ستاد مبارزه با آمیگدال
(دوستان ما که با امیگدال مبارزه کردیم پس دیگه از فیلم ترسناک نخوهید ترسید ولی اگه روزی دلتون برای او
راهکار های پیشنهادی برای ترسیدن از کتاب ترسناک😞
میتونید آهنگ تومینو بزارید و بخونید
یه آهنگ هیجانی که ضربان قلب را بالا می بره دانلود کنید و بذارید
شب و توی تاریکی با یه نور خیلی کم بخونید
توی سکوت بخونید
توی هوای سرد بخونید
نصفه شب بخونید
زیر پتو بخونید
با نور چراغ مطالعه بخونید
#پرونده_جالب_با_مد
کتاب Harvest Home ‼️
پس از این که توماس ترایون (که نویسنده کتابه🌺) از شغلش به عنوان یک ستارهی هالیوود کنار رفت، دوباره به نویسندگی مشغول شد و دو رمان پرفروش ترسناک را نوشت.رمان Harvest Home نوشتهایست که بیشتر مو به تن سیخ میکند. در حال و هوایی همانند انگلستان گوتیک، خانوادهای دلنشین به کوئینت لیتل تاون نقل مکان میکنند ولی در این جاست که متوجه رازهای مخوف محصول ذرت میشوند. در ادامه شاهد تشویشی که به کندی رو به شدت گرفتن پیش میرود و ترکیب شدنش با وحشت فراگیر هستیم.
* این کتاب چون قدیمی است تنذ بازی های کتاب ترسناک های جدید رو نداره و میتونه شما رو بیشتر بترسونه😞
#معرفی_کتاب #پرونده_جالب_با_مد #یاخدا
کتاب مارتین 🌺
کتاب مارتین که رسما یکی از برترین کتابای خونآشامی تاریخه و اگه فیلم نتفلیکسی «کابوک» رو دیدین و خوشتون اومده ازش، حتما کتابش رو بخونین چون به جرات میتونم بگم این فیلم نهایتا شاید ده درصد جذابیت کتاب رو داشته باشه
#پرونده_جالب_با_مد #معرفی_کتاب #یا_خدا
کتاب خانه ای کف دریاچه 🌺
کتاب «خانهای کف دریاچه» از ملرمن رو هم توصیه میشه ولی اینجوری بگم که بار عاشقانه کتاب به بخشهای کوتاه ترسناکش میچربه.
#معرفی_کتاب #یا_خدا #پرونده_جالب_با_مد
کتاب در میان چمن های بلند 🥀
از اونجایی هم که چندین کتاب از استاد ژانر وحشت؛ استفن کینگ هم همه پیشنهاد میکنن توی این ژانر پس خواستم یه داستان کوتاه از این نویسنده رو معرفی کنم که خب سینما هم از اون غافل نمونده: در میان چمنهای بلند
کینگ این کتاب رو به همراه جو هیل نوشته.
#پرونده_جالب_با_مد #معرفی_کتاب #یا_خدا
ستاد مبارزه با آمیگدال
کتاب در میان چمن های بلند 🥀 از اونجایی هم که چندین کتاب از استاد ژانر وحشت؛ استفن کینگ هم همه پیشنه
کتاب تلفن سیاه
حالا که بحث جو هیل شد خود جو هیل یه داستان کوتاه ترسناک به اسم «تلفن سیاه» داره که باز یه فیلم با اقتباس از اون ساخته شده .
#پرونده_جالب_با_مد #معرفی_کتاب
#داستان_ترسناک ۱
در یک شب تاریک و بارانی، یک دختر جوان تنها در خانهای قدیمی واقع در جنگل بود. رعد و برق همراه با صدای باد نفسگیر زیرزمین خانه را پر کرده بود. دختر با نگاهی اضطراری به پنجره بزرگی نگاه میکرد که قفسهای عجیب و حیوانات وحشی داخلش وجود داشتند. با نگرانی نگاهی دیگر به آینه بزرگ در اتاق مشاهده کرد که آینه خاموش بود و انعکاس ایجاد نمیکرد.
هنگامی که دختر به سمت درب اتاق حرکت کرد، صدایی غریب و وحشتناک از سمت زیرزمین شنیده شد. خزیدن و گهوارهزنی نفسگیر کمرنگ از زیر پلهها بلند شد. دختر با ترس پلکهای خود را بست و تلاش کرد تا نفس عمیق بکشد.
در همان لحظه، صدای یک زن جوان با چشمان خونریز از تاریکی وارد شد و گفت: 'مرا جواب بده. مرا همراه خود ببر!' دختر گیج شده و ترسزده به سوی درب دستاورد و آن را با نشانی علامت دار به راحتی باز کرد.
با باور سریع، دختر به طرف زن بر اساس طرح دنیای دیگر حقیقت عجیبی داخل هر قدم پیش برد. آیا او به دنبالش میآید؟ روزگارش هرچه کم، تورفتههای خودش را حل میکرد، اما این بود که همواره یک قطعه ترسآور سرگرمی داشت: بزرگترین ترس و جویای زندگی او در زیرزمین، نامشخص و ناپیدا، صدای غزلان خون بدانید.
پایان؟👽
#پرونده_جالب_با_مد
سلامی بر ستاد مبارز و مبارزان گرامی!
دوستان امشب با یک داستان ترسناک دیگه در خدمتتون هستیم و مثل همیشه هر نظر یا درخواستی داشتید میتونید بگید:
https://secret.timefriend.net/17169717968230
#پرونده_جالب_با_مد
ستاد مبارزه با آمیگدال
#داستان_ترسناک ۱ در یک شب تاریک و بارانی، یک دختر جوان تنها در خانهای قدیمی واقع در جنگل بود. رعد
#داستان_ترسناک ۲
در شهر کوچکی به نام ریونا، داستان تاریک و ترسناکی رخ میدهد. در یکی از خانههای قدیمی واقع در اطراف جنگل، یک خانواده جوان زندگی میکرد. آنها قصد داشتند تا سر راه انتقال دارایی خود به خانه جدید، یک شب در خانه قدیمی بمانند.
شب سرد و تاریک بود و خانواده به تنهایی در خانه قدیمی بودند. خانه پیر و خالی از سکنه به نظر میرسید و صدایهای عجیبی از زیر پلهها میآمد. همه کسانی در خانه بودند ولی احساس میکردند کسی دیگر نیز داخل خانه با آنها است.
با گذشت زمان شیاطین شب به شکل انسانهای روح شده در خانه ظاهر شدند. یکی یکی از اعضای خانواده را به تاراج گرفته و به زندان خودشان در دهکده خود منتقل میکردند. خانواده با ترس و وحشت به فرار فکر میکردند اما در میانه لابیرینت خانه قدیمی گم شده بودند.
وقتی که برای نجات از دست شیاطین، به اتاق سرد و تاریک زندان برده شدند، آنها متوجه شدند که این شیاطین در واقع جنب و جوش شدهاند و به گروهی از دیوانهها که دزدند گریت میکردند تبدیل شدهاند. از آن و بعد آنها نمیتوانستند از آتشهای زمینی شیاطین فرار کنند...
از آن زمان، خانه قدیمی در شهر ریونا محله شده است که هیچکس آنرا به یاد نمیآورد ولی گمان میرود که شیاطین همچنان در آن حضور دارند و منتظرند تا کسی به آنها دست بزند.
پایان؟👽
#پرونده_جالب_با_مد
پیشنهاد: برای جنگ بیشتر با آمیگدالهاتون (اگر وجود داشته باشن) پیش از خواب به #داستان_ترسناک ترسناک مراجعه کنید 🌺
#پرونده_جالب_با_مد
هالووین؟ 🎃
نقد و بررسی #هالووین به همراه داستانهای ترسناک مناسب برای هالووین، به زودی در ستاد مبارزه با آمیگدال.
#پرونده_جالب_با_مد
@Tars_haye_Hersiwoody 👻