🌸🍃🌸🍃
روزی حضرت سلیمان (علیه السلام) یکی از یاران جنی خود را به سوی کاری فرستاد.
یک نفر را در پی او روانه کرد تا از کرده ها و گفته های او برایش خبر بیاورد.
آن مأمور وقتی که باز آمد گفت آن یار جنی وارد بازار شد، سرش را به سوی آسمان بلند کرد، سپس نگاهی به مردم نمود و بعد سرش را به زیر انداخت.
وقتی که آن یار آمد، حضرت سلیمان (علیه السلام) از او پرسید به چه علت در بازار سرت را به طرف آسمان بلند کردی؟
او گفت تعجب کردم از این که ملائکه بر بالای سر این مردم هستند و آنها با سرعت بسیار حرف می زدند و بی حساب می گفتند و عمل می کردند.
#شنيدنيهاي_تاريخ
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃
روزی حضرت سلیمان (علیه السلام) یکی از یاران جنی خود را به سوی کاری فرستاد.
یک نفر را در پی او روانه کرد تا از کرده ها و گفته های او برایش خبر بیاورد.
آن مأمور وقتی که باز آمد گفت آن یار جنی وارد بازار شد، سرش را به سوی آسمان بلند کرد، سپس نگاهی به مردم نمود و بعد سرش را به زیر انداخت.
وقتی که آن یار آمد، حضرت سلیمان (علیه السلام) از او پرسید به چه علت در بازار سرت را به طرف آسمان بلند کردی؟
او گفت تعجب کردم از این که ملائکه بر بالای سر این مردم هستند و آنها با سرعت بسیار حرف می زدند و بی حساب می گفتند و عمل می کردند.
#شنيدنيهاي_تاريخ
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•