرف زدن نيست، با اشارات هم بايد وصل بشيم، و اين خودش نوعي اشاره ست. "من از دست تو آب ميخوام" 😍و چقدر زيباست كه من زن به اين شكل پاسخ بدم كه"چشم الان برات ميارم".☺️ چرا كلفت واري به اين كار نگاه مي‌كنيم! چرا به عنوان محبت نگاه نكنيم؟ چرا فكر نكنم كه شوهرم ميخواد به بهانه يك ليوان آب با من حرف بزنه؟ صداي منو بشنوه؟! پس من هم ميتونم به بهانه يه ليوان آب به محبتش پاسخ بدم. اگه ما بتونيم ديدمون رو درست كنيم، واقعا عشق در زندگيمون جاري ميشه، چون هيچ چيز زيباتر از اين نيستكه در زندگي عشق وجود داشته باشه. مادر نبايد غذا پختن رو كارگري بدونه. چه اشكالي داره اين غذارو توام با محبت و عاطفه درست كنه؟ يعني نعوذ بالله ما از حضرت زهرا (س) بالاتريم؟ از او كه با يه دست آسياب رو مي‌چرخوند و بايه دست حسنين (ع) رو نگه ميداشت؟ او كه بود؟ واقعا اگه قراره زهرا رو به سينه بزنيم چرا به زندگي او نگاه نكنيم؟ ادامه دارد.... ❌ ••✾با ما همـــراه باشیـــــن😎👌 ✾•• ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
☀️♥️ قسمت فاطمه- در روايت نقل شده: 🌹حضرت علي (ع) وقتي از جنگ بر ميگشتن، مي‌گفتن: "يا زهرا (س) خذ سيفي و اغسلي" يا زهرا (س) شمشير مرا بگير و بشوي. آيا ايشان دوست داشتن به حضرت زهرا (س) دستور بدن، نه!👌 به عنوان دستور نميگفتن. 🌹يا آن روايتي كه ما داريم كه حضرت علي (ع) هر وقت از جامعه و كار و مسئوليت‌هاي اجتماعي خسته ميشدن، به منزل ميرفتن و با حضرت زهرا (س) صحبت ميكردن تا آرامش پيدا كنن. حضرت علي (ع) به منزل بر ميگشتن و در را ميزدن، وقتي حضرت زهرا (س) مي‌آمدن كه در رو باز كنن، حضرت علي (ع) ميگفتن"صداي پاي فاطمه (س) به من آرامش ميده" چرا ما اين نكات رو از دينمون ياد نميگيريم؟😊 فاطمه انگار تازه به اشتياق آمده بود. نم اشكي هم در چشمانش ميدرخشيد، كمي صبر كرد و بعد در حالي كه سرش را از روي شوق و تحسين تكان ميداد، گفت: فاطمه- به به! چه حرفي ميزدن استاد ما، چه تشبيه قشنگي ميكردن! ايشون رو به تشبيه ميكردن. ميگفتن همين طور كه كندو جاييه كه ملكه باشه، كانون خانواده هم جاييه كه در اون عواطف و احساسات وجود داشته باشه و رشد كنه و بچه‌ها در اون كانون محبت و نوازش باشن. دقيقا حرفشون اين بود: 👈" طبيعت مرد در يه محدوده خاصي و لذا مرهم زخم او فقط . حتي نوازش مادر هم براي او نميتونه جايگزين نوازش همسر باشه.👉 يعني همسر براي او كاري رو ميكنه كه مادر براي بچه كوچك خود ميكنه. زن‌هاي دقيق و ظريف با اين نكته آشنا هستن. احساسات و عواطف خانوادگي محور اصليه كه آن است و اگر او نباشد، خانواده شكل بد و نا هنجاري به خودش ميگيره. " سميه پرسيد: - تدبير منزل كه ميگن به عهده زن هاست يعني همين؟😍 فاطمه- بله! يعني شما به عنوان خانم و منزل، محيط منزل رو به شكلي مطلوب اماده و مهيا كني. حالا اگه شوهر ميتونه براي تو كلفت استخدام كنه، تو به طور مستقيم در امور خانه دخالت نميكني، بلكه اونو ميكني. اگر هم پولتون در چنين حدي نيست، خوب خودت بايد مستقيما محيط منزل رو براي ايجاد چنين فضاي پر مهر و دوستانه اي آماده كني. البته شوهر هم وظيفه داره كه درحد شئون خانوادگي تو، وسايل چنين محيطي رو تهيه كنه. حالا اگه تو خواستي در قبال كارهات از شوهرت بگيري يا سرش بذاري، اولين كسي هستي كه اين فضاي مودت و دوستي رو شكستي.😊 راحله با لحن غمزده اي گفت: - پس چي به مردها اجازه ميده كه چنين برخوردهاي ستمگرانه اي با زن بكنن؟😒 فاطمه- به نظر من ⚠️در درجه اول ما از و ⚠️در درجه دوم هم و بعضي كه به اون‌ها اجازه ميده تا با زن به شكل يه كنيز برخورد كنن. من به شما‌ها گفتم قوانيني وجود داره كه طبق اون‌ها ميشه حق زن رو از مرد گرفت. اگرچه هنوز بعضي از اين قانون‌ها مشكل دارنو بايد تكميل بشن، ولي جواب اين سوال كه چرا خيلي از زن هابراي گرفتن حقشون اقدام نميكنن، اينه كه به حقوق خودشون آگاهي ندارن. خود اون‌ها هم به كمالات و شخصيت خودشون واقف نيستن. وگرنه اجازه نميدادن هيچ مردي چنين برخوردي با اون‌ها بكنه. استاد ما تاكيد ميكردن، ، فقط زن ها، نيست! بلكه از تحصيلات و كسب علم و معرفتو تربيت صحيح براي زن، به زن براي رسيدگي به امور اخلاقي، ديني و معرفتي اش، به زن براي استفاده مستقل از مايملك خودش و ممانعت از زن براي بردن بهره عاطفي از فرزندان خودش در خانواده و يا حتي از همسر هم، ظلم وستم در حق زن محسوب ميشه. سميه اين گونه نتيجه گيري كرد: - پس به اين ترتيب ميشه گفت كه زن براي اينكه بتونه به خوبي بتونه امور منزل و شوهرش رو اداره كنه يا به تربيت صحيح بچه هاش بپردازه، به تحصيلات و بينش و آگاهي داره. اما چيزي كه من سر در نميارم اينه كه چرا بعضي از ما به دانشگاه ميريم و تحصيلات عاليه ميكنيم تا حتمابريم سر كار؟! والّا درس خوندن رو بي فايده ميدونيم. يعني واقعا داشتن زندگي درست وصحيح اينقدر ارزش نداره كه ما به خاطرش به تحصيل و مطالعه بپردازيم؟! ادامه دارد.... ❌ ••✾با ما همـــراه باشیـــــن😎👌 ✾•• ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
☀️♥️ قسمت عاطفه با تاسف، دستشو به اين طرف و آن طرف تكان داد: - به به! به به! همين يكي رو كم داشتيم، اگه چهار روز ديگه اينجا بمونيم، همه مث فاطمه و راحله ميشن. فهیمه- اما من هنوز معتقدم كه قانون طرف مرد هارو داره! همه با تعجب به سمت فهيمه برگشتند، انگار نه انگار كه اين همه وقت بحث كرديم! دوباره حرف خودش را تكرار مي‌كرد. فهيمه وقتي تعجب و ناباوري را در نگا‌هاي متعجب بچه‌ها ديد، در حالي كه انگار داشت از خودش دفاع مي‌كرد، گفت: - چرا اينطوري به من نگاه ميكنين؟ اخه ببينين بچه ها! ما ادعا ميكنيم كه محور و كانون خانواده زنه و ميگيم كه زن بنيان خانواده است. اما عملا حق طلاق رو داديم دست مردها هر وقت كه دلش خواست شيرازه خانواده رو از هم بپاشونه و زن رو با اين همه لطافتش له كنه، چون بعد از طلاق، اون كسي كه بيش از همه آسيب ميبينه، زنه، نه مرد! 💭براي چند لحظه احساس كردم كه هر چه را فاطمه رشته بود پنبه كرد. فهيمه راست ميگفت: بعد از طلاق، زن بيشتر از مردآسيب ميبيند. نمونه اش خاله مرجان بود. شوهرش بعد از اينكه خاله ازش طلاق گرفت، دوباره ازدواج كرد، ولي خاله مرجان ماند و خودش. مادر گفت خودش نميخواهد. ميخواهد بيشتر به كارش برسد. اما پدر دور از مادر ميگفت كه چند نفري به خواستگاري اش آمده اند، اما همه يا پيرو پاتال بوده اند، يا چندتا بچه قدو نيم قد داشته اند. سميه رو به فهيمه گفت: - يعني تو ميخواي بگي كه اسلام همه بايد مثل مسيحيت طلاق رو ممنوع ميكرد؟ فهيمه حيرت كرد:😧 - نه من كي چنين حرفي زدم؟ همون مسيحيت كه مرتكب اين اشتباه شد براي همه اديان واقوام كافيه! فاطمه پرسيد:😕 - چه طور مگه؟ چي شد؟ فهيمه خنده اش گرفت: - بچه‌ها گوش بدين! انجيل متي چي گفته! گفته كه هر كس به غير از علت زنا، زن خودش رو طلاق بده، باعث زنا كردن او شده و هر كس با زن طلاق گرفته ازدواج كنه با اون زنا كرده. اون وقت ميدونين چي شد؟ حواريون گفتند: "با اين حساب بهتره كه آدم زن نگيره. " عاطفه با لحني كاملا جدي و همدرد طلبانه، توضيح داد: - واقعا هم آدم از كجا ميدونه گير كدوم آدم نا اهلي ميفته. حالا دست كم دلمون خوشه كه اگه ديديم اوضاع خرابه، ميدون رو خالي ميكنيم. ولي اگه قرار باشه اين راه فرار، رو هم از ادم بگيرن، چه درديه كه ادم خودشو توي يه همچين هچلي بندازه! انگار عاطفه هم خيلي بي راه نميگفت: چون فهيمه تاكيد و مثال تاريخي اش را هم آورد. فهیمه- اتفاقا تا همين چند سال پيش كه طلاق در كشورهايي مثل ايتاليا ممنوع بود، اين مشكلات وجود داشت. روز نامه‌هاي اروپا نوشته بودن كه به خاطر نبودن طلاق در ايتاليا، عملا بسياري از مردم به صورت نامشروع روابط جنسي برقرار ميكنن. وعده اي از مردم ايتاليا كه ازدواج كردن و ميخوان طلاق بگيرن، تابعيت ايتاليا رو ترك ميكنن تا بتونن طلاق بگيرن. حالا هم كه خود علماي مسيحي قانون طلاق روقبول و تصويب كردن. راحله با اشتياق عجيبي گفت: - اونوقت همين علماي مسيحي تا چند سال پيش اسلام رو مسخره ميكردن كه چرا قانون طلاق روممنوع نكرده! گوش كنين من به خود قانون طلاق اعتراضي ندارم. مشكل من اينه كه چرا اين قانون رو در اختيار مردها گذاشتن. فاطمه گفت - فهيمه! تو كه سرت تو تاريخه بگو ببينم، توي تاريخ از قديم تا حالا، در كدوم قوم يا جامعه اي حق طلاق با زن بوده؟!😐 فهیمه- در اين كه در تمام تاريخ حق طلاق به دست مرد بوده هيچ بحثي نيست. حتي در تمدن بابلي اگه زن جرات ميكرد تقاضاي طلاق كنه، اون رو به مرگ محكوم ميكردن. من خودم همه اين‌ها رو ميدونم. حتي اين رو هم ميدونم كه در دين يهود، به مجرد اينكه مرد از زنش ناراضي باشه، مطلقا ميتونه اون رو رها كنه. حتي به مجرد نيت هم ميتونه پيوندش رو بشكنه حتي نيازي به اثبات و ابراز خطاي زن نداره. وحتي هيچ تشريفاتي هم نداره! ولي حرف من چيز ديگه ايه، اولا اينكه ما قائليم كه اسلام بهترين قانون حقوقي رو آورده كه با قانون‌هاي حقوقي بقيه اقوام واديان قابل مقايسه نيست. ثانيا خيلي از اون قوانين هم در قديم بودن، ولي قوانين مدني جوامع امروز كه ديگه چنين چيزهايي رو ندارن. ادامه دارد.... ❌ ••✾با ما همـــراه باشیـــــن😎👌 ✾•• ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
☀️♥️ قسمت فهیمه- الان در خيلي از كشورهاي اروپايي هر كدوم از دو طرف ازدواج كه اراده طلاق داشته باشن، مي‌تونن به دادگاه مراجعه كنن. دادگاه هم به درخواست اونها رسيدگي ميكنه و طلاق اون شخص رواز طرف ديگه ميگيره. و حتما ميدوني يكي از دلايل اينكه آمار طلاق در كشورهاي غربي اينقدر بالا رفته، همينه كه زن و مرد با كوچكترين بهانه اي و كمترين مشكلي كه براشون پيش مياد ممكنه به فكر طلاق بيفتن. اونوقت عملا به جايي ميرسن كه به خاطر متزلزل شدن بنياد خانواده، نظام اجتماعيشون هم از همديگه ميپاشه. ثريا گفت: - مگه نمي گيد كه محور بقاي خانواده مهرو محبت بين زن وشوهره. و مگه نميگيد كه عامل پيوند بين اين دو نفر براي شروع زندگي عشق و علاقه به همديگه و تفاهم بين دونفره. خوب وقتي اين عشق وعلاقه از بين بره و خانواده ديگه او گرمي و حرارت سابق رو نداره، چه اشكالي داره كه زن و شوهر از همديگه جدا بشن تا بلكه با يه زندگي جديد، خوشبخت تر بشن.😕 من ديگر طاقت نياوردم ساكت بمانم. با لحني ناراحت وعصبي گفتم:😠😒 - همين! پس تكليف بچه‌ها چي ميشه. سرنوشت اون‌ها چي؟ يعني بچه‌ها هيچ حقي رو در خانواده ندارن كه تا يه زن و مرد از همديگه سير شدن، از هم جدا بشن؟ 🔸فصل سي و چهارم🔸 - آخه وقتي قرار باشه زن و مرد به زور همديگه رو تحمل كنن و عملا محيط خانواده رو گرم نكنن، چه لزومي داره كه خانواده به اين جريان ادامه بده؟ حتي بچه‌ها هم در يه چنين خانواده اي آسيب ميبينن. - بله! ممكنه آسيب ببينن. ولي مسلما اين آسيب كمتر از وقتيه كه از همديگه جدا شده باشن. چون اينطوري دست كم خانواده اي هست كه بچه‌ها بهش متكي باشن. راحله در حالي كه سرش پايين بود و با خودكارش بازي ميكرد گفت: - فكر نميكنين اين خود خواهي باشه كه ما توقع داشته باشيم يه پدرو مادر به خاطر بچه هاشون يه عمر زجر بكشن؟! پس تكليف زندگي خود اونا چيه؟ 💭هر چه سعي كردم جلو خودمو بگيرم، نشد. باز هم اين اشك لعنتي حلقه زد درون چشمهايم. نميدانستم چه بگويم! فقط يك لحظه فكر كردم كه راحله چقدر خود خواه شده. ولي بلافاصله پشيمان شدم. از كجا معلوم كه من خودخواه نيستم؟! واقعا هم آيا من مي‌توانم از مادرم توقع داشته باشم كه آينده خودش رو فداي آينده من كند؟ خوب شد كه فاطمه بلافاصله جواب راحله رو داد. والا ممكن بود بچه‌ها چشم‌هاي من كه از اشك پر شده بود رو ببينند! چقدر از ضعف خودم بدم مي‌آمد. توجه بچه‌ها به فاطمه جلب شد. - حتي اگه آينده بچه‌ها رو هم در نظر نگيريم براي آينده خود زن و مرد هم بهتره كه در صورت امكان، مانع از هم پاشيده شدن خانواده بشن. چون خود صرف وجود خانواده افراد اون رو از آفات و گناهان زيادي حفظ ميكنه. وجود خانواده كرامت و شرافتي به افراد اون ميبخشه كه اعضاي اون اجازه هر كاري رو به خودشون نميدن. عاطفه گفت: - شايد به همين علت باشه كه صاحب خانه‌ها معمولا به افراد مجرد، خونه اجاره نميدن. يا وقتي توي يه مجتمع مسكوني چند تا جوان مجرد باشن، حتي اگه خوب و سالم باشن، باز هم خانواده‌ها آرامش و قرار ندارن، انگار هميشه نگرانن! فاطمه- درسته! و مسئله ديگري هم كه بايد در نظر داشت اينه كه وجود عشق و علاقه زياد بين دو طرف براي شروع زندگي و ازدواج مهمه. ولي وقتي ازدواجي سر گرفت و خانواده اي به وجود اومد، ما ديگه حق نداريم اون رو به هر بهانه اي از دست بديم. حتي اگه اين عشق و علاقه اوليه كه عامل پيوند بوده كم بشه. درست مثل دانشگاه؛ وقتي كه كسي در كنكور قبول شد و وارد دانشگاه شد، ديگه به اين راحتي‌ها كه اخراجش نميكنن. حتي اگه درسش ضعيف تر از وقتي كه در كنكور قبول شد هم بشه، باز هم سعي ميكنن حتي المقدور باهاش مدارا كنن. ادامه دارد.... ❌ ••✾با ما همـــراه باشیـــــن😎👌 ✾•• ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
☀️♥️ قسمت من هم گفتم. - اصلا خود ما‌ها هم تا موقعي كه با كسي دوست نشديم ممكنه خيلي سخت با اون ارتباط بر قرار كنيم. در حقيقت تا صد جور امتحانش نكنيم و مطمئن نشيم كه اون از لحاظ روحي و اخلاقي به ما نزديكه باهاش دوست نميشيم. ولي بعد كه دوست شديم با هر قهر و دعوا يا مسئله اي كه از دست همديگه ناراحت شديم اين دوستي رو از بين نميبيرم. فهيمه گفت: - اين همون چيزيه كه بچه‌هاي مهندس بهش ميگن منحني "اشميت تريگل" ! يعني مثلا آب يه آبگرمكن بايد به نقطه ۶۰ درجه برسه تا خاموش بشه، ولي وقتي سرد شد و آب رسيد به ۴۰ درجه روشن نميشه. بلكه مثلا بايد برسه به ۲۰ درجه تا روشن بشه و وقتي روشن شد اگه به ۴۰ درجه رسيد، خاموش نميشه تا برسه به ۶۰ درجه. من گفتم: - يعني دو نفر اگر از ابتداي ازدواج عشق و علاقه اي به هم پيدا كردن، يعني رسيدن به نقطه اتصال و بعد از مدتي به هر دليلي اين عشق و علاقه اصلي رو از دست دادن، حق ندارن طلاق بگيرن تا اينكه به مقداري نفرت از همديگه برسن كه نتونن همديگه رو تحمل كنن كه ميشه اسمشو گذاشت نقطه انفصال. راحله هم تذكر جالبي داد: - منتها با اين تبصره كه مقدار افراد در تحمل اين نفرت‌ها فرق ميكنه، يه نفر ممكنه با اولين برخورد كه بين اون و همسرش بوجود به اين درجه انفصال برسه و كس ديگه اي هم باشه كه شديدترين برخوردها و زجر آورترين زندگي‌ها رو تحمل كنه و به اين نقطه انفصال نرسه. فاطمه با رضايت خاطر سرش را به نشانه تاييد تكان داد. - آفرين! 👌و دين اسلام سعي كرده كه با اتخاذ تدابير مختلف و بوجود آوردن اين نقطه جوش رو در افراد، عقب تر ببره تا افراد به اين زودي به اين نقطه نرسن راحله- مثلا؟! فاطمه- اينكه در حوزه مرتب زن و شوهرها رو به خوش رفتاري با همديگه و دوري از مسائلي كه ممكنه به برخورد بين اونها منجر بشه سفارش كرده تا اين نفرتها در زن و شوهر بوجود نياد از طرف ديگه هم _هاي_شديد اخلاقي براي كساني كه ميخوان دست به چنين كاري بزنند صادر كرده. ✨در روايت داريم كه طلاق مغبوض ترين حلال خداست و از مومنان خواسته شده كه حتي المقدور با در پيشه رو گرفتن راه صبر و تحمل بر مشكلات زندگي غلبه كنن تا بنيان خانواده از هم نپاشه.✨ فهيمه با لحني معترضانه گفت: - فاطمه جان! تمام اين حرفهايي كه تو ميزني در حوزه اخلاقه. امروزه هم كه ديگه كسي گوشش به اين حرفا بدهكار نيست. فقط قانونه، كه در اين قانون هم مرد هر وقت اراده كنه، ميتونه فوري در عرض چند روز زن رو طلاق بده. ولي اگه زن به اين نقطه اتصال برسه، هيچ راهي به جز سوختن نداره.😕 فاطمه- كي گفته كه مرد هر وقت بخواد، يه شبه ميتونه زنش رو طلاق بده؟اينقدر زود باور نباشين!😊 فهیمه- پس بگوببينم مرد چه طوري زن ور طلاق ميده؟ فاطمه- دقت كنيد ما كه ديديم، اسلام تلاش ميكنه هر چقدر كه ممكنه از وقوع طلاق جلو گيري كنه. به همين علته كه طلاق رو محدود كرده. يكي از محدوديت هايش اين بود كه كليد اون رو فقط به دست داده ولي در عين حال هم اجازه نداده كه اون يه نفر هر وقت دلش خواست از اين كليد استفاده كنه. يعني رو براي انجام طلاق وضع كرده. فهیمه- مثلا چه قوانيني؟ ادامه دارد.... ❌ ••✾با ما همـــراه باشیـــــن😎👌 ✾•• ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
☀️♥️ قسمت فاطمه- مثلا كه رو سر راه مرد قرار ميده. اين كه مرد مجبوره زن رو تمام وكمال بپردازه، زن رو و هاش رو تا بپردازه. اگر هم بخواد ازدواج كنه پرداخت مهريه و نفقه زن دوم هم مانع ديگه ايه، بر سر راه اون كه به اين راحتي نتونه پيوند رو از بين ببره. راحله پرسيد: - حالا فرض كنيم كه شخص از لحاظ مادي وضعش خوب بود وهمه كارها رو تونست انجام بده، اونوقت تكليف چيه؟! من گفتم: _اين‌ها بخشي از موانعه. اي رو هم اسلام قرار داده كه با اجراي اونها مدت اجراي طلاق به تعويق بيفته تا اگه مرد و زن تحت تاثير احساساتن و يا بدون آينده نگري و با بي فكري ميخوان دست به چنين اقدامي بزنن، پشيمان بشن و به طرف هم برگردن. راحله- كدوم قوانين رو ميگي؟ من- يكيش اينكه براي اجراي صيغه طلاق احتياج به عادله. ميبينين كه پيدا كردن اين دوشاهد عادل كه براي چنين كار مغبوضي بخوان شهادت بدن، كار خيلي سختيه و زمان ميبره. تازه وقتي اين دوشاهد مومن پيدا شدن معمولا سعي ميكنن با ميانجي گري و وساطت مشكل دو طرف رو حل كنن كه در خيلي از موارد هم موفق ميشن. پس زن و مرد به مجرد تصميم گرفتن و كاملا مخفيانه نميتونن دست به اين كار بزنن. يا اينكه اگه زن در مثل عادت ماهيانه باشه، مرد نميتونه اونو طلاق بده، كه خود اين حكم جالبي هم داره. چون معمولا در اين ايام زن در وضع روحي خاصي قرار داره كه ممكنه زود عصباني بشه و يا زود برنجه. همين مسئله ممكنه باعث برخورد بين اون و شوهر بشه و هر دوتصميم به طلاق بگيرن. اما وقتي كه اين زمان بگذره و هر دو بعد از گذشت چند روز به حالت عادي برگردن و از شدت ناراحتي شون كم بشه. شايد دوباره به همديگه تمايل پيدا كنن. راحله- جالبه! من- حالا يه چيز ديگه! اگه زن و مرد از همديگه طلاق گرفتن، باز هم اسلام قوانين ديگه اي رو وضع كرده تا در صورت تمايلشون به همديگه بتونن برگردن سر خونه و زندگيشون. راحله- چه طور؟ من- اولا كه مرد تا زن بايد او را داخل منزل خودش نگه داره كه اين مدت در تا بعد از دوران زايمانه. خود اين مسئله ميتونه دوباره اون‌ها رو نسبت به همديگه بر سر لطف بياره و در صورتي كه مرد با كوچكترين نشانه اي اعلام پشيماني كنه يا نسبت به زن كنه بدون اينكه ديگه احتياج به صيغه عقد مجدد داشته باشن، نسبت به همديگه محرم ميشن و به همين علته كه به زن اجازه داده شده با اينكه نسبت به اين مرد نامحرمه ولي خود رو آرايش كنه تا دوباره بين آن دو ايجاد بشه. پس اين خبرا هم نيست كه مرد به مجرد تصميم گرفتن بتونه زن رو طلاق بده! راحله با خود كارش كمي چانه اش را خاراند. لب هايش را روي هم فشار داد و فكر ميكرد، نگاهش مردد بود. اما همه فهميده بودند كه راحله حرفي براي گفتن دارد. - باشه حرف‌هاي تو قبول، اسلام موانعي رو بر سر راه مرد و زن قرار داده تا نتونن خيلي هم راحت از هم جدا بشن. ولي ما مي‌پرسيم كه اصلا چرا بايد اين حق در اختيار باشه. چرا در اختيار زن نيست؟! فاطمه- من يه بار ديگه اين تذكر رو ياد آوري ميكنم كه ما بايد براي بررسي يه قانون اون رو در بررسي كنيم. نبايد اونو جدا گانه درنظر بگيريم. راحله- خب! فاطمه- حالا با در نظر گرفتن اين تذكر ميبينيم كه در ❤️حق ازدواج با زنه❤️ 💔و حق طلاق با مرد.💔 ديگه اينكه مرد خانواده است، يعني قراره كه اين خانواده مخارجش رو بپردازه و خلاصه چرخ زندگيش رو بگردونه. حالا چند لحظه عمومي تر فكر كنين. مثلا فكر كنين كه برادرتون ميخواد ازدواج كنه و مسئوليت چنين خانواده اي رو قبول كنه. حالا اگه اين زن برادر شما باشه كه حق طلاق داشته باشه، برادر شما نگرانه كه بعد از اين همه زحمت و مكافاتي كه براي خانوادش ميكشه، يه روز زنش بي هيچ بهانه اي زندگيش رو رها كنه و بره. چون خود ماها در زندگي‌هاي اطرافمون ديديم كه چون زن تر و تره، معمولا زود تر قهر ميكنه و از خونه ميره تا مرد. سميه استدلال فاطمه را كامل كرد - اون وقت يه چنين مردي با چه انگيزه اي ميتونه مسئوليت خانواده رو قبول كنه؟ ادامه دارد.... ❌ ••✾با ما همـــراه باشیـــــن😎👌 ✾•• ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
☀️♥️ قسمت فاطمه- اون وقت يه چنين مردي با چه انگيزه اي ميتونه مسئوليت خانواده رو قبول كنه؟ بخصوص وقتي ميبينه از بين بردن اين خانواده به دست كس ديگه ايه. از اون گذشته، تكليف روي دوش مردهاست. اين رو هم بگم كه شما امروز رو نبينين كه زن بايد كلي داشته باشه. . در اسلام زن خودشه و خودش. نفقه يعني اينكه مرد بايد تمام لوازم زندگي زن رو از مسكن و ماشين گرفته تا لوازم زندگي و خورك و پوشاك براي زن تهيه كنه. تازه اون هم در حد شئونات خانواده دختر. يعني اينكه اگر دختر در خانواده خودش كلفت داشته، اينجا هم مرد وظيفه داره براش كلفت استخدام كنه. قبلا هم ديديم كه زن براي كارهايي كه تو خونه انجام ميده، ميتونه از مرد بگيره! و زن در قبال همه اينها يه تكليف تمكين به عهده اش هست و مرد يه حق طلاق! حالا شما دوباره به زندگي برادرتون نگاه كنين كه اگه زن برادرتون بدون هيچ جهازي بياد تو خونه برادر شما، برادرتون خرج اين رو با اين شرايط و اين همه تفاصيل كه گفته بده، حالا اين حق زياديه كه برادر شما داره؟! فكر نميكنين كه برادرتون مظلوم هم واقع شده؟! در غرب كه حق طلاق رو براي زن گذاشته چه شد...!!؟ 🔸فصل سي و پنجم🔸 عاطفه با مشت كوبيد روي زمين و با عصبانيت گفت:😠👊 - من يكي بدم نمياد مسعود زن بگيره كه يكي از اون بلاهايي كه سرم آورده رو تلافي كنه اگه بخواد اينقدر روش رو زياد كنه، خودم... يكهو ساكت شد. چند لحظه به همه نگا كرد و بعد به آرامي گفت: - پدري ازش در ميارم كه حتي اگه حق طلاق دست خودش هم بود مسعود رو بذاره فرار كنه و با رضايت خاطر مسعود رو طلاق بده. سميه گفت: - بچه ها، اين حرفي هم كه عاطفه زد بحث جالبي بود! يعني اينكه فرض كنيم حق طلاق هم به دست زن باشه، مرد با توجه به اين كه هم زورش بيشتري داره هم نفقه زن به عهده اونه، اينقدر زن رو اذيت ميكنه كه خود زن راضي به طلاق بشه! فاطمه هم با توضيح ديگري حرف سميه رو كامل كرد: - اونوقت ميدونيد چي ميشه! زنو مردي كه با چنين و كارشون به نفرت بكشد، در وضعيتي قرار ميگيرن كه ديگه حتي هم ندارن. 👈يكي از دلايلي كه طلاق رو كاملا به عهده دادگاه نذاشتن به همين دليله!👉 فهيمه انگار يه چيز جديدي يادش افتاده باشد، دستش را بلند كرد. - راستي چه اشكالي داره كه حق طلاق رو كاملا از دست زن و مرد خارج كنند و فقط بذارن. اينطوري هم طلاق محدود ميشه و هم جلوي ظلم به زن گرفته ميشه. ادامه دارد.... ❌ ••✾با ما همـــراه باشیـــــن😎👌 ✾•• ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
☀️♥️ قسمت فاطمه- يكيش همين بود كه شايد يكي ديگه از دلايلش اينه كه خيلي از اختلاف خانواده در اين ميون ميشه و اوضاع رو بدتر ميكنه و حتي درگيري رو به خانواده‌هاي ديگه منتقل ميكنه و باعث ميشه. راحله اعتراض كرد: - ولي اخه اين طوري هم خيلي وقت‌ها مسئله به ضرر زن تموم ميشه. يعني ميخوام ببينم اگه زن واقعا در زندگي مشكل پيدا كرد و خواست طلاق بگيره، و مرد هم به خاطر لجبازي اونو طلاق نداد، تكليف زن چيه؟ فاطمه- اگه اين نارضايتي اش از مرد و زندگيش به خاطر و ستم‌هاي مرد باشه، ميتونه مراجعه كنه به و از مرد كنه. اگه دلايلش قابل اثبات باشه، دادگاه مرد رو وادار ميكنه كه رفتارش رو عوض كنه. اگه مرد باز هم توجه نكرد. اونوقت دادگاه به از مرد، زن رو آزاد ميكنه. راحله گفت: - ولي عملا خيلي وقت‌ها زن از اين راه به نتيجه نميرسه، چون كه قانون فقط گفته شده كه زن در موقع ميتونه طلاق بگيره. اونوقت تعريف عسر حرج به بستگي داره چون خيلي وقت‌ها قاضي فكر ميكنه كه زن حتما بايد دم مرگ باشه تا در موقعيت عسر و حرج قرار گرفته باشه. فاطمه- اين اشكال قانون نيست، اشكاليه كه به مجريان قانون بر ميگرده. البته ميشه موارد عسر و حرج را از مجاري قانوني مشحص كرد كه اين ضعف بر طرف بشه. فهيمه گفت: - اخه هميشه هم اين نارضايتي قابل اثبات نيست. يعني بعضي وقت‌ها هست كه زن از اين مرد خوشش نمياد. هيچ دليلي هم نداره. خب دادگاه كه به اين زن توجهي نميكنه. فاطمه- معلومه كه توجه نميكنه! چون اين انصاف نيست كه تاوان كراهت زن از مرد رو فقط مرد بپردازه. چون كه مرد سالهاست خرج اين زن رو داده حالا هم بايد مهريه اونو بده. پس اگه اين نارضايتي از هر دو طرف باشه، زن ميتونه با از مهريه اش يا همه اون يكي از اين موانع رو از سر راه برداره تا مرد زودتر اونو طلاق بده. ولي اگه مرد تمايلي به طلاق نداشته باشه، زن بايد غير از بخشيدن مهريه اش سرمايه يا مالي رو در اختيار مرد قرار بده كه قسمتي از خرج هايي رو كه مرد به خاطر اون كرده جبران كنه. ثريا تذكر داد: - مثل دانشگاه كه وقتي ميخواي انصراف بدي يا اخراجت كنن، مخارج اين چند سالي رو كه خرجت كردن، ازت ميگيرن! فاطمه هم گفت: - و تازه غير از اين دو راه زن ميتونه با مرد كنه كه حق طلاق دست او باشه يا با مرد شرط كنه كه اگر مسئله خاصي رو رعايت نكرد زن وكالت داشته باشه كه طلاق بگيره. بد نيست اين رو هم بدونین كه امام خميني (رحمه الله عليه) هم به خانم‌ها اجازه مي‌دادن كه از اين حقشان استفاده كنن. ادامه دارد.... ❌ ••✾با ما همـــراه باشیـــــن😎👌 ✾•• ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
☀️♥️ قسمت راحله نكته جالبي رو گفت: - بچه ها! جالبه بدونين كه در قانون مدني هم همين سه راه رو براي طلاق گرفتن زن معين كردن! فاطمه- اين هم يه شاهد مثال براي اينكه ببينيم بعد از هزار و چهار صد سال، جوامع ظاهرا متمدن و قانونمند هم به همين قانوني رسيدن كه اسلام پيش از اين گفته. منتها با اين تفاوت كه در بقيه قوانين خانواده مثل حق نفقه و ازدواج هم به شكلي طراحي شده ان كه ظلم به زنها به حداقل برسه و آنها اين كار رو هم نكردن. درضمن چون قانون ثابته، ولي وضعيت زندگي‌ها و افراد با هم مختلفه و انواع و اقسام مسائل در زندگي انسان‌ها وجود داره، نميشه در تمامي موارد بدون تحميل فشار بر حداقل يكي از طرفين باشه. اين هم اشكال ذات قانونه. چه خوب، چه بد! منتها يه فرق ديگه اسلام با اين جوامع اينه كه بر خلاف غرب كه، در جامعه زمينه آلودگي به هوس‌هاي مختلف رو براي مردها و زن‌ها به وجود مياره و موقعي كه اون‌ها علاقشون رو به خانواده از دست دادن يا اون‌ها رو از طلاق مي‌كنه كه به روابط نامشروع كشيده ميشن و يا با تشويق به طلاق بنيان خانواده و اجتماع رو به هم ميريزه، اسلام سعي ميكنه با اجتماع و تقويت حقوق اخلاقي، زمينه بروز هوس‌هاي آلوده بيرون از خانواده رو از بين ببره تا زن و مرد كمتر به فكر جدايي بيفتن. در عين حال تشريفات طلاق رو هم زياد و طولاني و بازگشتش رو سهل و راحت كرده. صداي يكي از بچه‌ها كه فاطمه رو صدا ميزد، صحبت هايمان را قطع كرد. فاطمه رفت كنار پنجره. - خانم قدسي! آقاي پارسا ميگن بالاخره تكليف شام چي شد؟ آماده شد يا نه؟ فاطمه باتعجب و حيرت پرسي: _ "چي"؟😧 - اهه! گفتم آقاي پارسا... فاطمه- آهان فهميدم. الان خودم ميام با هاشون صحبت ميكنم. و بعد به آهستگي به سمت ما برگشت: - همين رو ميخواستين؟! خدا خيرتون بده. اينقدر سوال ميكنين و حرف ميزنين كه آدم به كلي فراموش ميكنه چه كار داشته! عاطفه پرسيد: - حالا مگه چه كار داشتي؟ فاطمه- جواب معلوم بود: "شام امشب! ادامه دارد.... ❌ ••✾با ما همـــراه باشیـــــن😎👌 ✾•• ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
☀️♥️ قسمت فاطمه پرسيد: - حالا تكليف شام بچه‌ها چي ميشه؟ جواب آقاي پارسا رو چي بديم؟! سميه گفت:😅 - خب همون جواب رو كه دو ساعت پيش ميخواستي بدي! الان برو بگو چه فرقي ميكنه؟ فاطمه- فرقش اينه كه در برنامه غذايي قرار بود امشب "كوكو" بپزيم. ولي حالا كه ديگه داره شب ميشه، ديگه وقت "كوكو" درست كردن نداريم. تازه هيچ چيزش هم آماده نيست. من پيشنهاد كردم: - خب اينكه نگراني نداره. فكر ميكنم بري پشي آقاي پارسا و بگي برنامه غذايي رو عوض كنن و امشب غذايي بدند كه زود تر و راحت تر آماده بشه. ثريا هم با لبخندي تاييد كرد: - منم موافقم خيلي پيشنهاد خوبيه. من شخصا با پيتزا موافق ترم. همين كنار ميدان بالايي من يه پيتزا فروشي ديدم ميريم پيشش و ميگيم ما اينقدر پيتزا ميخوايم. بعدم خودشون ميارن دم در حسينيه و ميرن. البته به شرطي كه آقاي پارسا پول براي اين ولخرجي‌ها در بساط داشته باشن وگرنه چه عرض كنم؟!😄 فاطمه با حالتي كاملا جدي گفت: _خيلي از پيشنهاد شما متشكرم. دستور ديگه اي ندارين؟! ترجيح ميدين پيتزاي قارچ سفارش بدين يا كوكتل؟ يه موقع رو دربايستي نكنين ها!😐 ثريا انگار بهش برخورده باشد؟ با لحني كه دلخوريش را نشان بدهد گفت: - حالا بيا و كمكشون كن. اصلا تقصير منه كه راهنماييتون ميكنم و براتون كلاس ميذارم. شمارو چه به پيتزا! شما بايد برين همون نون و پنيرو هندوانه تون رو بخرين. فاطمه لبخند كمرنگي زد:😊 - خيلي ممنون ثريا جون! اتفاقا خيلي كمك كردي. و بعد چادرش رو برداشت و از پله‌ها دويد پايين. حدود يك ربع ساعت بعد بود كه برگشت. از همان دهانه در نتيجه صحبت هايش را با آقاي پارسا اعلام كرد! - بسيار خب بچه ها! آقاي پارسا هم با پيشنهاد مريم و ثريا موافقت كردن. همه با حيرت پرسيدند: -"پيتزا؟ "😟😧😳 - نخير! نون و پنير و هندوانه! قرار شد اقاي پارسا خودشون هندوانه هايش روتهيه كنن من و مريم و سميه ميريم نون مي‌گيريم. فهيمه و راحله هم برن پنير بخرن.😄 ادامه دارد.... ❌ ••✾با ما همـــراه باشیـــــن😎👌 ✾•• ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
☀️♥️ قسمت فاطمه رو به من و سميه كرد: - شما هم زود تر آماده شيد كه الان نانوايي‌ها شلوغن بايد كلي تو صف بايستيم. فاطمه درست ميگفت. جلوي نانوايي شلوغ بود. فاطمه وسميه با هم بحث ميكردن كه بعد از شام برنامه خواندن زيارت عاشورا باشه يا نه. من باز هم كه طبق معمول تنها ميشدم، به فكر فرو رفتم. چقدر وضعيت من از چيزي كه فاطمه حرف ميزد دور بود. تا اينكه صداي فاطمه گفت: - باز هم كه تو تنها شدي و با غم هات خلوت كردي؟!😕 برگشتم طرفش، سميه پشتش به ما بود. گفتم: - مي‌گي چي كار كنم؟ اومدم پيش تو درد دل كردم كه درمان دردم باشي، قاتل جونم شدي. فاطمه خنديد: - چيه، چرا اينقدر شاكي هستي؟ ديگه چي شده؟😄 - آخه من اومدم پيش تو و از چيز‌هايي كه نداشتم يا كم داشتم، گفتم. تو اومدي و از چيزايي كه بايد داشته باشم و از ايده آل‌ها حرف زدي. چيزهايي كه بعضي هاش به فكر من هم نرسيده بود. تازه من فهميدم نقايص و كمبود هايم خيلي بيشتر از اون چيزيه كه تا حالا فكر ميكردم. تازه دلم بيشتر ميسوزه كه چرا من نبايد يه خانواده كامل، يه مادر ايده آل و با محبت داشته باشم كه تو زندگي كمكم باشن. چه طوري مطمئن بشم كه زندگي خانوادگي فردايم بهتر از اينه؟ از كجا بدونم كه شوهر آينده من هم اين اهميتي رو كه الان من براي صفا و صميميت خانواده قائلم، قبول داره و بهش عمل ميكنه؟ از كجا معلوم كه مثل خيلي از مردهايي نباشه كه خانوادشون رو اذيت ميكنن يا رها ميكنن و ميرن. اونوقت تكليف مني كه در تمام عمرم خانواده مناسب و كامل نداشتم، چيه؟ ادامه دارد.... ❌ ••✾با ما همـــراه باشیـــــن😎👌 ✾•• ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
☀️♥️ قسمت لبخند فاطمه عميق تر شد. - فقط همين؟ اين همه نگراني فقط براي همين بود؟ من- كمه!🙁 فاطمه- زياد هم نيست. تو فكر مي‌كني بقيه چنين نگراني‌هايي ندارن؟ چنين نقص‌ها و كمبود‌هايي ندارن. دختري كه پدرش معتاده، مادرش توي زندانه و هيچكس جرات نميكنه به خواستگاريش بياد. نگراني نداره! خانواده اش كامله! يا اون بچه اي كه چشم نداره چه طور؟ اون كه فلجه و نمي تونه از جايش حركت كنه و از داشتن خانواده ناقص هم محرومه، هيچ مشكلي در زندگيش نداره. اگه همه اين بلا‌ها به اضافه كشته شدن پدر و مادرش، در يك تصادف براي يه دختر پيش اومده باشه، هيچ غمي نداره؟ مشكلات تو از اين‌ها هم زياد تره؟! چيزي نگفتم، گفت: -پس ميبيني كه مال تو خيلي هم زياد نيست! گفتم: - پس آخه چرا بايد چنين نقصها و كمبود‌هايي در زندگي‌هاي ما باشه كه مانع رشدمون بشه؟ فاطمه- نميشه! من- نميشه؟! چي نميشه؟ فاطمه- منظورم اينه كه اين نقصها و كمبود‌هايي كه تو ازشون شاكي هستي، يا كلا اين شرايط و موقعيت‌ها به تنهايي مانع رشد شخصيت نميشن. من- آخه چطور ممكنه؟! تو قبول نداري مادر راحله كه به خاطر داشتن يه شوهر مستبد و خودخواه از ادامه تحصيل باز مونده، در نتيجه شخصيتش هم به اندازه كافي رشد نكرده؟! يا حتي خود من كه به خاطر بودن مشكلات خانوادگي و دعواهاي پدر و مادرم نتونستم اونطور كه بايد و شايد درس بخونم، در نتيجه اون رشته اي رو كه علاقه داشتم قبول نشدم، هيچ ضرري نكردم؟ فاطمه- ببين مريم جان! اشتباه تو اينه كه عاملي به نام اراده رو در انسان فراموش كردي. من- چه ربطي به اراده داره؟ فاطمه- ربطش اينه كه همين عامله كه باعث ميشه كه شخصيت انسان رو اعمال اختياري اش بسازن، نه اعمال و افعالي كه از روي اجبار انجام ميده. من- چه طور چنين چيزي ممكنه؟ يعني كسي كه در تصادف پاهايش رو از دست ميده و ديگه نميتونه حركت كنه، اين حادثه هيچ تاثيري روي شخصيتش نميذاره؟ ادامه دارد.... ❌ ••✾با ما همـــراه باشیـــــن😎👌 ✾•• ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
☀️♥️ قسمت فاطمه- چرا، ميذاره ولي نه اونطوري كه تو فكر ميكني. بذار اينطوري برات بگم. اون چيزي كه روي شخصيت انسان اثر ميذاره برخورد انسان‌ها با وضعيت و موقعيت‌هاي اطرافشونه، نه خود اون حوادث و موقعيت ها. به قول يكي از روانشناسان "آنچه انسان را ميسازد كنش‌هاي محيطي نيست بلكه واكنش‌هاي ماست به محيط" به همين علته كه خيلي از مواقع ميبيني شخصيت يه جوان معلول خيلي محكم تر از جوانيه كه همه جور امكانات داره و موقعيت رشد هم كاملا براش فراهمه. من- ولي آخه خود شما گفتين كه خانواده در رشد انسان بسيار موثره، اينقدر هم راجع به ظرافت و انتخاب همسر حرف زدين، پس همه اين حرف‌ها براي چي بود؟ فاطمه- همه اين حرف‌ها و دقت‌ها براي اين بود كه خانواده و موقعيت‌هاي پيراموني، زمينه رشد رو براي انسان فراهم ميكنن. ولي دست آخر اين خود انسانه كه باعث رشد و نمو شخصيت خودش ميشه. يعني برخوردش با اين شرايط مهمه! بذار يه مثال ديگه بزنم. 💥از يه طرف زن لوط (ع)، 💥پسر نوح (ع)، 💥زن امام حسن (ع) رو ميبيني كه در كنار بهترين مخلوق‌هاي خدا و در شرايطي كه بهترين زمينه رو براي رشد دارن بد ترين راه رو انتخاب ميكنن و جزو شقي ترين افراد عالم ميشن و از طرف ديگه هم ✨آسيه (س) زن فرعون رو ميبيني كه در كنار بدترين و شقي ترين فرد عالم به بهترين جايگاه ميرسه. مگه نديدي در قرآن هم ميگه... سميه كه نانش را گرفته بود، زد به شانه فاطمه: - خانم نوبتتون رو از دست ندين. فاطمه برگشت طرف سميه: - اِ! نوبت ماشد! چه زود گذشت! سميه صبر كرد تا من و فاطمه هم نان گرفتيم و بعد به حسينيه راه افتاديم من باز هم از فرصت استفاده كردم و از فاطمه پرسيدم: من- راستي چيزي كه ميخواستي از قران بگي چي بود؟ فاطمه- ميخواستم بگم در قرآن هم آيه اي داريم كه ميگه: ✨"عسي ان تكرهوا شيئا و هو خيرلكم... "✨ يعني شايد كه چيزي براي شما ناخوشايند باشه، در حالي كه خير شما در آن است. يعني در زندگي‌هاي هر كدوم از ما هم گاهي مواردي پيش مياد كه اگرچه ما خوشمون نمياد، ولي صلاحمون در اون موقعيت ناخوشاينده. حتي اگه هيچوقت هم ما دليلش رو نفهميم. سميه ديگر اجازه نداد كه فاطمه ادامه دهد: - مريم جون، تورو به قرآن ديگه سوال نكن. الان ميرسيم به حسينيه. تو هي سوال ميكني و فاطمه هم جواب ميده. بچه‌ها هم سر ميرسند و بعدش ديگه ول كن نيستن. بعد هم ديگه سرمون به حرف زدن گرم ميشه و از كارهامون باز مي‌مونيم.😅 ادامه دارد.... ❌ ••✾با ما همـــراه باشیـــــن😎👌 ✾•• ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
☀️♥️ قسمت ثريا گفت: - نگران نباش عاطفه! يا خودش مياد يا نامه اش!😁 رويش به سوي ديوار بود. ولي از توي آينه همه جارا مي‌پاييد. برس كشيدنش هم براي رفع بيكاري بود. چون موهايش صاف و مرتب بود. اما انگار ميخواست يك جوري خودش را مشغول كند. ديروز بعد از بحث تا اخر شب ساكت بود. هيچ چيزي نگفت فقط فكر مي‌كرد در خودش بود، اما امروز صبح كه از خواب بيدار شد، دوباره عوض شد. حتي شاد تر و پر جنب و جوش تر حرف ميزد. متلك ميگفت، لباس هايش را مرتب ميكرد. اما هيچ فايده اي نداشت، شادي اش مصنوعي بود. مي‌فهميدم كه هنوز هم آشفته است. فقط ميخواهد با اين كارها از فكر كردن خلاص شود. مي‌خواهد آشفتگي اش را پنهان كند حالا ديگر مطمئن شدم كه او هم مشكلي در خانواده اش دارد كه بحث ديروز اينقدر او را به هم ريخته است. عاطفه گفت: - در هر صورت چيزيش به تو نميرسه! عاطفه هم عوض شده بود. از صبح نگران به نظر مي‌رسيد. منتظر همان جواني بود كه روز قبل دوبار آمده بود دنبال او! اما هيچ كس نيامد و عاطفه همچنان نگران و منتظر بود. حتي ظهر هم با سميه و فاطمه به نماز جمعه نرفت و لباس هايش را هم پوشيد اما دوباره نشست ترسيد دوباره برود و آن جوان پيدايش شود. فاطمه و سميه هم خودشان رفتند و تازه برگشته بودند و ناهار ميخوردند. ثريا همانطور كه به خاطر جواب عاطفه ميخنديد گفت: - آره ممكنه از اون "فرهاد" چيزي به ما نرسه. ما هم بخيل نيستيم، ارزوني تو! ولي دست كم تو يكي از اين حالت عزاداري در مياي و يه حالي ميدي به اين جماعت بي حال. و بعد برگشت طرف بچه ها! - بيا نگاهشون كن تو رو خدا. هر كدومشون يه طرفي افتادن! اون از فهيمه كه يا كتاب ميخونه يا مي‌خوابه! فاطمه و سميه هم كه دارن شكمشون رو پر مي‌كنن. البته محض رضاي خدا! خدا قبول كنه! مريم هم كه... خودم حرفش را قطع كردم. - مريم چي؟ هان نمك نشناس! بد مي‌كنم دارم جورابت رو برات مي‌دوزم؟ خودت كه عرضه نداري. فوري به حالت عذر خواهي در آمد. - من كي چنين حرفي زدم مريم جون؟! تو ديگه چرا؟! تو چرا اينقدر زود رنجي؟! مي‌خواستم بگم تنها كسي كه داره يه كار مثبت انجام مي‌ده مريمه و بس!😅 راحله راديو ضبط كوچك ثريا رو از گوشش جدا كرد و غر زد: - مي‌ذاري اين چند دقيقه اخر اخبار رو گوش كنيم يا نه؟😕 ثریا- برو بابا! تو هم كه يا روزنامه ميخوني يا اخبار گوش ميدي. باتري‌هاي مارو تموم كردي! حالا اين همه اخبار رو گوش دادي كجا رو گرفتي؟ راحله- مي‌گي چي كار كنم؟ بلند بشم بندري برقصم!😄 ثریا- نه تورو خدا! بيخود بندري نرقص كه آبروي رقص رو هم ميبري. تازه مُحرّمه. سميه هم اينجاست. پس حرام اندر حرام اندر حرام است!😅 سميه يه تكه نان برداشت و گفت: - پس چي ميگي؟ تو اصلا معلومه امروز چته؟ چي ميخواي؟😕 ادامه دارد.... ❌ ••✾با ما همـــراه باشیـــــن😎👌 ✾•• ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
☀️♥️ قسمت ثریا- نه والله! خودم هم نميدونم. فقط ميدونم كه بعد از ظهر جمعه اي بدجوري حوصله‌ام سر رفته. پوسيديم در اين چند روز از بس همه اش توي اين خونه نشستيم. بابا بلند شين بريم بيرون يه ذره بگرديم، سينما بريم.😃 سميه با تعجب گفت: - بله! چشمم روشن! پس فردا تاسوعا عاشوراست. حالا بلند شيم بريم دنبال تفريح و يلّلي تلّلي!😐 ثریا- مگه چه اشكالي داره؟ گناه كه نيست! ميخوايم بريم فيلم ببينيم. خود تلويزيون هم امروز فيلم پخش مي‌كنه. تازه اون فيلمي هم كه من پوسترش رو سردر سينما ديدم، اصلا فيلم خنده داري نيست، خيلي هم محزون و غمناكه.🙁 سمیه- مگه تو اين فيلم رو ديدي؟😟 ثریا- نه! ولي چون هنر پيشه محبوب من توش بازي كرده و من تمام اخبار فيلم‌هاي اون رو دنبال ميكنم در جريان حال و هواي اين فيلم هستم.😍 فاطمه همانطور كه ظرف‌هاي خودش و سميه را جمع ميكرد، پرسيد: - حالا كي هست اين هنر پيشه محبوب تو؟ ثریا- مستانه مظفري! چنان يكه خوردم و ازجا پريدم كه سوزن رفت توي انگشت دست چپم. بي اختيار فرياد كشيدم:😵 -"آخ! " با شنيدن صدايم همه به سمت من برگشتند. فهيمه كه از خواب پريده بود، بلند شد و نشست. - چيه؟ چي شده؟😳😧 من در حالي كه دوتا از انگشت هايم را روي هم فشار ميدادم تا خون بيرون نزند، گفتم: - چيزي نيست سوزن رفت توي انگشتم. ثريا خنديد: -"اون همه الدرم، بلدرم بيخودي بود؟! اينقدر قيافه گرفتي! با يه سوزن رفت هوا. "😁 انگار اين جريان عاطفه را هم از نگراني به در آورد. - خوب تو كه نميتونستي بيخود به سوزن دست زدي. مگه مامانت بهت نگفته كه سوزن جيزه؟😜 انگشتم را از هم جدا كردم، ناگهان صداي جيغ فهيمه بلند شد وخودش از جا پريد: - ِا! خون! خون!😳 كمي دستم را چرخاندم، كمي خون از كنار انگشت هايم بيرون زده بود. ثريا دست فهيمه را گرفت و نشاندش. - خيلي خب چته؟ چرا اينقدر ذوق زده شدي؟ مگه تا حالا خون نديدي؟😄 راحله راديو را گذاشت روي زمين! - اگه گذاشتين ما اين چند كلمه ديگه رو گوش كنيم! فهيمه گفت: - بابا حالا چه وقت اين حرفاست! زودتر يه چسب بدين به اين بنده خدا، الانه كه ميكروب بشينه رو زخمش و كار دستش بده. ثريا گفت: - بابا جان زخم شمشير كه نيست! سميه سفره را كه تا كرده بود، كناري گذاشت و ازجيبش يك دستمال كاغذي در آورد. - بيا مريم جون! بگير اينو بذار روش تا خيال فهيمه هم راحت بشه. من همان طور كه دستمال كاغذي را از سميه ميگرفتم، در دلم خدا را به خاطر پيش امدن چنين جرياني شكر ميكردم. چون باعث شده بود حواس بچه‌ها از بحث ثريا پرت بشه! ولي ثريا نگذاشت. چون در همين هيرو وير فكر سينما رفتن دوباره به كله اش زد: - خب! حالا به خاطر مريم هم كه شده بايد بريم سينما. پول بليط مريم هم مهمون من! قبوله!😉 احساس كردم ضربان قلبم رسيده به ۱۲۰. صورتم از شدت ناراحتي سرخ شده بود. ادامه دارد.... ❌ ••✾با ما همـــراه باشیـــــن😎👌 ✾•• ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
☀️♥️ قسمت من- من نميام! شماها اگه ميخواين برين! ثریا- چرا مريم جان؟ تو ديگه چت شد؟ قول ميدم خوشت بياد! سميه كلافه از اصرارهاي ثريا گفت: - ثريا جون! جون مادرت ولمون كن دست از سرمون بردار!😕 ثریا- اِ نميشه كه! بايد بياين اين خانم مظفري رو ببينين تا بفهمين زن يعني چي؟ با غيظ گفتم: " يعني چي؟ "😠 ثریا- يعني خانم مظفري همه چيزش بيسته! ماهه به خدا. قيافش، هيكلش، حرف زدنش، راه رفتنش، اخلاقش رو كه ديگه نگو! يه خانم به تمام معنا! يه مادر خوب! خنده‌ام گرفت. بيشتر اما از روي حرص نه شادي. واقعا كه تصورات ثريا چقدر به حقيقت نزديك بود؟! با لبخندي عصبي كه ميخواستم نارحتي‌ام را پنهان كند، گفتم: - كي اين چاخان‌ها رو برات گفته؟😏 با تعجب نگاهم كرد:😳 - چاخان؟! به جان خودم اگه حتي يه كلمه اش هم چاخان باشه! عين حقيقته، بايد ببينيش تا باور كني، باور كن نيمي از علاقه من به هنر پيشه شدن به خاطر علاقه ايه كه به اين خانم مظفري دارم. سميه پرسيد: - مگه تو ميخواي هنر پيشه بشي؟ ثریا- آره مگه چي كم دارم كه نتونم؟! سمیه- ولي آخه...! چرا؟! ثریا- براي اينكه ميخوام مثل اون باشم. سمیه- مثل كي؟ ثریا- مثل خانم مظفري ديگه! سمیه- كه چي بشه؟ ثريا سرش را تكان داد: -كه خوشبخت بشم! 😇 توي دلم گفتم: " اي احمق زود باور! ". ديگر طاقت نياوردم. بلند گفتم:😠 - تو از اون چي ميدوني؟ ثريا و بقيه بچه‌ها از لحن تند من تعجب كردند. ثريادر حالي كه پلك چشم هايش را به هم ميزد، رو به من برگشت: - خيلي چيز‌ها ميدونم. من- مثلا چي؟ ثریا- مثلا همه فيلمهايش را ديدم. من- اون‌ها يه مشت فيلمه! دروغه. هيچ كدومش مظفري نيست. هيچ كدومش زندگي اون نيست، فقط يه نقشه. زندگي خودش سخت تر و داغون تر از اين حرفهاست. ثريا ناراحت شد:😒 - نه! اينطور نيست! فرياد كشيدم:😠😲 - چرا همينطوره! تو از زندگي اون هيچي نميدوني. ثريا گفت: - چرا ميدونم! من تمام مصاحبه هايش رو خوندم. اون توي زندگي خصوصيش هم خوشبخته. اون يه دختر هم داره! من حتي حرفهاي شوهرش رو هم خوندم. اون هم از زرنگي زنش راضي بود. به اون افتخار ميكرد! اسم دخترش هم... 💭دوباره اون خاطرات لعنتي جلوي چشمهايم زنده شد. يك چيزي توي شقيقه هايم كوبيده مي‌شد. صداي فرياد‌ها و گريه‌هاي مادر توي سرم مي‌پيچيد. مي‌پيچيد و مي‌پيچيد. دست‌هاي عصباني بابا جلوي چشم هايم تكان مي‌خورد اتاق تكان ميخورد! مي‌پيچيد! ثريا فرياد مي‌كشيد. فرياد كشيدم:😵😠 - اون‌ها همه اش يه مشت اراجيفه! دروغه! اتاق دور سرم چرخ ميخورد. دلم مالش مي‌رفت. ثريا گفت: - نه دروغ نيست!😐 سرم همراه اتاق چرخ مي‌خورد. صدايم كمي آهسته تر شد. انگار با خودم حرف مي‌زدم. - چرا هست! ثریا- كي ميگه؟! - من! مقداري زرداب ميان گلويم امد. احساس تهوع كردم. به زحمت جلوي خودم را گرفتم. ثريا با ناباوري پرسيد: - مگه تو كي هستي كه راجع به زندگي خصوصي ديگران اينطور قضاوت ميكني؟🙁 من- ديگران؟!... من دخترش ام! ادامه دارد.... ❌ ••✾با ما همـــراه باشیـــــن😎👌 ✾•• ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
☀️♥️ قسمت ثريا خواست چيزي بگويد. ولي نتوانست. دهانش باز ماند. فقط پيش خودش تكرار كرد: - دخترش!... دخترش!... مريم! آره! اسم دخترش مريم بود! دوباره مرا نگاه كرد. راحله لبخند شادمانه اي زد. فهيمه بيشتر از همه از حالت ثريا خنده اش گرفته بود. عاطفه هم مبهوت بود. اين را از سرش كه رو به زمين بود احساس كردم. به دنبال فاطمه گشتم، نبود. ميان بچه‌ها پيدايش نكردم. سرم را كمي چرخاندم. توي دهانه در ايستاده بود نگاهش نگران به نظر ميرسيد. انگار نگران من بود. اما نگاه آرام من او را هم آرام كرد نفسي تازه كرد و آمد داخل. نمي دانم از كي آنجا ايستاده بود. شايد فقط قسمتي از حرف‌هاي مارا شنيده بود. شايد هم همه اش را. امد و كنار من ايستاد. دستم را بالا آوردم و دستي را كه روي شانه‌ام بود لمس كردم. دستم را گرفت. كمي فشار داد و نشست. اما دستم هنوز در ميان دستش بود. - مريم جان اگه ناراحتت نميكنه اون پروژه مادرت رو براي بچه‌ها بگو. سرم را به نشانه قبول تكان دادم. مطمئن بودم كه ديگر حرف زدن از مادر و مشكلاتش من را ناراحت نميكند. ديگر نظر بقيه در مورد مادر برايم مهم نبود. پس هر چه بادا باد! بگذار اين‌ها هم بدانند، اون زندگي كه حسرتش را مي‌خورند، چه زندگي گنديه! رو كردم به ثريا و گفتم: - اون‌هايي كه تو از خانم مظفري-يا مادر من ميدوني، همه اش يا فيلمه، يا مصاحبه اس كه اون‌ها هم در حقيقت يه فيلمه. چون هنر پيشه ها، حتي در مصاحبه شون هم دارن نقش بازي ميكنن. انگار همه زندگيشون شده نقش بازي كردن! ولي حقيقت اينجاست! توي دل من! كمي مكث كردم نگاهم واكنش تك تك بچه‌ها را مي‌بلعيد. كسي چيزي نگفت. فقط ثريا بود كه با تعجب زل زده بود به من. - حقيقت اينه كه شغل مادرم سالهاست زندگي مارو خراب كرده. براي اينكه كه اون ديگه نميتونه خودش باشه. هر دفعه يكيه. هر دفعه به خاطر يه فيلم خونه و زندگيش رو به امان خدا ول ميكنه و مي‌ره! ثريا با ترديد گفت: - خب! شغلش اينطور اقتضا ميكنه! مگه نه؟! انگار هنوز از عصبانی شدن من میترسید. ☀️پایان☀️ ❌ ••✾با ما همـــراه باشیـــــن😎👌 ✾•• ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad