eitaa logo
از گـــنـــاه تـــا تـــوبـــه
3.4هزار دنبال‌کننده
32.8هزار عکس
28.8هزار ویدیو
78 فایل
✨•°﷽°•✨ 🌱کانال تخصصی ترک گناه😊 ارتباط🕊️ 🔮 تبلیغات ارزان 🆔 eitaa.com/joinchat/800784548C35b1345b7e
مشاهده در ایتا
دانلود
کرامات حضرت ابالفضل العباس علیه السلام در زمان حاج سید عبدالكریم حائرى و ماجراى كشف حجاب از سوى رضاخان، دو تا پاسبان بودند كه خیلى اذیت مى‏كردند. روزى زنى با روسرى از خانه بیرون مى‏آید، یكى از این پاسبان‌ها او را تعقیب مى‏كند، آن زن هر چه او را قسم می‏دهد و حضرت ابوالفضل علیه‏السلام را شفیع قرار می‏دهد در او اثر نمى‏ بخشد. بلكه آن بى‏ حیا توهین هم میكند كه اگر ابوالفضل كارى از او ساخته مى‏شد، نمى ‏گذاشت دست‌هاى او ... همان روز به ‏حمام مى‏رود و دلش درد مى‏گیرد، معالجات اثر نمى‏كند و به هلاكت می‏رسد. غسال گفته بود: دیدم، مثل این كه سیلى به صورتش خورده شده باشد صورتش سیاه شده بود. 📚منبع حضرت اباالفضل مظهر کمالات و کرامات ص۴۴۷ 👇👇👇 @Tarkgonahan
‍ ‍ 👇 🌼🍃شخصی بر سفره امیری مهمان بود، دید که در میان سفره دو کبک بریان قرار دارد، پس با دیدن کبک ها شروع به خندیدن کرد امیر علت این خنده را پرسید، مرد پاسخ گفت: در ایام جوانی به کار راهزنی مشغول بودم. روزی راه بر کسی بستم آن بینوا التماس کرد که پولش را بگیرم و از جانش در گذرم اما من مصمم به کشتن او بودم. در آخر آن بیچاره به دو کبک که در بیابان بود رو کرد و گفت: شما شاهد باشید که این مرد، مرا بی گناه کشته است... اکنون که این دو کبک را در سفره شما دیدم یاد کار ابلهانه آن مرد افتادم امیر پس از شنیدن داستان رو به مرد میکند و میگوید: کبکها شهادت خودشان را دادند... پس از این گفته، امیر دستورداد سر آن مرد را بزنند 🌼🍃 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
‍ ‍ 👇 🌼🍃شخصی بر سفره امیری مهمان بود، دید که در میان سفره دو کبک بریان قرار دارد، پس با دیدن کبک ها شروع به خندیدن کرد امیر علت این خنده را پرسید، مرد پاسخ گفت: در ایام جوانی به کار راهزنی مشغول بودم. روزی راه بر کسی بستم آن بینوا التماس کرد که پولش را بگیرم و از جانش در گذرم اما من مصمم به کشتن او بودم. در آخر آن بیچاره به دو کبک که در بیابان بود رو کرد و گفت: شما شاهد باشید که این مرد، مرا بی گناه کشته است... اکنون که این دو کبک را در سفره شما دیدم یاد کار ابلهانه آن مرد افتادم امیر پس از شنیدن داستان رو به مرد میکند و میگوید: کبکها شهادت خودشان را دادند... پس از این گفته، امیر دستورداد سر آن مرد را بزنند 🌼🍃 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•