کرامات حضرت ابالفضل العباس علیه السلام
#مكافات_عمل
در زمان حاج سید عبدالكریم حائرى و ماجراى كشف حجاب از سوى رضاخان، دو تا پاسبان بودند كه خیلى اذیت مىكردند.
روزى زنى با روسرى از خانه بیرون مىآید، یكى از این پاسبانها او را تعقیب مىكند، آن زن هر چه او را قسم میدهد و حضرت ابوالفضل علیهالسلام را شفیع قرار میدهد در او اثر نمى بخشد. بلكه آن بى حیا توهین هم میكند كه اگر ابوالفضل كارى از او ساخته مىشد، نمى گذاشت دستهاى او ...
همان روز به حمام مىرود و دلش درد مىگیرد، معالجات اثر نمىكند و به هلاكت میرسد.
غسال گفته بود: دیدم، مثل این كه سیلى به صورتش خورده شده باشد صورتش سیاه شده بود.
📚منبع حضرت اباالفضل مظهر کمالات و کرامات ص۴۴۷
👇👇👇
@Tarkgonahan
#داستان_کوتاه_آموزنده
#مکافات_عمل👇
🌼🍃شخصی بر سفره امیری مهمان بود، دید که در میان سفره دو کبک بریان قرار دارد، پس با دیدن کبک ها شروع به خندیدن کرد
امیر علت این خنده را پرسید، مرد
پاسخ گفت: در ایام جوانی به کار راهزنی مشغول بودم. روزی راه بر کسی بستم آن بینوا التماس کرد که پولش را بگیرم و از جانش در گذرم اما من مصمم به کشتن او بودم.
در آخر آن بیچاره به دو کبک که در بیابان بود رو کرد و گفت: شما شاهد باشید که این مرد، مرا بی گناه کشته است...
اکنون که این دو کبک را در سفره شما دیدم یاد کار ابلهانه آن مرد افتادم
امیر پس از شنیدن داستان رو به مرد میکند و میگوید: کبکها شهادت خودشان را دادند... پس از این گفته، امیر دستورداد سر آن مرد را بزنند 🌼🍃
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#داستان_کوتاه_آموزنده
#مکافات_عمل👇
🌼🍃شخصی بر سفره امیری مهمان بود، دید که در میان سفره دو کبک بریان قرار دارد، پس با دیدن کبک ها شروع به خندیدن کرد
امیر علت این خنده را پرسید، مرد
پاسخ گفت: در ایام جوانی به کار راهزنی مشغول بودم. روزی راه بر کسی بستم آن بینوا التماس کرد که پولش را بگیرم و از جانش در گذرم اما من مصمم به کشتن او بودم.
در آخر آن بیچاره به دو کبک که در بیابان بود رو کرد و گفت: شما شاهد باشید که این مرد، مرا بی گناه کشته است...
اکنون که این دو کبک را در سفره شما دیدم یاد کار ابلهانه آن مرد افتادم
امیر پس از شنیدن داستان رو به مرد میکند و میگوید: کبکها شهادت خودشان را دادند... پس از این گفته، امیر دستورداد سر آن مرد را بزنند 🌼🍃
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•