eitaa logo
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
1.6هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
79 فایل
[امیــرالعـشقـ❣ والرضــوان] شہــیداحــمدمحمــدمشلبــ🌸🍃 نفرہفــ7ـٺم ٺڪنولوژےاطلاعــاٺ📱 ملقـــب بهـ شہیدBMWســوار🚘 لقبـ جہادےغــریب طوســ💔 ولادٺ1995 🤱 شہادٺ 2016 🖤 شرایطمونه😍 : @sharayet_tarigh
مشاهده در ایتا
دانلود
✨💫وقتی عقل عاشق❤️ شود! عشق عاقل می‌شود. و شهید می‌شوی…🌹 ••●❥🍃🌸✦🌸🍃❥●•• @TarighAhmad
تعهد از داماد مهریه ام قران بود و تعهد از داماد که مرا در راه تکامل و اهل بیت و اسلام هدایت کند اولین عقد درشهر صور بود که عروس چنین مهریه ای داشت یعنی در واقع هیچ وجهی درمهریه اش نداشت شهید مصطفی چمران برگرفته از کتاب دخترانه(زندگی به سبک شهدا) 🌹🌹🌹🌹🌹 🦋 @Tarighahmad 🌹🌹🌹🌹🌹
!!!پناهیان-من سیاسی نیستم.mp3
338.4K
روز حسینی باشیم تا حسینی رویم اندکی تامل کافی است...!🦋 🌷🌷🌷🌷🌷 🦋 @Tarighahmad 🌷🌷🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌿🌸🌿🌸 سلام بر علی اکبر های امام زمان ! همان هایی که ندیده امام خود را عاشقند و برای آمدنش از جان مایه می‌گذارند ❣️ 🦋 💓 شهید دهه هفتادی که مظلومانه در راه دفاع از ناموس فدایی حق شد... 💟 داداش علی 🌹هوامو داشته باش ... 💖 👌 مکتب شهیدان تا ابد ادامه دارد ✌️ ┈┈••✾❀🌙❀✾••┈┈ @TarighAhmad ┈┈••✾❀🌙❀✾••┈┈
💔 آقازاده بود. پسرِ 😎 نه جایی می‌گفت که پدرش چه کاره است، نه از پدرش می‌خواست که برای ورود به کمکش کند. ۲ سال طول کشید تا از راه معمول وارد سپاه شد. روحیه‌اش در مقایسه با بعضی از های امروز عجیب و خاص بود. بله هنوز هم هستند کسانی که پیشه می‌کنند و می‌شوند محبوب خدا ... مانند مدافع حرم 🕊🌹 ✾━═━❖پِـلاڪ❖━═━✾ ای عزیزان بدانید ماندنمان در گرو رفتنمان است. شهید مهدی باکری ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌ ┏━⊰✾✿✾⊱━═━═━═━┓ ❖ @TarighAhmad ❖ ┗━═━═━═━⊰✾✿✾⊱━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ {إِنَّهُ مِن سُلَيْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ} 🔰الكُلُّ كان عاشقًا للحاج قاسم ✨ 🔰همه هم عاشق حاج قاسم بودند✨ الشهيد الحاج قاسم سليماني(رض ) 🍂🍂 @TarighAhmad 🍂🍂
تلنگر⚠️ بہ کوچیکی گناھ نگاھ نکن !👀 بہ بزرگی کسی نگاھ کن کہ ازش نافرمانی کردی ...😔 اللهم اغفرلی الذنوب •💌• ↷ ʝøɪɴ ↯ @TarighAhmad
( مدظله العالی) توی خونه ی یکی از شهدا بودن که یکی میگه : + هدف همه ی بچه های ما ! حضرت آقا هم فرمودند: [ هدفتان شهادت نباشد ؛ هدفتان انجام تکلیفِ فوری فوتی باشد!👌 گاهی هست که اینجور تکلیفی منجر به می شود ، گاهی هم به شهادت منتفی نمی شود ! 🍃 البته آرزوی شهادت خوب است اما هدف را شهادت قرار ندهید!] ↧ʝσɨŋ↧ @TarighAhmad
‌: ♥️🍃 💚|•اقتـدارِ رهبرمـ 😏|•تهدیــد را 😳|•ناگهانـ تبدیـــلِـ 👌|•فرصــتـ مـی ڪند 😌|•گه عنایـتـ می ڪنـد 👥|•بر دوسٺـان 👊|•گاهـ دشمــنـ را 😎|•شمـاتـتـ مےڪنــد 🇮🇷|•گاهـ داخلـ را شـود 🌺|•آرامـ بخـشـ 🙊|•گــاهـ خارـجـ را 😉|•ڪتابـٺ مےڪنـد ✌️♥️🍃 ════°✦ ❃ ✦°════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
نامہ‌یِ دلخواھ‌ خودت رو انتخاب کن ! شمارھ ۱ : 🌵https://digipostal.ir/cq545a5 شمارھ ۲ : 🍄https://digipostal.ir/c4avzk0 شمارھ ۳ : 🌺https://digipostal.ir/caorg5k شمارھ ۴ : 🌸https://digipostal.ir/c73ad2r شمارھ ۵ : 🌿https://digipostal.ir/cndi29f شمارھ ۶ : 🌻https://digipostal.ir/cjdtws5 شمارھ ۷ : 🔥https://digipostal.ir/cz3iuy2 شمارھ ۸ : ❄️https://digipostal.ir/ccqzkge ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌ ┏━⊰✾✿✾⊱━═━═━═━┓ ❖ @TarighAhmad ❖ ┗━═━═━═━⊰✾✿✾⊱━┛
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
#مصاحبہ‌مادرشهیــــــد {😍}•√ بهـ نظرشما مهم ترین وظیفه جوانان چیست؟! |🤔👌| شهید احمد و تمامے شهدا
{😍}•√ آیاشهیدبه ازدواج فڪر مےڪردندوچرا مجردبودند؟! |🤔🌸|•• احمد زمانے ڪه شهیدشد ۲۰سال داشت او قصدازدواج داشت ولے باید انتخاب مےڪرد چندروزقبل شهادتش به من گفت دخترےرا مدنظر دارد ودوست دارد بااوازدواج ڪند ولےخدا شهادت را نصیب اوڪرد و چه زندگے اے بهتر و نیڪو تر از زندگے در بهشت |😍🌱|•• 〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰 @TarighAhmad
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
🌹هوالمحبـــــــوب 🌹رمان زیبا و واقعے #اینڪ_شوڪران 🌹قسمت #چهل_وسه به همه چیز #دقیق بود، حتی توی
🌹هوالمحبـــــــوب 🌹رمان زیبا و واقعے 🌹قسمت من هم نمی توانستم ببخشم... هر چيزی که منوچهر را می آزرد،مرابیشتر می داد.... انگار همه شده بودند... چقدر بهش گفته بودم.. گله کند و حرف هایش را جلوی دوربین بگوید...😭 هیچ نگفت... اما توقع داشتم از بنیاد کسی زنگ بزند و بگوید یادشان هست... چه قدر منتظر مانده بودم....😭 همه جا را جارو کشیده بودم، پله ها را شسته بودم. دستمال کشیده بودم، میوه ها را آماده چیده بودم و چشم به راه تا شب مانده بودم. فقط که فکر نکند شده.....😭 نمی خواستم بشنوم _ "کاش ما همه رفته بودیم." نمی خواستم منوچهر غم این را داشته باشد که کاری از دستش بر نمی آید، که ... نمی خواستم بشنوم _«ما را بیندازید توی دریاچه ی نمک، نمک شویم اقلا به یک دردی بخوریم." همه ی ناراحتیش می شد یه حلقه توی چشمش... و می کرد. من اما وظیفه ی خودم می دونستم که حرف بزنم،.. اعتراض کنم،... داد بزنم.. توی بیمارستان ساسان که چرا تابلو می زنید «اولویت با جانبازان است»، اما نوبت ما رو می دید به کس دیگه و به ما میگید فردا بیاید....😡😭 چرا باید منوچهر آنقدر وسط راهرو بیمارستان بقیةالله بمونه برای نوبت اسکن... که ریه هاش عفونت کنه و چهار ماه به خاطرش بستری شه....😡😭 منوچهر سال هفتاد و سه رادیوتراپی شد، تا سال هفتاد و نه نفس عمیق که می کشید می گفت: _"بوی گوشت سوخته رو از دلم حس می کنم." این درد ها رو می کشید... اما توقع نداشت از یه بشنوه _ "اگه جای تو بودم حاضر بودم بمیرم از درد اما معتاد نشم." منوچهر دوست نداشت کنه،راضی میشد به مرفین زدن.... و من دلم می گرفت... این حرف ها رو کسی می زد که نمی دونست کجاست و یعنی چی.... دلم می خواست با ماشین بزنم پاشو خورد کنم... ببینه میتونه مسکن نخوره و دردش رو تحمل کنه؟😭 ادامه دارد.. دسترسی به پارت اول🦋✨ 👇 https://eitaa.com/Tarighahmad/8431 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ ✍نویسنده؛ مریم برادران ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
🌹هوالمحبـــــــوب 🌹رمان زیبا و واقعے 🌹قسمت منوچهر باخدا معامله کرد... حاضر نشد مفت ببازد، حتی ناله هایش را. می گفت: _این دردها عشقبازی است باخدا و من همه زندگیم را در او می دیدم. در صداش، درنگاهش که غم ها را میشست از دلم. گاهی که میرفتم توی فکر، سر به سرم میگذاشت... یک «عزیز من» گفتنش همه چیز را از یادم می برد.☺️ باز خانه پر از صدای شادی میشد. ما دو سال تو خونه های سازمانی حکیمیه زندگی می کردیم. از طرف نیروی زمینی یه طبقه رو بهمون دادن... ماشین رو فروختیم، یه از بنیاد گرفتیم و اونجا رو خریدیم. دور و برمون پر از تپه و بیابون بود... هوای تمیزی داشت... منوچهر کمتر از اکسیژن استفاده می کرد... بعدظهرا با هم می رفتیم توی تپه ها پیاده روی. یه گاز سفری و یک اجاق کوچک و ماهیتابه ای که به اندازه ی دو تا نیمرو درست کردن جا داشت خریدیم. با یه کتری و قوری کوچیک و یه قمقمه. دوتایی می رفتیم پارك قیطریه... مثل دوران نامزدی...... بعضی شبا چهارتایی.. می رفتیم پارك قیطریه برای علی و هدی دوچرخه خریده بود. پشت دوچرخه ی هدی رو می گرفت و آهسته می برد.. و هدی پا می زد تا دوچرخه سواری یاد گرفت. اگه حالش بد می شد می موندیم چیکار کنیم...😞 زمستونای سردی داشت.... آنقدر که گازوییل یخ می زد. سختمون بود. پدرم خونه ای داشت.. که رو به  راهش کردیم و اومدیم یه طبقش نشستیم. فریبا و جمشید طبقه ی دوم و ما طبقه ی سوم اون خونه.... منوچهر دوست داشت به پشت بوم نزدیک باشه. زیاد می رفت اون بالا... ادامه دارد.. دسترسی به پارت اول🦋✨ 👇 https://eitaa.com/Tarighahmad/8431 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ ✍نویسنده؛ مریم برادران ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
❣️ ای بهانه ترین خواهش دلمـ❤️ فڪری بڪن برای من و آتش🔥 دلم دست ادب به سینه ی می‌زنم حضرت آرامش دلمـ😌 روشنیِ دیده‌ی احرار ... ✾✾✾══♥️══✾✾✾ @TarighAhmad ✾✾✾══♥️══✾✾✾
😌|: چفیه بر دوش، امام شهدا می آید 😎|:همه مدهوش، یَل قبله نما می آید 🤩|:علوی هیبت و باغیرت و یوسف سیما 🙂|:چقدر شال به این سید ما می آید (مد ظله العالی ) ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @TarighAhmad ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
🌷 معیار رفاقت 🌷 عبد الحمید برای دوستی و رفاقتش با دیگران اصول ومعیار خاصی داشت بعضی از این معیار ها را توی دست نوشته اش پیدا کردیم نوشته بود :(وقتی میخواهم دوستی انتخاب کنم اول با کسی دوست میشوم که در همه حال شادی و غم بامن همدل باشد اگرمن خوشحالم خوشحالی ام اورا هم خوشحال گرداند و اگرناراحت هستم اوهم درغم من شریک باشد کسی که هرگز نمازخودرا ترک نکرده وبه اصول وعقاید اسلامی ایمان داشته باشد وطبق دستورات قرآن عمل کند) 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 دست نوشته شهید عبدالحمید نصیری برگرفته ازکتاب زندگی به سبک شهدا(دخترانه) 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🦋 @Tarighahmad 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌾مردان مُجرد که به حق پیوستند 🍃از دامِ تعلقات دنیا رَستند چشم👁ی به تماشای جهان 🌍بگشودند 🕊 دیدند که دیدنی ندارد بستند ㄟ(ツ)ㄏ↧ʝσɨŋ↧ @TarighAhmad
سخن بزرگان 💢 🔰کسانیکه ایمان بیشـتری دارند ، رنجشان بیشتراست که «اَلبلاءُ لِلْوِلاٰء» مادامی که در گیره ی عشق جایی نگرفته ای ، سوهانی نمی خوری .✅ هرچه این گیره محکم تر شد ، این سایش و فرسایش زیادتر میشود⚜ که بلاء مال مومن است .💯 〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰 @TarighAhmad
منش حاج قاسم 📸ماجرای دفترچه تلفن اختصاصی حاج قاسم و مادر شهیدی که سردار سلیمانی از سوریه با او تماس میگرفت! سردار حسنی: 🔹شهید سلیمانی دفترچه تلفنی به همراه خود داشت که در آن شماره حدود ۱۵۰ خانواده شهید لیست شده بود و برخی‌روزها با چندتایشان تماس می گرفت. 🔸ارتباط حاج قاسم با بعضی مادران شهدا، خیلی خاص بود. نسبت به مادر شهید «علی شفیعی» هم همین احساس را داشت. 🔹گاهی حتی از سوریه به او زنگ میزد و صحبت می کرد. مادر شهید شفیعی می گفت: «حاج قاسم نیمه شب از سوریه زنگ می زند و با هم صحبت می کنیم. بعد می گفت: حالا دیگر خستگی ام رفع شد و به آرامش رسیدم. مادر! دیگر برو بخواب. 🔸این مادر، دیگر هیچ کس را ندارد. به همین دلیل، سردار سلیمانی هر وقت به کرمان می آمد، همیشه به ایشان سر می زد. حاج_قاسم ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌ ┏━⊰✾✿✾⊱━═━═━═━┓ ❖ @TarighAhmad ❖ ┗━═━═━═━⊰✾✿✾⊱━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پدر 🙍‍♂️ اصالت است! مادر 🧕 ریشه است! براے فرزند آورے 🤰، براے نسل آینده اے 🤱 که مے خواهند پایه اش را بگذارند. دنیاے روحے پدر، عوالم فکرے 🤔 مادر، لقمه اے 🥪 که مے جوند، صدایے 👂 که مے شنوند. کلامے 🗣 که مے گویند... همه و همه در نسل آن ها اثر 🤞 دارد. نگاه 👀 پاک، کلام 👄 راست، فکر درست، لقمه ے 🍔 طیب. این که مے خواهے چه نسلے پرورش بدهے، بسته به خودت 💪 است. نفس یا خدا... ✌️ ㄟ(ツ)ㄏ↧ʝσɨŋ↧ @TarighAhmad 🌼 🌸🌼 🌼🌸🌼 🌸🌼🌸🌼 🌼🌸🌼🌸🌼 🌸🌼🌸🌼🌸🌼 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
🌙تازه عروس💫 تازه ازدواج کرده بودم امده بود منزل ما گفت :«ابجی ! نکنه خدای نکرده چون تازه عروسی گول شیطون رو بخوری وبا صورت ارایش کرده بری بیرون ! خدا خوشش نمیاد.» 🌷شهیدابوالقاسم اصلاحی🌷 (برگرفته از کتاب زندگی به سبک شهدا) «دخترانه» 🌟🦋🌟🦋🌟 🌕 @Tarighahmad 🌟🦋🌟🦋🌟
4_5850332364432999793.mp3
4.5M
شهید باشیم تاشهید شویم....! ش مثل شهادت ل مثل لیاقت...!🦋 🌷🌹🌷🌹🌷 🦋 @Tarighahmad 🌹🌷🌹🌷🌹
🍃🌺چند جمله ازطرف خدا : 💞دلت را خانه ی من کن مصفا کردنش با من 🦋به من تو درد افشا کن مداوا کردنش با من 🍂بیا ای دل که گم کردی کلید انتخابت را 🎋بیا یک لحظه با من باش پیدا کردنش با من 🌸اگر درها به رویت بسته شد دل برمگرد باز آی 🌼درِ این خانه دق الباب کن واکردنش بامن 💦بیفشان قطره اشکی که من هستم خریدارش 🌊بیفشان قطره اشکی که دریا کردنش با من ☘🌺☘🌸☘🌺 ╔═.🍃.══════╗ @TarighAhmad ╚══════.🍃.═╝
‌: برای ... ابتدا شدن نیاز است و خلاصه ی عشق یعنی حسین ... ؟! ...! .... 💔 ┌───✾❤✾───┐ @TarighAhmad └───✾❤✾───┘
🌹🍃🌹🍃 🔻خاطره بسیار جالب از 💖... 👇 علی قائل به این بود که امر تربیت نیاز به سیر و زمان⏱داره. به این نبود که یه جوون با وضع خراب داخل خیابون ببینه بعد بهش بگه این چه وضعیه، چرا داری این طوری می‌گردی و... می‌رفت با طرف مقابل می‌شد🌸 🌱انقد توی دل این جوون، دانش‌آموز، پیرمرد و... جا می‌گرفت که طرف خود به خود سیره زندگی‌ش عوض می‌شد. دغدغه داشت این جوون هایی که داخل خیابون هستن این بچه ها رو آشنا و مأنوس کنه با امام رضا♥️و می‌دوید، نفس می‌زد، پول خرج می‌کرد، چقدر زحمت می‌کشید برای همین ✨جوانان . 💟 💐 ••●❥❤️❥●•• @TarighAhmad