eitaa logo
از گـــنـــاه تـــا تـــوبـــه
3.4هزار دنبال‌کننده
32.8هزار عکس
28.8هزار ویدیو
78 فایل
✨•°﷽°•✨ 🌱کانال تخصصی ترک گناه😊 ارتباط🕊️ 🔮 تبلیغات ارزان 🆔 eitaa.com/joinchat/800784548C35b1345b7e
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا آرزوی مرگ کردن کار درستی است؟؟ چرا عده ای آرزوی مرگ می کنند؟؟؟ پیشنهاد دانلود👌👌👌 👇👇👇 @Tarkgonahan
_اخلاص_ ✨ایت الله العظمی مرعشی نجفی بسیاری از مواقع دستور می‌داد نابینایان فقیر شهر قم یا اطراف را به صرف شام و ناهار دعوت کنند ولی نگویند از جانب چه کسی است، آنگاه خود به پذیرایی از آنها می‌پرداخت و حتی کفش های آنان را جلوی پایشان جفت می کرد. ✨ ارواح مهربان ص252 👇👇👇 @Tarkgonahan
✨﷽✨ ✍🏻.روزی دو نـــــفـر ســـر یڪ شتــــری دعــوا ڪردند و هر یڪ ادعا ڪردند از بیابان به اشتباه وارد ، گله دیگری شده است. هر دو نزد نبی مڪرم اسلام ص برای قضاوت رسیدند. حضرت از آنها طلب سند و شهود برای مالڪیت نمودند. ✍🏻یڪی از آن دو گفــــت: من شهـــــادت می دهم ،شتر من در ڪبدش ( جگر) دو زخم دارد، شتر را نحر ڪنید اگر نبود، من شتر را به او می بخشم و از حقم می گذرم. ✍🏻حضـــرت، موافقــت فـرمودند و شــتر را ذبح کردند و ناگهان دو زخم در جگر شتر دیدند. حضرت به اعرابی روی ڪرده و سوال ڪردند، تو از ڪجا دانستی این شتر دو زخم در جگرش دارد؟؟!! ✍🏻عــــــرب گفــت: یـــــــاد دارم شمــــــا فرمودید: اولادنا اکبادنا ( فرزندان ما جگر های ما هستند) من دو بچه شتر این ناقه ( شتر ماده) را از چشم او دور ڪردم و ذبح نمودم. ✍🏻 این شتـــر ماههـا در بــــیابان اشــڪ ریخـــت و ناله ڪرد در حالی ڪه من نمی دانستم این قدر بچه هایش را دوست دارد، از این جهت، مطمین شدم دو زخم در جگرش دارد. مثـــلی زیبــــــای آذری می گویــــد: اولاد وقتی در شڪم توست خون تو را می خورد، وقتی بیرون می آید، جان تو را می خورد(با شیر مادر خوردن و غصه‌دادن به والدین)وقتی می میری مال تو را می خورد 📚ڪتاب راهنمای سعادت ص 563 👇👇👇 @Tarkgonahan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍️امام على (ع) فرمودند: اى كميل! بركت، در مال كسى است كه زكات بپردازد، با مؤمنان مواسات داشته باشد، و به خويشاوندان نيكى رساند 📚 تحف العقول: ۱۷۲ 👇👇👇 @Tarkgonahan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️بچه ‌ها رو اشتباه تربیت نکنید 🔰اگر در زندگی خوش‌بین باشید و از کارهای خوب کودک قدردانی کنید، خواهید دید چقدر زندگی زیبا و شاد خواهد شد. 👇👇👇 @Tarkgonahan
🔴 خداوند چه زمانی نصرت و پیروزی را نصیب مؤمنین می‌کند؟ 🔹 امیرالمؤمنین (ع) می‌گوید: ما در رکاب پیغمبر می‌جنگیدیم. (دیگر شرایطی از این بهتر می‌شود؟ آدم فکر می‌کند وقتی مؤمنینی در رکاب پیغمبر بجنگند همان ساعت اول پیروزی باید نصیبشان بشود.) تا یک‌‌یک ما از بوته امتحان بیرون نیامدیم، تا صبر نکردیم، تا خویشتن‌داری ما بروز و ظهور نکرد، خدای متعال نصرت خود را بر ما فرو نفرستاد. 🔹 آنوقت نقل می‌کند که ما چقدر با همین مشرکین می‌جنگیدیم، گاهی ما پیروز بودیم گاهی آنها: «فَمَـرَّةً لَنا مِنْ عَدُوِّنا وَ مَرَّةً لِعَدُوِّنا مِنّا... فَلَمّا رَأَی اللهُ مِنّا صِدْقآ وَ صَبْرآ» همین که خدای متعال حقیقت صبر را در ما ظاهر و بارز دید «اَنْزَلَ عَلَینَا النَّصْرَ» آنوقت نصرت را بر ما فرو فرستاد. 📝 استاد مطهری، آشنایی با قرآن، ج۱۴، ص۱۹۴ 👇👇👇 @Tarkgonahan
✨﷽✨ 🥀 ✍خانمی به دکتر گفت: نمیدانم چرا افسرده ام و خود را زنی بدبخت میدانم. دکتر گفت: باید 5 نفر از خوشبخت ترین مردم شهر را بشناسی و از زبان آنها بشنوی که خوشبختند. زن رفت و پس از چند هفته برگشت، اما اینبار اصلاً افسرده نبود. به دکتر گفت: برای پیدا کردن آن 5 نفر، به سراغ 50 نفر که فکر می کردم خوشبخت ترینهایند رفتم، اما وقتی شرح زندگیشان را شنیدم، فهمیدم که خودم از همه خوشبخت ترم. خوشبختی یک احساس است و لزوما با ثروت بدست نمی آید. خوشبختی رضایت از زندگی و شکرگزاری بابت داشته هاست، نه افسوس بابت نداشته ها. ❤️ خدایا بابت همه چی شکرت🥰 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💜 تو هر شرایطی بگو( الحمدلله )🤲 👇👇👇 @Tarkgonahan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 استاد مسعود عالی 💥 برزخی چگونه است؟ پیشنهاد دانلود👌👌👌 👇👇👇 @Tarkgonahan
4_673104229497307648.mp3
729.1K
توضیحاتی جالب در خصوص حضرت پیشنهاد دانلود👌👌👌 👇👇👇 @Tarkgonahan
قسمت دوازدهم: مشهد ســه روز از عاشــورا گذشته. شــاهرخ خيلي جدي تصميم گرفته بود.کاردر کابــاره را رهــا کرد. عصربود که آمد خانه. بي مقدمه گفت: پاشــين! پاشــين وسايلتون رو جمع کنيد مي خوايم بريم مشهد! مادر با تعجب پرسيد: مشهد! جدي مي گي! گفت: آره بابا، بليط گرفتم. دو ساعت ديگه بايد حرکت کنيم. باور کردني نبود. دو ســاعت بعد داخل اتوبوس بوديم. در راه مشــهد. مادر خيلي خوشحال بود. خيلي شــاهرخ را دعا کرد. چند سالي بود که مشهد نرفته بوديم. در راه اتوبوس براي شام توقف کرد. جلوي رســتوران جوان ديوانه اي نشســته بود. چند نفري هم اورا اذيت مي کردند. شــاهرخ جلو رفت و کنار جوان ديوانه نشست. ديگر کسي جرات نمي کرد که او را اذيت کند! بعد شــروع کردبا آن ديوانه صحبت کــردن. يکي ازهمان جوانهاي هرزه با کنايه گفت: ديوانه چو ديوانه ببيند خوشــش آيد! شاهرخ هم بلند داد زد؛ آره من ديوانه ام! ديوانه! بعد بادســت اشاره کرد و گفت: اين بابا عقل نداره اما من ديوانه خميني ام! وارد رستوران شديم. مشــغول خوردن شام بوديم. همان جوان هاي هرزه دور هم نشســته بودند. بلندبلند به هم فحش مي دادند. شــاهرخ اشاره کرد که؛ زن وبچه اينجا نشستند،آروم تر! امــاآنهــا ازروي لجبازي بلندتر فحش مي دادند. شــاهرخ گفت: لااله الا الله نمي خوام دعوا کنم. اما يکدفعه وباعصبانيت از جا بلند شــد. رفت سمت ميز آنها . با خودم گفتم الان اونها رو می کشه.اما آنها تاهيبت شاهرخ را دیدند پا به فرار گذاشتند! ٭٭٭ فردا صبح رســيديم مشهد. مستقيم رفتيم حرم. شاهرخ سريع رفت جلو، باآن هيکل همه را کنار زدو خودش را چسباند به ضريح! بعد هم آمد عقب ويک پيرمرد را که نمي توانست جلو برود را بلند کرد و آورد جلوي ضريح. عصرهمان روز از مســافرخانه حرکت کردم به سوي حرم. شاهرخ زودتراز من رفته بود. مي خواستم وارد صحن اسماعيل طلائي شوم. يکدفعه ديدم کنار درب ورودي شاهرخ روي زمين نشسته . روبه سمت گنبد. آهسته رفتم وپشت سرش نشستم. شــانه هايش مرتب تکان مي خورد. حال خوشي پيدا کرده بود. خيره شده بود به گنبد و داشت با آقا حرف مي زد. مرتب مي گفــت: خدا، من بد کردم. من غلط کردم، اما مي خوام توبه کنم. خدايا منو ببخش! يا امام رضا(ع) به دادم برس. من عمرم رو تباه کردم. اشــک از چشمان من هم جاري شد. شاهرخ يک ساعتي به همين حالت بود. توي حال خودش بود و با آقا حرف مي زد. دو روز بعد برگشتيم تهران، شاهرخ درمشهد واقعاً توبه کرد. همه خلافکاري هاي گذشته را رها کرد. @asabeghoon_shahadat
🔴سرگذشت در عالم برزخ 🌹قسمت ۱۷🌹 🔵نزاع مجرمان ✅حرف‌هايم که تمام شد خودم را به نيک نزديک کردم و گفتم: زود برويم تا دوباره وبال گردنمان نشده‌اند. 🔅نيک گفت: اگر تمايل داري مشاجره و نزاعشان را با يکديگر بشنوي، پس خوب دقت کن. ❎ وقتي گوش سپردم صداي آن‌ها را در دل تاريکي شنيدم که چند تن از آن‌ها خطاب به گروهي ديگر مي‌گفتند: اگر شما نبوديد ما مؤمن مي‌شديم و حالا از نور و روشنايي ايمان برخوردار بوديم. ♨️ آن‌ها هم در جواب گفتند: مگر ما راه را براي شما بستيم؟ مي‌خواستيد ايمان بياوريد. 🔥ناگهان صداي رهبرشان بلند شد که مي‌گفت: مگر نمي‌بينيد من هم مثل شما گرفتارم؟ چگونه توان آن را دارم که شما را نجات دهم؟ ⚡️ وقتي حرف رهبرشان به اينجا رسيد، پيروانش مأيوسانه لب به نفرين گشودند و گفتند: خدايا ما گناهي نداريم زيرا در دنيا او ما را رهبر و راهنما بود، پس عذابش را دوچندان کن. 💥هنوز مشاجره مجرمان به پايان نرسيده بود که نيک مرا به خود آورد و گفت: حرکت کن، دعوايشان پاياني ندارد. آن‌ها در جهنم نيز هميشه⚔ با يکديگر نزاع خواهند داشت. 🌑 پس از برداشتن چند قدم ناگهان صداي دلخراشي به گوش رسيد، علت را از نيک جويا شدم، گفت: صداي يکي از مجرمان بود که سرانجام در يکي از چاه‌هاي عميق سقوط کرد... 🔵سرعت عبور ✅مقداري که جلوتر رفتيم چندين نور ضعيف و متوسط توجه مرا به خوب جلب کرد. 🔅حدس زدم گروهي همانند ما در پرتو نور ايمانشان در حرکتند. چيزي نگذشت که به شخصي رسيديم که در پرتو نوري از نورهاي ضعيف، آهسته، قدم برمي داشت. ☘سلام کردم و جوياي حال او شدم. گفت: خسته شدم، با اينکه مدت‌هاست در اين غار راه مي‌پيمايم، ولي هنوز در ابتداي راهم. گفتم: اين‌ها به سبب ضعف ايمان توست! او نيز حرفم را تاييد کرد و در حاليکه همچنان آهسته ره مي‌پيمود، آهي از سينه برکشيد و گفت: افسوس... افسوس... ⛔️هنوز چند قدم از آن شخص دور نشده بوديم که فريادش بلند شد، خواستم برگردم اما نيک بلافاصله گفت: عجله کرد و چون نور ايمانش بسيار ضعيف بود در يکي از چاله‌ها فرو غلطيد. ♻️گفتم: آخر چه مي‌شود؟ نيک ايستاد و گفت: هيچ نيکش او را نجات خواهد داد اما بسيار دير به مقصد خواهد رسيد. 🌟 وقتي حرف نيک به اينجا رسيد در يک لحظه چنان نوري بدرخشيد که چشمانمان را به خود خيره کرد. وقتي آن نور 💫تابنده ناپديد شد با تعجب بسيار از نيک پرسيدم: چه بود؟ چه اتفاقي افتاد؟ 🌻 نيک آهي کشيد و گفت: يکي از علماي دين بود که در پرتو نور ايمانش با سرعت زياد اين مسير تاريک را پيمود. 🍁من نيز از حسرت آهي برکشيدم و گفتم: خوشا به حال او، عجب نور و سرعتي داشت. در دلم غمي غريب ريشه دوانيد و سر بر زانوي غم گذاشتم و شرمگينانه گفتم: از اينکه حاصل آن همه تلاش ساليان عمرم چنين نوري است افسوس مي‌خورم. ✨از درون خويش فرياد برکشيدم: خدايا اي آگاه به احوال زندگان و مردگان، مرا درياب و نورم را قوي ترگردان تا از اين مسير دشوار بسي آسان‌تر عبور کنم. 🍃مدتي در اين حال گريستم تا اينکه احساس کردم غار روشن‌تر شده است، وقتي سر از زانو برداشتم نيک را نوراني تو از قبل ديدم. از جا برخاستم و با تعجب به طرفش رفتم و پرسيدم: چقدر نوراني شدي؟ 🌸گفت: خداوند از منبع رحمت رحماني خويش مقداري نور ايمان به تو افزود که بي شک اجابت دعاهاي دنيايي توست که بارها رحمت الهي را براي سفر آخرت درخواست کرده بودي. 💎آنگاه ادامه داد: براي عبور از اين برهوت پر خطر، هيچ کس نمي‌تواند تنها به عمل نيک خود اتکا کند، چرا که در کنار عمل، رحمت خدا هم لازم است که شامل حالش گردد... 🌼با آن که خسته بودم اما به عشق وادي السلام سر از پا نمي‌شناختم به نيک گفتم: چقدر گذرگاه اين غار طولاني است؟! نيک همان‌طور که با سرعت گام برمي داشت جواب داد: اگر در مقابل گردباد شهوات مقاومت مي‌کردي مسير کوتاه‌تري نصيبت مي‌شد... ✍ادامه دارد.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹 👇👇👇 @Tarkgonahan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام صادق(علیه‌السلام): هرکس می خواهد خداوند نام او را جزء حجاج خانهٔ خود قرار دهد،بسیاربرمحمدوآل محمد (صلی الله علیه واله) بفرستد. 📚 صلوات حلال مشکلات ص۶۰ ➖➖➖◼️➖➖➖ بر دختر زهرای مطهر صلوات بر آئينه چشمه کوثر صلوات بر زینب کبرای علی، شاه نجف بر این پدر و مادر و دختر صلوات 👇👇👇 @Tarkgonahan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨او هميشه از خدا می خواست گمنام بماند، چرا كه گمنامی صفت ياران محبوب خداست♥️ ✨خدا هم دعايش را مستجاب كرد. ابراهيم سال هاست كه گمنام و غريب در فكه مانده تا خورشيدی باشد برای راهيان نور... 🌷پرستوی گمنام کانال کمیل شهید جاویدالاثر ابراهیم هادی 👇👇👇 @Tarkgonahan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا