#گپ_روز
#موضوع روز : «او اولین بابای «مهربان نرمو» بود به گمانم»
✍️ نُه سالم بود، شام خانهی آقاجان بودیم.
آقاجان کارگری بود که در زمینهای مردم، کشاورزی میکرد!
گرگ و میش غروب بود که آقاجان از سرکار آمد.
پاهایش را لب حوض شست و آمد روی ایوان، بیسکوییت پتی بورِ پنج تومنیاش را داد به ما و نشاندمان روی پایش تا بیسکوییتمان را بخوریم. من همانموقع حس میکردم که آقاجان یک جاییاش درد میکند امّا فقط یک احساس بود.
• برادرم چهار سالش بود، گفت : آقاجان «شترسواری» بازی کنیم؟
آقاجان بیمکث خم شد و منتظر شد تا او روی شترش جاگیر شود.
خوب که مطمئن شد کج و کوله نیست بچه، حرکت کرد و دور اتاق را صدای شتر درمیآورد و میچرخید. پادشاه هر چند دقیقه یکبار از روی شترش سقوط میکرد و صدای غش غش شان بالا میرفت و دوباره از اول ...
• این کارِ همیشهی آقاجان بود، روزها میخندید و ما تمام شادی و امنیتمان را از او میگرفتیم. ولی من در فضولیهای سحرگاهیام میدیدم که آقاجان روی ایوان حافظ میخواند، مثنوی طالب و زهره میخواند و فقط گریه میکند!.
• آن شب برخلاف همیشه اصلاً دلم نمیخواست بازی کنم.
نشسته بودم لب طاقچه و آندو را تماشا میکردم و به یک عالَمه سوال فکر میکردم.
• چرا آقاجانِ «مهربانِ نرمو» با همه اینقدر فرق داشت؟ چرا بقیه نرمو نیستند؟
و من آن موقع نمیدانستم آدمها کِی و چگونه نرمو میشوند...
یک لحظه از ذهن کودکانهام گذشت اگر آقاجان برود پیش خدا، چی ؟ این یک فکر بود فقط ....
✘ فردا حوالی ظهر مشغول تمرین تاتر بودیم که مربیمان آمد و زیر گوشم گفت : مامان تلفن کرده و گفته بروی خانهی آقاجان.
گفتم :الآن ؟ گفت : بله
گفتم : تمرین تمام شود میروم ! گفت میخواهم تعطیل کنم، زودتر برو.
من با یک عالمه سوال از این کار زشت آقای خلیلی، به سمت خانه آقاجان راه افتادم.
• وقتش بود «آقاجانِ مهربانِ نرمو» را برای بار آخر ببوسم.
آقاجان چشمانش را بسته بود، و دیگر باز نکرده بود. به همین راحتی....
تابوت آقاجان را که از در بردند بیرون، همه دنبالش رفتند، من اما نرفتم.
گریهام نمیگرفت، برخلاف تصورم اصلاً غصه نداشتم، من آقاجان را داشتم کنار خودم درحالیکه او را برده بودند.
• باز نشستم روی ایوان و فکر کردم : که من یک روزی میفهمم چرا آقاجان با بقیه فرق داشت؟
امروز آمدم گپ روز بنویسم: دیدم موضوعی که بچهها برای امروز انتخاب کردهاند «هنر شاد کردن دیگران» است. که یکی از اعمال «عید غدیر» به حساب میآید.
• به خودم آمدم دیدم همان کودک نُه ساله لب طاقچهام که دارد آقاجانش را تماشا میکند و به کلمهی «مهربانِ نرمو» فکر میکند!
و دیدم جواب سوالم را بلدم :
آدم همنشینیاش که با کسی زیاد میشود: فکر کردنش، نگاهش، حرف زدنش، حرکاتش هم به او شبیه میشود!
آقاجان هر سحر با کسی مینشست و دم به دمِ هم میدادند و نجوا میکردند و این عشق گریهاش را درمیآورد که من نمیدیدمش! ولی این بیداریها و همنشینیها اثرش را میگذاشت! او هم مهربان شده بود و هم نرم! ولی نه مثل بقیه... مثل خدا!
حالا میفهمم چرا «علی علیهالسلام» برای یتیمان کوفه با همه فرق میکرد!
او اولین بابای «مهربان نرمو» بود به گمانم.
🍃
@Tasniim
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
.
#گپ_روز
#موضوع_روز : «بچهها آمدهاند تا ما رفتار خدا را با خودمان تمرین کنیم»
✍️ اشتباهی تکراری بود که چند ماهی سیر صعودی داشت که تذکرهای غیرمستقیم اثر نداشت.
سن و سال نمیشناسد، گاهی ما آدمها فکر میکنیم مخاطب همهی تذکرها دیگرانند و این وصلهها به ما نمیچسبد.
• خدا یه عادت جالبی دارد تا زمانی صبر میکند در مورد خطاهایت، اگر خودت به داد خودت نرسیدی، کمی پرده را کنار میزند و خرابکاریات مشخص میشود تا بلکه ترسهایی مثل از دست دادن محبت عزیزان، ترس از وجهه اجتماعی، ترس از آبرو و ... بیفتد به جانت و خودت به داد خودت برسی و بیفتی در آغوشش و توبه کنی!
✔️ پردهپوشی خدا خاصیتِ مربیگری اوست،
✔️ پردهدری او نیز هم ...
• آمد نشست کنارم و گفت : میخواهم با شما حرف بزنم !
گفتم : باشه در یک فرصت مغتنم صحبت میکنیم!
گفت : فرصت مغتنم یعنی چی؟
گفتم : یعنی وقتی که قلب به مرحلهی پذیرش رسیده باشد، آنوقت اگر صحبتی اتفاق بیفتد غنیمت است، مینشیند به جانِ این جان، و رشدش میدهد!
و جانی که دائم دنبال علّتتراشی است و فضای لُخت که کلمات بروند روی آن بنشینند و جوانه بزنند و سبزش کنند ندارد، هیچ فرصتی برایش مغتنم نیست.
• گفت : یعنی کِی «فرصت مغتنم» میرسد؟ من منتظر بمانم صدایم کنید؟
• گفتم: ما آدمها وقتی برسیم به مرحلهی فرصت مغتنم؛ آنوقت این گفتگو خودش جور میشود!
• گفت: چجوری؟
گفتم : ما باید موانعِ فهم را از درونمان برداریم تا جان، توان کشف ریشهی خطا و توان جبران را پیدا کند!
• گفت : موانع یعنی چی؟
گفتم : آنچه که نمیگذارد فقط دنبال کشف خطای خودت باشی به هیچ چیز دیگری جز همانجایی که خودت اشتباه رفتی، فکر نکنی!
• در هالهای از ابهام و سؤال پیچیده شد و از کنار من رفت .... و من میدانستم این تحیّر حتماً به جواب میرساند او را!
✘ با خودم فکر کردم: بچهها آمدهاند تا ما رفتار خدا را با خودمان تمرین کنیم:
و چقدر خدا توبه را آسان کرده !
• هیچ آداب و ترتیبی نمیخواهد،
کافیاست بنشینی و فکر کنی که کجا خطا رفتهای؟
✘ هم خودش ریشه را به تو میفهماند،
✘ و هم قلبت را از سنگینی این دوری که بین تو خودش افتاده رها میکند،
✘ و هم توان جبران میدهد!
✘ و هم بیش از گذشته محبت و دوستیاش را برایت سرریز میکند!
بشرطی که تو آنقدر قلبت را لُخت کرده باشی که بتواند زوائد خطرناک نفس تو را بکشد بیرون و بگیرد جلوی چشمانت!
و تو آنرا با قلبت ببینی و باور کنی و واقعاً بخواهی که جبران کنی نه اینکه تازه توجیه کنی یا فرافکنی کنی... همین!
✔️ به این میگویند «مسیر توبه» !
و این در همهی جریانهای بازگشت ؛ همین شکلی است!
چه در ارتباط آدمها باهم و چه در ارتباط بندگان با خدا!
🍃
@Tasniim
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
.
#گپ_روز
#موضوع_روز : «اگر جهانبینی کسی محکم و یقینی باشد، دستِ هیاهوها و تردیدها به قلبش نمیرسد!»
✍️ یکسال پیش بود. دستم بند بود و پاهایم خیس، داشتم حیاط کوچکمان را میشستم.
دیدم تلفن سه بار پشت هم، بیوقفه زنگ خورد. با خودم گفتم حتماً مسئلهای اورژانسی است.
• شیر آب را بستم و شلنگ را انداختم وسط حیاط و دویدم به سمت اتاق.
• صدایش مضطرب بود با یک عالمه بغض که هر لحظه میخواست بترکد.
گفت: امروز جواب پاتولوژیام را گرفتم.
گفتند آن سه تا توده که در ماموگرافی دیده شده بودند بدخیمند، و باید این عضو کاملاً تخلیه شود.
• گفتم: یکی از دوستانم جراح حاذقی است که بطور تخصصی در همین زمینه کار میکند. همین الآن زنگ میزنم و با او هماهنگ میکنم، تو حرکت کن به سمت مطبش.
دوستِ جراحم نیز تشخیص پزشک قبلی را تأیید کرد و یک نوبت جراحیِ زود به او داد.
ولی او نرفت ... چون از جراحی وحشت داشت.
• یکسال را با انواع و اقسام دستورات طبهای دیگر مشغول شد تا اینکه صبحِ دیروز فهمیدم، چندین قسمت از بدن او درگیر این سرطان شده و بخاطر درگیری فضای لگنی دیگر توان راه رفتن ندارد. افتاده در رختخوابِ انتظارِ مرگ!!!
• دیشب پسرم بیمقدمه پرسید : تکلیف جبهه اصلاحات برای ما که مشخص است هیچ،
واقعاً در این هیاهویِ رسانهای و میدانی که از رقابت میان کاندیداهای انقلابی ایجاد شده، تکلیفِ مردم چه میشود؟
• گفتم: تکلیفِ هر کس را جهانبینی او مشخص میکند! اگر جهانبینی کسی محکم و یقینی باشد، دستِ هیاهوها و تردیدها به قلبش نمیرسد!
• گفت: یعنی چی؟
• گفتم: اگر خاله سهیلا ریشهی همان سه تا توده را میخشکاند در بدنش، امروز این تودهها از جاهای دیگر نمیزدند بیرون!
• گفت: چه ربطی دارند اینها باهم!
• گفتم: این حدیث را هزار بار استاد خواند برایمان؛ ریشهی حق در عالَم، امامِ حق است و ریشهی جور، امامِ جور! و اگر جهانبینی کسی جهانبینی خاله سهیلا نباشد میرود سراغ قطع ریشهی ظلم در جهان! که یکباره همه چیز را سامان دهد!
✘ اگر جهان، با «امام حق» تنظیم شود، و مردم حرکتِ صحیح به سمتِ امام حق را در جهانِ درونشان آغاز کنند؛ جهانِ بیرون اثرات این تعادل درونی را از خود بروز خواهد داد.
√ جهانبینی هر کاندیداست که وسعت برنامهها، سطح توکل و میزان ارادهی او را مشخص میکند.
کسی که جهانی فکر میکند: ریشهی اصلاح معیشت و رشد فرهنگ و .... در ایران را همان میداند که ریشهی انواع فسادها در فلان قاره و فلان کشور جهان است.
او خیز برمیدارد ریشه را تغییر دهد! جهش اینگونه ایجاد میشود. با اصلاح جهانبینی مردم.... اصلاح جهان درون، اصلاح حکام و مدیران و تمام جامعه را در پی دارد وگرنه چه بسیار آسایشها که آرامش با خود نداشتند.
• گفت: من دارم میفهمم شما چه میگویید!
• ادامه دادم :
برای همین است دستهای از مردم، دو دل میشوند، چون جهانبینی تمدنی انقلاب را هنوز باور نکردهاند. و بسیار اندکند آنان که به تراز دولت کریمه و برای تغییر تمدن جهان، فکر میکنند و برنامه دارند.
• هیچ فرقی میان دلسوزی و کارآمدی کاندیداهای جبهه انقلاب نیست: مگر در وسعت جهانبینیشان!
دیگر این ماییم که باید انتخاب کنیم بر اساس کدام جهانبینی انگشتمان را بر جوهر میزنیم!
ـ تغییر تمدن فاسد و حیوانیِ جهان که ریشهاش مدیریت غیرِ تخصصی و غیرالهی جهان است؟
ـ یا اصلاح موقت مشکلات معیشتی و ... که البته محال است بدون حذف ریشه، برای همیشه درمان شود، فقط ممکن است که با یک مسکّن تخفیف یابد!
حرفمان که تمام شد: آرامشش را از جنس بوسیدنش میشد فهمید!
🍃
@Tasniim
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
.
#گپ_روز
#موضوع_روز : «من خودم را تنها مقصرِ این اتفاق میدانستم.»
✍️ شروع طوفانالاقصی بود که یک موج قدرتمند دابسمش «سلام یا مهدی» در شبکههای اجتماعی شکل گرفت و بدنبال آن، این سوال ترند اول و موضوع داغ دنیا شد:
Who Is Imam Mahdi?
این درد که جهان میخواهد او را بشناسد ولی آنچه که موتورهای جستجو به او پیشنهاد میدهند در خوشبینانهترین حالت زندگینامه، تاریخ تولد و غیبت، علائم ظهور، خروج سفیانی، نبرد قرقیسیا و .... است و تمام... دردی بود که به استخوانم میزد!
• هیچ کلیدواژهای نبود که موتورهای جستجو روی آن بنشینند و بیاورندش بالا تا به جستجوگر بگویند؛ کسی که دنبالش میگردی؛ هیچ کجا نیست! همینجاست در جهان درون تو! و تو باید او را در درون خودت سرچ کنی!
• جایی نبود نوشته باشد: سری بزن به درون خودت، هر وقت خودت (انسان) را شناختی و قوای پنجگانهات را کشف کردی، و بخش فوقعقلانی (انسانی)ات را باور کردی، چشمانت او را خواهد دید!
او کسی است که صاحب این قوه (روح) بینهایت و کمالخواه توست، و تو از همان روح ِکامل خلق شدهای.
کسی نگفت تو قبل از آنکه بپرسی «امام مهدی» کیست؟ باید بپرسی «من کیستم؟»
و باز کسی نگفت تو همان نطفهی بالقوهای که باید با او به سمت مقام خودت (انسان کامل) حرکت کنی!
✘ آنجا بود که من خودم را تنها مقصرِ این اتفاق میدانستم... و میدانم و خدا بر صدق این جمله گواه است.
زیرا تمام این سوالها در سایت منتظر پاسخ دارند ولی هرگز برای جهان در دسترس نبودهاند.
این بود که تصمیم گرفتیم: سایتی را با همین موضوع و بر اساس مسیری که خداوند برای شناخت حجتش معرفی کرده، ایجاد کنیم! (آنکس که خودش را بشناسد خدا را شناخته، و هرکه خدا را بشناسد نبی او را میشناسد، و هر که نبی را بشناسد، امامش را )
• این سایت برای معرفی امام مهدی علیهالسلام، چرخ میزند در جهان درون آدمها!
اول آینه میگیرد که باور کنند تمام غیب، گسترهی زندگی و ارتباطات آنهاست و اگر امروز در حصر بدن و ارتباطات زمینی گیر کردهاند، فقط بخاطر این است که نمیدانند پادشاهند ! پادشاهی که خدا آسمان را برای پرواز گاه و بیگاه آنها خلق کرده است.
پادشاهی که دقیقاً میتواند آنقدر بزرگ شود که درزمین جای خدا، نماینده باشد.
نماینده... یعنی کسی که آینه میشود و دیگری را به بقیه می نمایاند!
• اواسط کار بودیم که رسیدیم به روزهای پرالتهاب جهان و تظاهرات گسترده جهانی ضد صهیون .
با خودم میگفتم طغیان مردم غرب در برابر تمدن طبیعتگرایی، ظاهرِ قضیه است!
باطنش طلب یک جایگزینِ طاهر است! یک تمدن تمیز! و ما باز هم با اینهمه منابع شیعه هنوز آمادهی معرفی تمدن الهی نیستیم... و باز من تنها مقصرِ این اتفاق بودم. داشتم این محتوا را در دستم... ولی تبدیل نشده بود !
• هفته پیش اولین فاز این پروژه تمام شد. لینکش را برایتان میگذارم.
اما این پروژه بقدر وسعت صاحبش، فاز دارد که باید رشد کند و کامل شود.
دیروز که نتیجهی انتخابات رفت به سمتِ یک انتخاب آخرالزمانی، دیدم تنها علّت درست یک انتخاب که مانع افتادنها و کج رفتنها میشود : «انسان شناسی» است!
انسانشناسی میدهد ⬅️ امامشناسی
انسانشناسی میدهد ⬅️ زمانشناسی
انسانشناسی میدهد ⬅️ فوریت شناسی
انسانشناسی میدهد ⬅️ فتنه شناسی
انسانشناسی میدهد ⬅️ مسئولیت شناسی
√ دیدم نه تخریب لازم است، نه تعریف!
کافی است مردم خودشان و جایگاهشان را در قلّه نهایی تاریخ، و نقششان را در گامهای نهایی قبل از قلّه ادراک کنند. دیگر با شناخت جهانبینی کاندیداهای حاضر، و مقایسهی شاخصههای حکمرانیِ انسان محور، به سادگیِ خوردن یک لیوان آب، قادرند درستتر را از درست، یا درست را از غلط تشخیص دهند.
• این بود که سیرِ محتوایی این هفتهی صفحات استاد همین شد! و از امروز خدمتتان تقدیم میشود :
یکشنبه : تفاوت دولت های انسانی (اسلامی) با دولتهای طبیعت محور
دوشنبه : شاخصههای مدیر تراز در دولت انسانی (اسلامی)
سه شنبه : سیر حرکت تاریخ بسمت ظهور موعود و حساسیت و جایگاه زمان کنونی در این سیر تاریخی
چهارشنبه : لزوم ایجاد دولت (مدل) مقدمه ساز برای محکم کردن پایه های تمدن نوین اسلامی
پنج شنبه : نقش ما در زمان حساس کنونی (رسیدن انقلاب به مرحله نهایی بلوغ)
برای تشکیل دولت مقدمه ساز جهان آینده
این سیر پنج گانه محتوایی، اولین خروجی سایت Who Is Imam Mahdi است که میتوانید این سایت سه زبانه را که تازه فاز اول تولید را از سر گذرانده و در مرحلهی تکمیل و رشد است در آدرس زیر ببینید👇
whoisimammahdi.com
کم کم تمام نواقصش را رفع و آنرا برای استفاده بیشتر و بهتر رشد خواهیم داد انشاءالله. از طریق پشتیبانان صفحات اجتماعی برای شنیدن تمام نظرات و پیشنهادات شما به گوشیم.
🍃
@Tasniim
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
.
#گپ_روز
#موضوع_هفته : خانهی آنها بوی مرگ میداد، بوی مرگ عشق!
✍️ هفت هشت سالی بود باهم زندگی که نه، یکدیگر را تحمل میکردند!
دیگر در آن خانه، اثری از حیات وجود نداشت. انگار دو تا ربات را گذاشتی داخل یک آپارتمان و گفتی باهم غذا بخورید و تلویزیون ببینید و ... همین!
بوی زندگی در یک خانه را نیاز نیست که نزدیک آن خانه باشی تا حس کنی، بوی زندگی از همه جای عالم حس میشود. و خانهی آنها بوی مرگ میداد، بوی مرگ عشق!
• وقتی میخواستند از هم جدا شوند، گفتم: برگردید عقب!
به شب خواستگاریتان که بعد از چند سال انتظار در هیجان بدست آوردن یکدیگر تا صبح نخوابیدید. خیلی زود این هیجان فروکش کرد و روزمرگی و ... سپس نفرت جایش را گرفت!
امروز که از دادگاه بدونِ همدیگر برمیگردید خانههایتان، فکر کنید هشت سال پیش است و هرگز همدیگر را ندیدهاید.
هر دوی شما باید بزودی وارد یک زندگی جدید شوید!
واردِ زندگی یک نفر دیگر !
بروید یاد بگیرید هیجان بدست آوردن آن یک نفر جدید را چگونه میتوانید در تمام عمر حفظ کنید! تا لذت بردنتان از آن یک نفرِ بیچاره، فقط به چند ماه اول محدود نشود.
گفتند : تو رو خدا دوباره این کارگاه هایی را که هشت سال است میگویی گوش کن، معرفی نکن به ما ... حوصلهی حرفای این مدلی را نداریم!
هیچ نگفتم و .... چند سالی گذشت.
• چند ماه پیش زنگ زدم به هردویشان!
ازدواج کرده بودند هر دو،
یکیشان یک دختر داشت! و همسرش با وجود زن و فرزند رفته بود سراغ ارتباطات نامشروع خارج خانه و .... از این خانم چیزی جز یک جسد که باز هم بوی زندگی نمیداد نمانده بود.
دیگری هم در زمان نامزدی نتوانسته بود روابط میان همسر و مادرش را مدیریت کند و این نامزدی اصلاً به زندگی زیر یک سقف نرسید.
• به هردویشان گفتم از روزی که به شما گفتم برگردید عقب و فکر کنید هشت سال پیش است، کیلومتر زندگی مشترکتان را صفر کنید و یاد بگیرید آنرا با یک نفرِ نو، از نو بسازید چقدر گذشته؟
گفتند چهار سال و نیم!
• گفتم : شما 12 سال و نیم است که دارید در یک کلاسِ خدا درس میخوانید هِی تجدید میشوید! بدون اینکه بدانید این 12 سال دیگر، هیچ وقت برنمیگردد و شما الآن شبیه جوان هجده سالهای هستید که 12 سال کلاس اول را تجدید شده و با این قد و قواره هنوز در همان کلاس نشستهاید!
• واکنش هر دوشان، در دو مکالمه جداگانه سکوت بود!
گفتم : بروید بالاتر از زمان بایستید و به تاریخ زندگیتان از اول تا اینجا بصورت یکپارچه نگاه کنید! کجا جلوی این عقبماندگی 12 و نیم ساله را میگیرید؟
او که حالا مادر یک عروسک سه ساله بود گفت: همان روز اول که فکر ازدواج افتاد به سرم!
گفتم : فکر کن همین الآن 12 و نیم سال پیش است. و باید آنرا جبران کنی!
اولین قدم آیا این نیست که باید بتوانی مهارت انتخاب درست را بیاموزی ؟
چرا تو فکر میکنی دخترت باید برود کلاس نقاشی تا یاد بگیرد یک درخت بکشد، ولی تو برای طراحی یک ابدیت جاودانه برای خودت و همسر و دخترت نیاز به شناخت و فهم و مهارت نداری؟
گفت این را با تمام جانم فهمیدهام ، کمکم میکنی؟
• اما مردی که حالا چهل و چند سال داشت و دو ازدواج ناموفق را از سر گذرانده بود گفت :
عمر رفته برنمیگردد! تنها زندگی میکنم کیفش را میبرم! اصلاً همهی زنها بدرد نخورند!
گفتم : بدردنخور، همان اندیشه ایست که فقط به «کیف در زمان حال» فکر میکند.
نه تنها به امتداد خودش در دنیای بعد از مرگ فکر نمیکند که حتی خودش را در آستانهی ورود به دنیای کهنسالی و رنج تنهایی آن زمان هم نمیبیند تا برایش چاره کند. تا برایش برنامه بریزد با اینکه بیش از یک دهه از عمرش را دور خودش چرخ زده است و اصلاً این عقب ماندگی آزارش نمیدهد.
※دیشب وقت مناظره یاد این خانم و آقا افتادم.
عقب ماندگیها را فقط کسانی یادشان میماند که خودشان را انسانی میبینند که انتها ندارد! میخواهند جبران کنند، میخواهند تندتر بروند تا تجربیات تلخ گذشته کمرنگ و کمرنگ تر شود.
میروند بالای زمان میایستند و زمانی که در آن قرار دارند را میشناسند. آنوقت میفهمند نقششان در این جایی که الآن ایستادهاند چیست؟ و اولین قدم برای ایفای نقششان دقیقاً کدام نقطه است!
※ آنانکه که میخواهند فقط کیفش را ببرند، هرگز نمیتوانند کیفش را ببرند زیرا:
انسان موجودی لازمان و لامکان است...
کیف کوتاه مدت، آینده حسرت بارِ بلندمدت را خواهد داشت!
※ کارگاه مهارت های زندگی
🍃
@Tasniim
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
.
#گپ_روز : دولتِ کریمه روی آب بنا نمیشود که ...
#موضوع_روز : لزوم ایجاد دولت (مدل) مقدمه ساز قبل از ظهور، برای تحکیم پایه های تمدن نوین اسلامی
✍️ هفت سال پیش بود!
شاهِ خطورات مغزم، ایجاد یک جریانِ نقطهزن در تایملاین کشورهای مختلف دنیا برای معرفی اربعین بود.
• نیروهایِ جهادی که از صفحات رسمی استاد شجاعی به ما مراجعه کردند، تقریباً هزار نفر بودند، و من برای ایجاد ساختاری که در ذهنم برای ساماندهی این پتانسیل بود نیاز به مشورت یک متخصص رسانه در حوزه بینالملل داشتم.
• وقت گرفتم از دفتر یکی از اساتیدی که آنموقعها سمتی در حوزه هنری داشتند.
رفتم و با استقبال گرم ایشان روبرو شدم. هدفی که در ذهنم داشتم و آنچه برای نظم این تشکیلات در ذهنم بود را برایش توضیح دادم.
• ساکت نشست و خوب گوش کرد. حرفهایم که تمام شد به عقب رفت و به صندلیاش تکیه داد و چند دقیقه سکوت کرد!
تماشا میکردمش و هیچ نمیگفتم!
با یک حرکت سریع رو به جلو بلند شد ایستاد و گفت : دست بردار! این کار تو نیست!
گندهتر از تو، با بودجههای کلان قادر به انجام چنین کاری نبودند! و ...
• او همچنان حرف میزد و من نمیدانم چرا، نه تهِ دلم خالی میشد و نه حرفهایش از گوشم پایینتر میرفتند! کلماتش انگار در ابتدای مجرای گوش من پودر میشدند و به قلبم نمیرسیدند!
اینکار از نظر من کار سادهای بود، فقط یک برنامهریزی دقیق میخواست که بچهها دقیقاً منطبق بر تواناییهای علمی و تسلطشان به مفاهیم انسانشناسی شیعی و زبانهای گوناگون دنیا در کشورهای مختلف دسته بندی شوند و کلیدواژهها و محورهای فعالیتشان مشخص شود و .....
• شاد و شنگول از دفترش آمدم بیرون!
و تا سه راه طالقانی پیاده رفتم و فکر میکردم!
یادم افتاد داستان خواب امام خمینی (ره) را ... که نقشهی ایران آتش گرفته بود و ایشان با عبایشان خاموشش کردند! و فهمیدند که باید برای نجات ایران تنهایی قیام کنند!
• با خودم گفتم : قیام فقط مخصوص انبیاء و اولیآء الهی نیست که!
هر کسی در دنیا رسالتی در ساخت آینده دارد که باید تنهایی... تنهایی که نه... دونفری (خودش و خدا) باهم بروند و انجامش دهند: انّ معیَ ربّی سیهدین!
• خلاصه رفتم و شروع کردم و کمکم همه باهم کار را یاد گرفتیم و در تایملاینهای مختلف دنیا تقسیم شدیم و شروع کردیم به کار و ایجاد دایرهی اثرگذاری در مخاطبان مورد نظر.
که امروز همین شبکه تعاملی بزرگترین ابزار ماست برای نشر و توزیع محتوای سایتِ
Who is Imam Mahdi
• چند وقت پیش تماسی داشتم از طرف ایشان برای حمایت از یک محتوای بینالمللی، که فهمیدم میدانند «کار به سرانجام رسیده» و آن کاری که ایشان میخواهند بسترش مهیاست الحمدالله...
و دیشب تمام خاطره این ماجرا در زمانِ مناظره با من بود!
از جنس مناظرهها کاملاً مشخص بود: دو جهان متفاوت با دو جهانبینیِ متفاوت روبروی هم نشستهاند، و کلماتشان در ابتدای مجرای گوش دیگری پودر میشود!
√ جهانبینی یکی؛ جهانبینیِ «شدن» است و «خودمان میتوانیم» ... یعنی ما و خدا دونفری!
√ جهانبینی دیگری؛ جهانبینی «گفتگو و کدخدامحوری» و «کار ما بتنهایی نیست»
• کار سختی نیست فهم مسئله !
برای بینندهای که اندکی فهم توحید داشته باشد و در تمام زندگیاش، فقط باز کردن گرهها را به انگشتهایی که با چشم دیده میشوند نسپرده باشد، و بداند امداد غیب چه شکلی است ؛ «نه تعریف لازم است و نه تخریب»
همین گفتگوها کافی است همان جهانبینی را برگزیند که « امام (ره) از دلِ آن برخاست» و گفت : «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند»!
• ایجاد دولتِ کریمه، بیش از یازده قرن است معطلِ این نبرد مانده است:
نبرد «کبر» و «توحید»
این آزمون های آخر قبل از قلّه، آزمونهای انتخابِ سبک ادارهی جهان است! انتخاب ما نشان میدهد که به طلبِ «جهانِ توحیدی» رسیدهایم که امام بیاید و ستونهایش را بنا کند؟ یا هنوز نگرانیمان فقط روسری و سفره و آزادی جنسی است؟
• دولتِ کریمه روی آب بنا نمیشود که ...
دولتی با جهانبینیِ توحیدی و آدمهای موحد میخواهد که این سبک از زندگی را بفهمند و بخواهند.
🌐 whoisimammahdi.com
🍃
@Tasniim
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
.
⃟🌿 ⃟🌺
#گپ_روز : آدم عاشق جرعه جرعه میخورد همهی دردها را ... حتی اگر از این معشوق سهم زیادی نداشته باشد.
#موضوع_روز : وفاداری به امام
✍️ از اول هم، با ازدواجشان موافق نبود!
دختر ته تغاریِ زیبارویِ ننهجان، عاشق یک مرد کچل فقیر شده بود که شانزده سال از خودش بزرگتر بود.
و این ننه جان، با اینکه آخر رضایت داد و آنها به هم رسیدند، ولی تا وقتی آقاجان زنده بود، جان به لبش کرد!
• ننهجان اما نمیدانست که در درون این مرد، جهانی جریان دارد که سالها بعد از وفاتش نیز بوی رحمانیتش در خاطر تمام اهالی شهر جا میماند!
• یک روز زیر درخت ازگیل خانه اقاجان داشتم خاک بازی میکردم، که ننهجان از پرچین وسط خانه خودش و خانه آقاجان رد شد و آمد آنجا!
شروع کرد با عصبانیت پشت سر آقاجان حرف زدن، که چرا این وضع زندگی شماست!
این مرد از پس اداره مخارجش برنمیآید، صاحب نوه شدهاید و هنوز هم در همین خانه کاهگلی زندگی میکنید و ... از این حرفهای مسخره !
• او میگفت و عزیزجان هیچ نمیگفت و من زیر درخت ازگیل غصه میخوردم.
صدای دوچرخه آقاجان را پشت در شنیدم که ایستاد!
ولی در باز نشد و او داخل نیامد.
وقتی ننهجان حرفهایش تمام شد و دلش خنک شد و رفت؛ در باز شد و آقاجان با همان چهره باز و لبخند همیشگی با دوچرخهاش آمد داخل!
از شالیزاری میآمد که صاحبش جز به آقاجان اعتماد نداشت، و آنرا داده بود دستش تا برنج بکارد، شریکی!
• آقاجان دوچرخهاش را به دیوار تکیه داد و با زانوهایش روی زمین آمد و دستش را باز کرد و من دویدم و خودم را انداختم در بغلش تا مثل همیشه میان سینهی ستبرش غرق شوم.
دویدم اما اینبار شاد نبودم! و آقاجان اینرا میدانست...
غصه همهی جانم را گرفته بود، و بغض داشت خفهام میکرد.
• سرم را توی گردن آقاجان فرو کردم و اشکم گریبان آقاجان را خیس کرد!
همانجا روی زمین چهارزانو نشست و زیر گوشم گفت : هیش.... باباجان! هیچی نگو.
گفتم : من از او بدم میآید!
آقاجان دستش را پشت سرم گذاشت و دهانش را زیر گوشم ! و گفت : تو نباید حرفهای ننهجان را باور کنی!
او عاشق عزیزجان است ...درست شبیه من!
گفتم : من اما از او بدم میآید!
گفت : هیش ... باباجان! باباها باید عاشق باشند وگرنه بابای خوبی نمیشوند.
گفتم : اینکه شما اینقدر بابای خوبی هستید یعنی عاشقید؟
موهایم را که در میان انگشتانش بود گرفت و بوسید و گفت: آدمهای عاشق دو تا فرق با بقیه دارند:
اول اینکه : برای اینکه عشقشان آزار نبیند، تمام سختیهایی که به آنها میرسد را جرعه جرعه و بی شکایت مینوشند تا آب در دل عشقشان تکان نخورد!
دوم اینکه : تمام آدمهایی را که معشوقشان آنها را دوست دارد، دوست دارند! حتی اگر آنها دوستش نداشته باشند.
• گفتم : اوهوم ... مثل شما !
آقاجان مرا از بغلش زمین گذاشت و بیسکوییت پتیبور پنج تومنیاش را داد دستم و رفت دست و پاهایش را لب حوض بشوید.
اما من همچنان ریز ریز اشک میریختم و کامیون پلاستیکیام را از خاک پر میکردم.
• امروز از صبح درگیر «موضوع روز» امروزم .... «وفا» «وفااااای به امام»...
هر چه فکر کردم دیدم، عشق تنها علّت وفاداری است!
آدم عاشق شود؛ «وفادار» میشود!
تا تقی به توقی میخورد نقاَش را به جان معشوقش نمیزند!
جرعه جرعه میخورد همهی دردها را ... حتی اگر از این معشوق سهم زیادی نداشته باشد.
• و من اولین بار اینرا از آقاجان آموخته بودم: « وفا محصول عشق است» و آدمهای عاشق دو تا فرق با بقیه دارند که البته من امروز اسم هر دوی این فرقها را میگذارم : «وفا»
|montazer.ir
🍃
@Tasniim
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
.
#گپ_روز : هنوز ما فقط حضرت زهرا سلاماللهعلیها را صاحب عزا میدانیم!
#موضوع_روز : آفتهای عزاداری
• این روزها چقدر حرف، برای زدن هست، نمیدانم چقدرشان را میشود گفت!
این روزها هجوم میآورند تمام حرفهایی که باید وسط مجالس عزاداری، علِت اصلی همه گریهها باشند!
• داشتم با خودم فکر میکردم :
همین الآن وسط تمام هیئتها و مجالس عزاداری، که بندِ محکم زمینند به آسمان و هر سال قلبهای مردهی زیادی را احیاء میکنند:
هزار نیّت و دعا و حاجت، از قلبهای ما میگذرد!
حق داریم ...
کسی را جز این خاندان نداریم، که دست یاری دراز کنیم!
یکی زیر مشکلات زندگی کمرش خم شده، و قرضها که روی قرض تلنبار شده، آرامشش را گرفته!
یکی از سقوط اخلاقی نوجوان و جوانش هراسان است و نور امید و هدایت میخواهد!
یکی بیمار دارد و زیر فشارهای مریضداری برای شفای بیمارش دعا میکند!
• داشتم با خودم فکر میکردم:
۱۴ قرن است ما مفتخریم به عزاء.
عزایی که آب حیات است در رگهای انسانیِ ما.
عزایی که انسانیت را زنده نگه داشته!
ولی نتوانسته این درک را همهگیر کند، که هر چه میکِشیم از همین عاشوراست که قرنهاست برایش رخت عزا به تن میکنیم.
• هنوز فقط حضرت زهرا سلاماللهعلیها را صاحب عزا میدانیم؛ در حالی که صاحب عزای اصلی خودِ ماییم!
که امروز مجبوریم بنشینیم و برای چیزهایی نگران باشیم که اگر دنیا صاحب داشت، اگر مسیر درست را طی میکرد، این مشکلات نبود که گلوی ما را سفت بگیرد و بفشارد.
جهان در تمدن خویش به فنا رسیده است و نیاز به تمدنی دارد که صفر و صدش درست چیده شده باشد !
همان تمدنی که امام حسین علیهالسلام حذف شد، تا این تمدن جهان را نگیرد!
تمدنی که انسان را میبیند، نه این زن و مرد را،
و صفر و صدش را بر مبنای نگاه خدا به این انسان میچیند.
• وسط هیئتها نشستهایم، و نمیدانیم اگر تمدن حاکم بر جهان، تمدن امام معصوم میبود قطعا صفر و صدش معصومانه چیده میشد، یعنی همانطور که خدا میخواست، و اینگونه فقر در تمام ابعادش ما را به ستوه نمیآورد:
ـ فقر در اقتصاد
ـ فقر در فرهنگ و اخلاق
ـ فقر در سلامت
ـ فقر در ....
ما به فقر رسیدیم، چون منبع این تمدن را داشتیم و نفهمیدیم چگونه باید دنیایمان را بر اساس آن اداره کنیم.
• این تمدن، در جهان، بزودی براحتی فراگیر میشود زیرا :
ـ تمدن جهان به نهایت سقوطش رسیده،
ـ و خستگی بشر برای درک یک زندگی آرام، آخرین روزهای بلوغ خود را طی میکند!
✘ کاش هیئتها همه میدانستند:
یک هیئت، آنجا گلِ آخر را میزند که عزادارانش به این اداراک برسند اگر همین الآن دغدغهی نام و نان و سلامتی و ... دارند یعنی صاحب عزا آنهایند!
و باید برای تمدنی انسانی، که دغدغهها هم در آن انسانیاند، تلاش کنند.
برای حاکم کردن آخرین متخصص معصوم که صفر و صد تمدنش را معصومانه ببندد تا «عدالت» ساده ترین خروجی این تمدن باشد.
※ مبانی انسانشناسی در تمدن نوین الهی
🍃
@Tasniim
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
.
#گپ_روز : عاشقهایی که هیچ وقت زیر میز نمیزنند!
#موضوع_روز : عشق تنها ابزار رسیدن به «قدم صدق» است!
✍️ خدا گفت این را، نه من ؛
| مابینِ مؤمنین کسانی هستند که صِدق دارند برای عهدی که با خدا بستند!
بعضیها این عهد را به آخر بردند،
و بعضیها منتظرند تا این عهد را تمام و کمال ادا کنند،
و هیچ وقت عهدشان را تغییر ندادند! | أحزاب / ۲۳
※ این آیه میپیچد شبیه یک درد دنبالهدار در جانم!
| صدقوا ما عاهدوا | ...
ایستادن، با صادقانه ایستادن فرق میکند!
یاد ماجرای (فرزدق) افتادم!
امام به او گفته بود؛ مسلم به تکلیف خویش عمل کرد و تکلیف ما باقی مانده!
• از خودم میپرسم؛ تکلیف من چه میشود یعنی؟
«ایستادنِ از سر صدق» پلّهی قبلیِ مقام محمود است!
اگر استقامت صادقانهی کسی تأیید شود، دیگر بستر کسب مقام محمود، در جان او درست شده است.
• خیال خدا آنقدر از بابت این «عاشقها» راحت است که « و ما بدّلوا تبدیلا» برایشان نازل میکند..
یعنی آنها هیچ وقت زیر میز نمیزنند!
• با همان درد پیچیده، با خودم گفتم :
تهِ قصهی ما چه میشود یعنی؟
ما نیز از آن کسانی هستیم که خدا، «مابینِ مؤمنین» با انگشت نشانشان میگیرد و سری با لبخند به نشانِ تأیید صدقشان، تکان میدهد ؟
« مابینِ مؤمنین» ، یعنی فقط بعضیها که عاشقند !
| مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبديلًا. أحزاب/۲۳ |
※ کاش شأن نزول نداشتند آیهها!
انگار هر لحظه در حالِ نزولند ... بی قید زمان و مکان !
🍃
@Tasniim
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
.
#گپ_روز : سه روز است که مرا تنها کردهاید، چرا دست از سرم بر نمیدارید؟ بروید دیگر ...
#موضوع_روز : «چگونه مشکلات و مصائب را راحتتر تحمل کنیم؟»
✍️ نود و یک سالش بود! عمه شهربانو.
ابیات مثنوی را چنان به موقع در میان جملات و حرفهای حکمتآمیزش بکار میبرد که گویی یک استاد دانشگاه ادبیات دارد شعر میخواند.
• همیشه شنیده بودم آدمها وقتی پیر میشوند، نیازشان به توجه بیشتر میشود!
نیازشان به بودن دیگران در کنارشان بیشتر میشود،
نیازشان به حرف زدن با دیگران بیشتر میشود...
اما این پیرزن نورانی هر چه پیرتر میشد نیازش به بقیه کمتر میشد انگار!
• چشمانش سو نداشت، بچه هایش برایش یک آشپزخانهی آسان درست کرده بودند، که بتواند نشسته غذا درست کند، نشسته ظرف بشوید، نشسته تمام وسایلش را جابهجا کند.
ولی با همه اینها از روی چهارپایه کوتاهش افتاد و وضعیتش از اینی که بود بدتر شد.
بچهها آمدند یکی دو روز دورش بودند، و صدایی از او درنمیآمد.
هرکس میآمد دیدنش چیزی جز شکر نداشت! نه از دردی که میکشید لام تا کام حرفی میزد و نه از اتفاقی که افتاده بود.
• دو سه روز گذشت که با مادرم رفتیم دیدن عمه شهربانو!
داشت زیر لب با خودش حرف میزد، متوجه حضور ما که شد ساکت شد و دستانش را باز کرد و مرا سفت بغل کرد. و من مثل همیشه احساس میکردم درون سینهاش را شکافت و تمام مرا در خودش جا داد!
• نیم ساعتی گذشت و دخترِ بزرگ عمه جان کلید کرد که او را ببرد خانه خودش!
چند بار به آرامی گفت، بروید من با شما نمیآیم...
و او همچنان لجاجت میکرد!
کمی تند شد و ابروهایش را درهم برد و گفت: سه روز است که مرا تنها کردهاید، چرا دست از سرم بر نمیدارید؟ بروید دیگر ...
• برایم این جمله عجیب آمد، اتفاقاً همه در این سه روز دور و برش بودند. و عمه اصلاً تنها نبود.
اما با خودم فکر کردم پیر است و فراموشکار!
• چند ثانیهای مکث کرد و اشک از کنار چشمانش ریز ریز پایین آمد.
گفت : بروید ننه جان ... بروید!
من حاضرم هر سختی و مصیبتی را تحمل کنم، ولی مرا خفه نکنید.
وقتی شما هستید اینجا، من تنها میشوم.
وقتی شما نیستید، این خانه رفت و آمدش را دارد! من تنها نیستم!
میآیند و میروند مداااام ....
✘ من آن روز هیچ نفهیمدم از حرفهایش!
تا اینکه چند ماه بعد، هفت روز عمه جان به حالت احتضار رفت!
خواب بود انگار ... ولی معلوم بود که منتظر لحظه موعود است.
• مامان بالای سرش داشت «یس» میخواند که یکهو عمهای که یکهفته خواب رفته بود، شروع کرد زیر لب زیارت عاشورا خواندن. زیارت عاشورا عادت هر صبحش بود از زمانی که دخترِ خانه بود تا همان روز!
مامان گوشش را به لب عمه نزدیک کرد و تمام زیارت عاشورا را گوش کرد.
بعد از اینکه تمام شد؛ عمه دستش را روی سینه گذاشت و یکی یکی
به چهارده معصوم علیهم السلام
به تمام أنبیاء بزرگ
و ملائک مقرب سلام داد و با یک لبخند، آخرین بازدمش را به دنیا فوت کرد و .... تمام.
※ تازه این موقع بود که فهمیدم:
آدمی که در جهانِ درونش، رفت و آمدها در جریان است، آنقدر قوام و قدرت به این جان تزریق شده که در شکستهترین و مصیبتآلودترین روزهای زندگیاش هم، شیرین زندگی میکند.
تلخ کامی در مصیبت مالِ جانهای تنگ است!
که فشارها دستشان میرسد جیغشان را دربیاورد.
کارگاه رشد و قدرت در سایه سختیها
🍃
@Tasniim
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
.
#گپ_روز : «آن پیرزن حجت را بر همه ما تمام کرد!»
#موضوع_روز : بررسی علل عدم بلوغ قلبی شیعیان برای «استغاثه» و «دعا» برای امام مهدی علیهالسلام
✍️ برای موضوع روز امروز، چندین ماه پیش یک «گپ روز» نوشته بودم که یادم رفته بود!
خواستم برای امروز شروع کنم به نوشتن، که همان خاطره و همان شب جمعه و همان پیرزن آمدند جلوی چشمانم!
※ شاید بهتر باشد ننویسم!
آن پیرزن حجت را بر همهی ما تمام کرد. مثالی بالاتر از او سراغ نداشتم!
ماجرایش را در لینک زیر میتوانید دوباره بخوانید:
eitaa.com/ostad_shojae/33914
🍃
@Tasniim
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
.
#گپ_روز : مرحلهی قبل از گفتگو، «مرحلهی آتش نشانی» است!
#موضوع_روز : خودمراقبتی در فتنههای آخرالزمانی!
✍️ صفحه موبایلم را باز کردم، دیدم اندازه شش ماه حرف توی قلبش بود که انگار یکهو ریخته باشد بیرون!
هر چه میرفتم جلوتر بیشتر مطمئن می شدم آنچه که او را آشفته کرده و به این بدبینی نسبت به همسنگر و همکارش انداخته، در روز اول فقط یک سوءتفاهم بود، اما چون نیامد و حرف نزد و حلّش نکرد، شیطان فرصت جولان یافت و هِی از قدرت واهمه استفاده کرد و در این سوءتفاهم فوت کرد و فوت کرد و فوت کرد تا بالاخره به جانش آتش انداخت.
• اما آنقدر متانت دارد که آمد و این حرفها را برایم نوشت تا نکند میان او و همکارش برخورد نابجایی رخ دهد و خواست تا من نظرم را بگویم.
• برایش نوشتم : حتماً در این رابطه باهم «گفتگو» خواهیم کرد.
اما «گفتگو» در زمانی که آتش دارد شعله میگیرد نمیتواند موثر بیفتد. چون این آتش، تمام حواس ما را به خود جلب کرده و هم برای من امکان توضیح را سخت و هم برای شما امکان پذیرش را ناممکن میکند.
مرحلهی قبل از گفتگو، «مرحلهی آتش نشانی» است. اول باید با کمک هم، این آتش را فرو بنشانیم تا بتوانیم باهم «گفتگو» کنیم در فضای سالم و غیر گلآلود!
•گفت : چکار کنیم یعنی ؟
گفتم برو صحیفهی جامعهات را بغل کن و بیاور !
و بعد بنشین روی این دعاها تا فردا مداومت کن : (حرز 22 / حرز 23 / دعای 48 / دعای 50 / دعای 154 / دعای 155 و ...)
قطعاً با شروع این جریان کمکم آرام خواهی شد و التهابات درونت کمتر میشود، میتوانی از یک حرم نیز برای افزایش اثربخشی آن استفاده کنی، اما آنقدر مداومت کن و ادامه بده که به سطحی از تعادل نسبی برای گفتگو برسی.
گفت : چشم!
ولی از پیامهای بعدیاش مشخص بود، که هنوز این آتش ادامه دارد. و من تمام سعیم را کردم که با دو دست دعا و استمرار در تلاوت حرزهای صحیفه به نیّت او، در فرو نشاندن این آتش کمکش کنم.
• فردا جلسه ای داشتیم، که او هم مجازی حضور داشت. ریشهی بخشی از سوءتفاهم ها را در قالب موارد مربوط به جلسه باز کردم. میدانستم دارد گوش میکند و حالا از نظر روحی برای شنیدن آماده است.
• بین مان حرفی نشد دیگر ....
تا اینکه چند روز بعد قدرتمند و آرام و شاد دیدمش!
گفت : من آموختم «آتشنشانی در قدم اول» اگر درست صورت بگیرد؛ نیاز به «گفتگو» را نیز در قدم دوم، گاهی از بین میبرد. زیرا وقتی التهابات حملات شیطان، از میان برداشته شد؛ تو قادری مرز میان واقعیت و توهم را تشخیص بدهی!
گاهی میفهمی همهی آنچه در آن دست و پا میزدی فقط واهمهای ساختهی دست شیطان بود و واقعیت چیز دیگریست!
گاهی هم گفتگو لازم است که البته آن جلسه مجازی و توضیحات شما بسیار کمکم کرد.
• گفتم : «باعث افتخار و امنیتید برای من» !
و خوشحالم از اینکه باهم زیر یک خیمه، در حالِ دویدنیم برای نشاندن آتشی که 14 قرن است جهان دارد در آن میسوزد و جزغاله میشود ... «آتش جهل به خود»!
صفحه مخصوص صحیفه جامعه سجادیه در وبسایت منتظر:
blog.montazer.ir/sahife/
🍃
@Tasniim
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
.
#گپ_روز : «همیشه دنبال یک نقش تأثیرگذار بودن، اندیشهای الهی نیست! ممکن است اضافهکاری شیطان باشد.»
#موضوع_روز : «استفاده حداکثری از اربعین برای یاری امام زمان علیهالسلام»
✍️ جمعه پیش، تجمعی داشتیم از اعضای فعال و جهادی در دو بخش رسانه و میدانی، که همکاران افتخاری ما هستند.
یک کمپین طراحی شده بود به نام
Who is imam mahdi
و چندین نقش برای مشارکت تمام اعضا با هر سطحی از توانمندی و استعداد مشخص شد و همهی این طرح در چند بخش توضیح داده شد !
• برنامه که تمام شد، سؤالات بچهها هم یکی یکی شروع شد. تک به تک میآمدند و سؤالات مختلفی میپرسیدند برای اینکه بهترین نقش را در مختصات خودشان پیدا کنند.
امّا گاهی از لابلای سؤالاتشان ردپای یک آسیب به چشم میخورد. تا اینکه .....
• اوایل هفته یکی از بچهها آمد دفتر!
و فرصتی شد و باهم گفتگو کردیم.
آشوبی درونش جریان داشت ... کمی که صحبت کرد متوجه شدم همان آسیبی است که در روز جمعه نیز در بعضی بچهها احساسش کرده بودم.
• گفت : من میخواهم یک کار خاص در اربعین برای امام مهدی علیهالسلام انجام دهم.
درونم آشوبی به پاست حس میکنم از یک جریان بزرگ دور افتادم! و باید نقش تأثیرگذارتری داشته باشم.
و این در حالی بود که او فردی بسیار فعال بود و نقشش در پشتیبانی بسیاری از طرحها، کلیدی بود اما پشت پرده!
• حرفهایش که تمام شد گفتم :
همیشه دنبال یک نقش تأثیرگذار بودن، اندیشهای الهی نیست! ممکن است اضافهکاری شیطان باشد و ما ندانیم، من این را تجربه کردهام...
✘ قبل از اینکه دنبال نقش بالاتری باشی؛ دو چیز مهم است:
۱ـ نقش مستقیم و غیرمستقیمی که امروز بعهده ات هست را میبینی و شاکر هستی؟
۲ـ آیا از تمام ظرفیتها و نعمتهایی که خدا همین الآن برای یاریِ امام به تو داده، نهایتِ استفاده را میکنی؟
• گفت: من الآن کاری نمیکنم!
گفتم: همین الآن صندوق ماشینت را پر کردهای از کاغذهای باطله برای پویش «نذرکاغذ» و در این گرمای جهنمی همه را اینجا خالی کردی، درآمد این کاغذها میشود همان بروشورهای کمپین! همان محتوای سایت کمپین! همان معرفینامههای امام مهدی علیهالسلام و ...
این کار نیست؟
• اشک در چشمانش حلقه زد!
گفتم: شیطان گاهی طمع کار جهادی در ما ایجاد میکند تا ما را از مختصات خودمان خارج کند. در حالیکه رسیدن به اثرگذاری بالاتر، پله پله اتفاق میافتد، ربطی هم به کارِ بیشتر ندارد،
به وسعت روح و قدرت روح و میزان قرب انسان به صاحب کار بستگی دارد.
اگر ظرفیتهای امروز خودمان را جدی بگیریم، هر نعمت بزرگتر دیگری را هم جدی خواهیم گرفت.
گرهی درون جانش انگار باز شد.
گفتم : دست خانوادهات را بگیر و راهیِ مشایه شو.
همین «خودِ کارِ بزرگ است» ! چند تا پوستر و کتابچه و بروشور معرفیِ محتوا هم بردار و در میان راه با مردمی که در حسین سال ۶۱ متوقف شدهاند صحبت کن و بگو حسین زندهشان را میتوانند با این محتوا بشناسند و به بقیه معرفی کنند.
از این بالاتر کار دیگری هم هست؟
• اینجوری هم خانوادهات را در این جهاد شرکت دادهای که بالاترین وظیفه تو هستند،
و هم دیگران را به سمت «امام زندهی غریبتر از حسین علیهالسلام» دعوت کردهای!
🍃
@Tasniim
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
.
┅═✾🍃 ⃟ ⃟🌹 ⃟ ⃟🍃✾═┅
#گپ_روز : « مامان من میخواهم در خانه برای خودم میکده درست کنم!»
#موضوع_روز : «مدیریت خویشتن در بحرانهای ایجاد شده توسط شیاطین»
✍️ #قرار_جمعه_ها جمعه 12 مرداد بود که استاد درمورد انسانهایی که به بلوغ استفاده از میکدههای انسانی رسیدند، صحبت میکردند!
آرام آمد زیر گوشم گفت: مامان، میکده یعنی چه ؟
گفتم : یعنی جایی که تو را به یک عیش، به یک لذّت، به یک نشاط نورانی میرساند!
گفت : آها یعنی یک هیئت خفن!
گفتم : میکده برای همهی آدمها یک تعریف ندارد! بعضیها خانههایشان هم برایشان میکده است و وقتی روی سجاده میروند به همان نشاط که ما از یک هیئت خفن میرسیم، میرسند! قرآن خودش هم مِی است و هم میکده... فقط «هفت خط» میخواهد که بتواند از آن به مستی برسد.
• بعد از #قرار_جمعه_ها با عمهاش قرار داشتند باهم بروند هیئت!
عمه جان امّا زیر قولش زد و ... نشد که بروند!
میفهمیدم که دارد سعی میکند با غصهای درونی و شاید خشم درونیاش مبارزه کند تا بروز خارجی نداشته باشد و بتواند کنترلش کرده و سپس بطور کامل خاموشش کند.
امّا هر از گاهی هم غر ریزی را شروع میکرد و باز جلوی خودش را میگرفت.
گفتم : میخواهی کمکت کنم پسرم؟
گفت : چه کمکی مامان؟ غصهی من «غصهی میکده» است!😅
عمه بدقولی کرد و این در حالیست که من نیاز داشتم بروم.
گفتم : تو حق داری ناراحت باشی، ولی گاهی ما امتحان میشویم تا بفهمیم میکدههایی که قبلاً رفتیم اثر داشته یا نه ! به رشد و قدرت ما در مدیریت درونمان انجامیده یا نه ؟
• به فکر فرو رفت ....
چند ثانیه بعد پرسید: خب من چگونه میتوانم ناراحتی و احساس غرغری که درونم شکل گرفته را کنترل کنم ؟
گفتم : ناراحتی از یک بدقولی، طبیعی است، ولی شیطان میآید روی آن سوار میشود و آنقدر در این مسئله میدمد و بزرگش میکند و تو آنرا یک فاجعه میبینی!
اولین کار این است که پای شیطان را از این ماجرا قطع کنی.
گفت : آها فهمیدم ... دعای شماره 48 ؟
گفتم : بله ، ولی دعاهای 50 / 154 / 155 و ... نیز بسیار میتوانند کمک کننده باشند!
یکی از دعاها را باهم خواندیم و نگاه کرد به من و گفت :
مامان مداحی « رجائی کربلا » را برایم بگذار، من در خانه برای خودم میکده درست میکنم!
گفتم: گاهی خدا همین را میخواهد که ما برای عاشقی وابسته به مکان نباشیم، تمرین کنیم تا بلد باشیم همه جا مدیریت خودمان را چه در فرونشاندن آتشهای شیطان و چه در تامین نیازهای معنوی بدست بگیریم!
لینک دسترسی به صفحه اختصاصی صحیفه سجادیه جامعه :
blog.montazer.ir/sahife/
دریافت نسخه فیزیکی کتاب صحیفه سجادیه جامعه :
mohipub.ir/product/sajjadieh/
🍃
@Tasniim
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
.
#گپ_روز
#موضوع_روز :
«باطن من چه شکلی است؟ اگر دین ابزار باطنسازی است پس چرا پیامبر اسلام صلوات الله علیه فرمودند: امّت من در قیامت به صورت ده حیوان محشور میشوند؟»
✍️ موضوع روز امروز، ریشهایترین مشکل دنیاست، که به سادهترین و بیارزشترین شکل ممکن با آن برخورد میشود!
به شما قول میدهیم، پاسخ کلیدیترین ریشهی مشکلات دنیا را امروز به سادهترین بیان ممکن دریافت خواهید کرد.
- اگر دین علت قوام و حیات بشر است؛ پس چرا بشر از اول خلقتش تا کنون نتوانسته یک جامعه دینمدار تشکیل دهد؟
- چرا بیدینها فارغتر، شادتر و آسانتر زندگی میکنند؟
- آیا واقعاً بدون قوانین دست و پا گیر رساله نمیتوان مسیر کمال را پیمود؟
- چرا من به عنوان یک انسان دیندار، از قدرت، نشاط و عزت نفس کافی برخوردار نیستم؟
- چرا فرزندان من با اینکه در خانوادهای متدین زندگی میکنند، ولی دینگریز شدهاند و علاقهشان به سبک زندگی غربی بیش از سبک زندگی اسلامی است؟
اینها مهمترین سوالات بی پاسخی است که اگر بصورت مهندسی و ریشهای به آنها پاسخ داده شود؛ «همین فهم پاسخ این سوالات» برای حل تمام این مشکلات کافیست!
نیاز به هیچ فعالیت فرهنگی دیگری نیست !
🍃
@Tasniim
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
.
#گپ_روز
#موضوع_روز : «شاخصههای اسلام انگلیسی»
✍️ به گپ روز دیر رسیدم، بچهها اولین محتوای #موضوع_روز امروز را پست کردند!
اما برای موضوع روز امروز در همین غرفه مرکزی کمپین who is imam mahdi در نجف اتفاقی افتاد که گپ روز امروز را ساخت.
پریشب تازه پنج دقیقه بود که رسیده بودیم!
هنوز همه چیز روی هوا بود!
با زحمت تیمی که از دو روز قبل رسیده بودند، غرفه مرکزی برپا شده بود، ولی ما سر و سامان نداشتیم.
• ایستاده بودم دم در غرفه، یک آقا و خانم به ما نزدیک شدند.
گفتند این جمله روی لباسهای شما
روی غرفه و تمام کارهای شما یعنی چی؟
یعنی چی Who is imam mahdi
مگر شیعه امامش را نمیشناسد که شما از این عبارت استفاده میکنید؟
✘ گفتم: شیعه یک جا ضعف خیلی بزرگ دارد:
اینکه شاخصه های مهدویت شیعی و مبارز را نمیداند!
چون اساساً جنس امام و جنس ارتباط با امام را خودش هم نشناخته است! برای همین به سه آسیب جدی مبتلا شد:
۱ـ خودش به یک رابطه شخصی و عاطفی با امامش نرسید مثلاً رابطهای شبیه رابطهاش با امام حسین علیه السلام. وگرنه تکلیف ظهور مشخص شده بود.
۲ـ چون شاخصه نداشت: نتوانست فرقههای انحرافی را در مهدویت تشخیص دهد و این شد که خودش یا نسلش در معرض فتنهی فرقههای انحرافی آلوده شدند.
۳ـ اگر کسی از شیعه ای بپرسد امام مهدی کیست: نمی تواند جز یک اشاره تاریخی بر اساس معرفت نفس به اثبات امام در جهان درون هر شخص برسد.
• همینطور که من حرف میزدم در چشمان مرد قد بلند گندمگون اشک جمع میشد.
• حرفهایم که تمام شد گفت:
ما دو تابعیتی هستیم: عراقی/ ایرانی
و در کربلا زندگی میکنیم.
پسر نوجوانی دارم، که حس میکنم کم کم دارد به یک فرقه که در کربلا هم بسیار جدی دارند کار میکنند متمایل شده است. از حرفهایی که میزند این را حس کردهام، اما بلد نبودم چگونه راه را از چاه نشانش دهم تا بیمهاش کنم و خودش توان افتراق داشته باشد.
• امروز که آمدیم خانه پدری، خدمت امام علی علیهالسلام به حالت فقر افتادم به دست و پای ایشان.
الآن داشتم رد میشدم اسم غرفه شما مرا به اینجا کشاند.
گفتم: تبیین به روش پیامبران یعنی: «تبیین خودِ واقعی هر کسی به خودش!» یعنی معرفت نفس، یعنی همان «من عرف نفسه، فقد عرف امامَه»
• «سایت امام مهدی علیه السلام» از شاخصههای انسان شناسی شروع میکند تا میرسد به امام شناسی و در آخر به زمانشناسی و نقش خودش در ظهور امام!
یعنی همین تنها روش پیامبران.
از هیچ فرقه انحرافی هم حرف نزدیم، فقد شاخصه دادیم و تمام ...
کسی که خود و امامش را بشناسد، و معیار بداند قطعاً:
ـ هم میتواند رابطه خودش را با امام اصلاح کند.
ـ هم فرقه های انحرافی این رابطه را براحتی تمیز دهد.
ـ هم امام مهدی علیه السلام را براحتی به هر آدمی در جهان معرفی کند.
• بروشور را گرفتند و اسکن کردند و همانجا نشستند و در این معارف با اشتیاق چرخ میزدند.
Whoisimammahdi.com
🍃
@Tasniim
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
.
✍️ #گپ_روز : دو #روایت بالا برای موضوع روز امروزمان است.
به قلم سفیران کمپین who is imam mahdi بخوانیم و کیف کنیم.
✔️ #موضوع_روز : چگونه ثابت میکنید دنیا به امام نیاز دارد ؟
منبع محتوای امروز: وب سایت امام مهدی علیهالسلام
Whoisimammahdi.com
🍃
@Tasniim
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
.
#گپ_روز
#موضوع_روز نداریم امروز، نوبت پُست مجموعه «قرب به اهل بیت علیهمالسلام» است.
اما حرفی بود که از وقتی در نجف بودیم و وسط خیمهی کمپین who is imam mahdi دلم میخواست بنویسمش! نشد تا امروز ...
• خانههایمان، اگر آتش بگیرد اول با ترک محل، جانمان را نجات میدهیم، و دوم تماس میگیریم با آتشنشانی تا بیاید و تمام حادثه را خاموش کند.
• بعضی وقتها شیطان زورش نمیرسد، مانع ایجاد کند برای یک حرکت سالم و جریان نورانی، برای رسیدن به هدفش میآید آتش به پا میکند جایِ دیگری تا مشغولت کند ...که فقط مانع رفتن تو شود؛ همین!
اینجور وقتها باید مراقب باشیم؛ هدف خودِ ماییم اتفاقاً
و باید جوری ضدحمله بزنیم که هم خودمان آتش نگیریم : مثل همان صحنه ترک خانه!
هم کمک کنیم تمام ابعاد آتش را بقدری که زورمان میرسد خاموش کنیم مثل کمک گرفتن از آتشنشانی.
• و خداوند انسانهای متخصصی دارد که برای روح آدمیزاد مرکز آتشنشانی درست کردهاند!
مثلاً امامی که از وسط مهلکه عاشورا حفظش میکند تا برای عاشورای آخرالزمان، سپر بسازد و به میراث بگذارد تا آدمها وقتی خودشان را و مدیریت بحرانهای خویشتنشان را شناختند و به طلب مرکزی برای آتشنشانی در زمان حملات چهارگانه شیطان، و میادین مصائب و سختیها و بلاها رسیدند؛ طلب درونیشان بیپاسخ نباشد.
• جهان بزودی میفهمد که صحیفه سجادیه جامعه، گرانبهاترین کتاب شیعه است که به تنهایی کار تمام مراکز آتشنشانی، درمانی، امدادی، و .... یکجا انجام میدهد!
• جهان در آستانه فهم سرمایههای بیانتهای شیعه است!
زشت نیست ما بعد از آنها بفهمیم چه داشتیم و سر چه سفرهای نشسته بودیم و حتی ناخنکی هم به آن نزدیم ؟
• گنج صحیفه اگر نبود فتنههایی که فِرَق مختلف انحرافی مهدویت، برای کمپین who is imam mahdi در عراق ایجاد کرده بودند، نه قابل دفع بود و نه قابل کنترل!
تنها ابزاری که یاریمان کرد تا توانستیم میان خفقان نفوذ فرقهها در عراق، حرف از «مهدویت انقلابی» بزنیم قدرت و اعتماد و اقتداری بود که یقین به این کتاب در ما دمیده بود!
غروبها که در غرفه مرکزی دعاها را پخش میکردیم این صدا هر جان بیقراری را بر ورودی غرفه متوقف میکرد و میپرسید این صدای چیست؟ از کجا میتوانم دریافتش کنم؟...
این کتاب، یک کتاب نیست!
یک جانِ زندهی دمنده، است!
آنقدر وسعت دارد که قادر است تمام اهل زمین و زمانهای گوناگون را که خود را در این کهف حصین پناه میدهند به سلامت از آماج فتنههای آخرالزمان عبور دهد.
تا دیر نشده در سینههایمان جایش دهیم!
✔️ این کتاب را میتوانید از سایت محیی سفارش دهید:
mohipub.ir/product/sajjadieh/
✔️ یا دعاهای کلیدی آن را در سایت مدرسه انسان شناسی جستجو کنید:
blog.montazer.ir
✔️ یا فایل صوتی دعاهای مهمی که بصورت استدیویی ساخته شده را در این پست:
https://eitaa.com/ostad_shojae/36197
✔️ و یا در صفحه اختصاصی صحیفه در وبسایت منتظر مشاهده کنید:
blog.montazer.ir/sahife/
این گرانبهاترین هدیهای است که میشد برایتان تولید کنیم.
@ostad_shojae
#گپ_روز
✍️ دیشب اولین شب بود از حضور کمپین who is imam mahdi در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام.
ساعت حوالی 3 بود یک آقای پاکستانی که کمی فارسی هم بلد بود به چادر نزدیک شد. خندهی سبک و آرامی روی لبانش بود که مرا نیز با شادیاش همراه کرد.
• برخلاف دیگران اصلاً نپرسید شما که هستید؟
این چادر برای چیست؟
این عبارت who is imam mahdi چیست که اینجا نوشتهاید ؟
اصلاً انگار ما را نمیدید... اصلاً
•با همان فارسیِ نصفه و نیمه، به من گفت: من هر زیارتی که تاکنون مشرف شدم، نسبت به صاحب آن زیارتگاه «معلومات» داشتم!
از زیارت اربعین برگشتهام و آمدهام اینجا حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام را زیارت کنم. اما هیچ معلوماتی ندارم. پایم نمیکشد اینجوری بروم خدمت ایشان. میشود برایم از ایشان بگویید؟
• قند آب کردند در دلم انگار !
گفتم : بله که میگویم، هر چقدر که بخواهی میگویم !
شنیدن و گفتن از این آقا، شکریست که شیرینیاش هرگز دل را نمیزند بلکه عطش جانت را بیشتر میکند.
•حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام ولی فقیه زمان امام هادی علیهالسلام بود.
عالمی عظیم که امام معصوم ، مردم را برای حلّ مشکلات دینی و یافتن پرسش های اعتقادی و عملی شان به ایشان ارجاع میدادند.
کسی که حق وفا را چنان به امام خویش تمام کرد که امام زمانش به او فرمود: «انت ولیّنا حقّا» تو به راستی از مایی ...
نسب ایشان با چهار واسطه به امام حسن مجتبی علیهالسلام میرسد و چه شبی شما به محضرشان مشرف شدهاید؛ شب شهادت جد مظلوم و غریب ایشان.
اشک در چشمانش جمع شد و با اشتیاق نشان داد باز میخواهد بشنود.
• ادامه دادم حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام به دستور امام هادی علیهالسلام در شرایط خفقان آور زمانه خویش به ری اعزام شدند و در اینجا به صورت مخفیانه به ترویج و گسترش جهانبینی شیعی و ایجاد یک پایگاه قدرتمند برای بقا و قوام تشیّع پرداختند.
ماموریت ایشان، یک ماموریت تمدنی بود تا جاییکه وجود این پایگاه محل رشد و قدرتگیری سربازان امام مهدی علیهالسلام در تمام دورانها بالاخص در آخرالزمان است.
• پاهایش به سمت حرم، عزم رفتن کرد! این را از بیقراریاش میفهمیدم.
دو قدم که رفت جلوتر برگشت به صورتم نگاه کرد و گفت : مرا سرشار کردی!
گفتم : بابا شما آمده بودید که به قول خودتان «معلوماتی» بدست آورید تا با معرفت به زیارت بروید. سرشار شدید و دارید میروید.
ما اینجا آمدهایم که معلوماتی را به مردم هدیه کنیم که دوازده قرن است اگر شیعه به دنبالش رفته بود هر لحظه امکان زیارت امامش را، امام زندهاش را داشت.
انگار دیگر نمیشنید چه میگفتم ... رفت ....
و من تا لحظهی رسیدنش به حرم با چشم دنبالش کردم.
به این فکر میکردم که «معرفت» انسان را بیقرار میکند!
چشمش را باز میکند!
و گوشش را به روی غیر میبندد!
و تو جز «او» دیگر نه میبینی و نه میخواهی!
« باید این امام را درست بشناسیم و درست به جهان معرفی کنیم! »
• این تنها رسالت ما در دنیاست : تمام!
whoisimammahdi.com
🍃
@Tasniim
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
.
#گپ_روز : امسال حجم جدیدی از غربت امام مهدی علیهالسلام برایمان مکشوف شد!
#موضوع_روز : «سربازان خطرناک امام مهدی علیهالسلام»
✍️ ساعت از ۱۲ شب گذشته بود!
روز سوم از آغاز کمپین who is imam mahdi.
بازار نجف خلوت شده بود و تقریباً کسی به غرفه مرکزی کمپین مراجعه نمیکرد. برخلاف مشایه که بچهها تا صبح مشتری داشتند و کار میکردند.
• غرفه را تعطیل کردیم و همه بچهها رفتند به محل اسکان برای استراحت.
و من در چادر ماندم تا برنامهی فردا و شیفتبندی بچهها را برای روز چهارم بنویسم.
چشمانم سنگین بود و خستهتر از آن بودم که قبل از رفتن بچهها حس میکردم. خوابم برد و کمتر از چند دقیقه خواب دیدم سه فوج از شیاطین با سه نوع چهره متفاوت به زمین نزدیک میشوند. هرچه نزدیکتر میشدند صدایی از جنس تمسخر و قهقهه به نام مبارک امام مهدی علیهالسلام در فضا میپیچید!
اما آنها از سطحی به بعد، قابلیت نزدیک شدن به آدمها را نداشتند.
فقط در لحظهای که این صداهای قهقهه و تمسخر توجه کسی را جلب میکرد و او را به شک میانداخت، تزلزل وجود او از بیرون قابل تشخیص بود و انگار این، راه را برای نزدیک شدن شیاطین فراهم میکرد. لذا به سویش یورش برده و درون او را به چنگ میآوردند.
• با ترس عجیبی بیدار شدم، و میدانستم که این خواب هشداریست برای من که مراقب استقامت خودم و بچه ها باشم در فتنهها و حملههایی که احتمالاً متوجه ما خواهد شد.
همین رمز امنیّت مان خواهد بود.
• صبح که کار را شروع کردیم و با هجمهی تند چند فرقه انحرافی مهدویت روبرو شدیم. میآمدند جلوی غرفه و شبهه میانداختند و سعی میکردند «ولایت در مهدویت» را زیر سوال ببرند.
از سویی مشکلاتی که از سوی بعضی مبغضان و یا جاهلان دولت عراق پیش آمد و منجر به آزارهایی شد که بچهها متحمل شدند تا بالاخره به لطف خدا و حمایت وزارت خارجه حل شد و آرامش برقرار گردید.
• در تمام این لحظهها نشسته بودم و به پاسخهای شیرین تعاملگران غرفه مرکزی به این سرکردگان فِرَق انحرافی گوش میدادم .
آنقدر «اصل اصالت تخصص» و «جایگاه انسان کامل» در زندگی بشر و نیز «نقش حکمرانی ولایی را در ایجاد تمدن نوین اسلامی» خوب درک کرده بودند، که در نهایت آرامش در برابر رگهای برافراشته و صورت سرخ شده آنان پاسخ میگفتند، بدون آنکه سعیِ آنان ذرهای تردید در قلبشان ایجاد کند...
و من هر لحظه با خودم میگفتم : این است فرق تعاملگر و مبلّغی که «انسانشناسی» میداند، و ما در این رحم، مسلط به اسحلهای شدیم که زیربناییترین ابزار در آخرالزمان بود.
• امسال حجم جدیدی از غربت امام مهدی علیهالسلام برایمان مکشوف شد!
غربتی که علّت بزرگش ماییم ! که به فرموده رهبری، هنوز تبیین به روش انبیاء را نیاموختهایم.
روش انبیاء یعنی : «من عرف نفسه فقد عرف امامه »
یعنی : انسانشناسی = امام شناسی
و همین ضعف ، باعث شد شیعه بعد از سالها تحصیل دروس الهی و فعالیت جهادی هنوز قلبش از غیبت امام زخمی نیست! و این یعنی یک جای کار میلنگد.
ما تمام عزممان را جزم کردهایم سنگ هم از آسمان ببارد این کمپین را جهانی کنیم و میکنیم انشاءالله !
ترجمه سایت Whoisimammahdi.com را به زبانهای «اردو و فرانسه» نیز شروع کردهایم.
اگر از میان شما عزیزان، هستند کسانی که علاوه بر تسلط بر این دو زبان، به مفاهیم انسانشناسی استاد شجاعی مسلّط باشند و حاضرند بصورت جهادی و دغدغهمند (حداقل روزی دو الی سه ساعت کار مفید) در این امر عظیم ما را یاری نمایند لطفاً از طریق آیدی زیر با پشتیبان روابط بینالملل اعلام آمادگی نموده و متن کوتاه آزمونِ ورودی ترجمه را برای سنجش اولیه، دریافت کنند:
@International_rrelations
🍃
@Tasniim
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
.
#گپ_روز : «در راهپیمایی این هفته، همهی آن آدمها دیگر در نگاهم فرق کرده بودند!»
#موضوع_روز : «قیام سربازان امام مهدی علیهالسلام از دل اروپا و آمریکا»
✍️ وقت ضبط تصاویر اعتراضات و دابسمش ویدئو موزیک Free Palestine (فلسطینِ آزاد) در کشور سوئد بود! همین ویدئو موزیکی که اولین تولید کمپین Who Is Imam Mahdi است و دیشب همزمان از رسانه ملی و وبسایت کمپین و صفحات استاد شجاعی منتشر شد (پیام ریپلای شده)
• مدیر تولید این تصاویر تعریف کرد برای ما که :
با چند نفر از دوستان که برای ضبط این تصاویر مناسب بودند، هماهنگ شدم و پیشنیازهای ضبط و ... را هم چیدم. اما روزی که تجمع در محل مقررش شکل گرفت آنان که قول داده بودند نیامدند!
• مانده بودم میان زمین و هوا و تجمعی که تا هفتهی بعد دیگر تشکیل نمیشد و تمام ساز و کارهای چیده شده و هزینههای پرداخت شده به فنا میرفت!
علیرغم همهی کنسلیها و خرابکاریهایی که چندبار اتفاق افتاد، من نوری را در جانم احساس میکردم که خاموش نمیشود! و یقین داشتم این نور امید بیدلیل نیست.
• رفتم میان جمعیت و یکی یکی با مردم صحبت کردم و با آنها دربارهی این موزیک ویدئو حرف زدم. اینکه ما کیستیم و دنبال چه هدفی میگردیم و ...
از آنها خواستم برای ضبط تصاویر دابسمش این موزیک کمکم کنند. کسانی که چهرههایشان را در تصویر میبینید به گونهای پذیرفتند مرا، و به گونهای بدون ترس و مشتاق کنارم قرار گرفتند و شروع به حفظ کردن ابیات این موزیک نمودند که تصورش را هم نمیکردم. با اینکه میدانستند تولید اینکار را مسلمانان، آنهم در جمهوری اسلامی ایران پشتیبانی میکنند و این ممکن بود برایشان خطرآفرین باشد.
• من آنجا بود که ایمان آوردم به این کلام استاد که؛ قیام جوانان اروپایی که بزودی از فرماندهان لشکر امام مهدی علیهالسلام خواهند بود، آغاز شده و در حال طی مراحل بلوغ خویش است.
👍 در راهپیمایی این هفته، همهی آن آدمها دیگر در نگاهم فرق کرده بودند!
از نظرم، هرکدامشان فرزند باوفای امام دوازدهم بودند که بزودی قرار است سکان اداره لشکری را بدست گرفته، و جهان را به موعود مبارک و صلحآفرینش تحویل دهند.
این ویدئو موزیک را اینجا میتوانید ببینید:👇
eitaa.com/ostad_shojae/38786
• دریافت نسخه های :
√ انگلیسی (بدون زیرنویس)
√ عربی (با زیرنویس عربی)
Whoisimammahdi.com
🍃
@Tasniim
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
.
#گپ_روز : اعتماد به تو صبری میدهد که از ناامیدی حفظت خواهد کرد.
#موضوع_روز : ناامیدی در ابتلائات آخرالزمانی !
✍️ در آسانسور باز شد و مثل همیشه هردوشان جلوی در منتظرم بودند! اما پر از غصه و اضطراب !
با همان وسایلی که در دستم بود بغلشان کردم و رفتم داخل!
یکی، کمطاقتتر است و حرفهایش را تندی باید بگوید... شروع کرد به نق زدن که اگر چنین و چنان کرده بودند؛ الآن کسی جرات ترور چارت سازمانی حزبالله را نداشت !
حالا، با این وضعیت دیگر چه امیدی هست به پیروزی حزبالله؟
دیگر چه امیدی هست به پیروزی اسلام در نبرد تمدنها ؟
اینجوری میخواهیم امنیت امام مهدی علیهالسلام را تامین کنیم تا ظهور کند؟ ههههه چه مسخره!
• همینطور که میوهها را داخل سینک خالی میکردم، به حرفهایش گوش میدادم.
حرفش که تمام شد سرش را روی سینه گذاشتم و گفتم بیا بنشین باهم یک ویدئو ببینیم !
ویدئوی «مراقب مواضع خود در این جنگ تمام عیار باشید» که دیروز در کانال بارگزاری شد را باهم دیدیم!
کمی آرام شد. بغلش کردم و گفتم : این آیه را بارها برایت خواندم یادت هست ؟
وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ (انبیاء/ 105)
ما بعد از تورات در زبور (داود) نوشتیم که البته بندگان صالح من، وارثان زمین خواهند شد.
خدا در این آیه و در یک عالمه آیه دیگر در تمام کتب آسمانیاش که تمامش را در سایت امام مهدی علیهالسلام آوردیم (و تو مطالعه کردی) قول داده که وراثت زمین با صالحان خواهد بود و دین اسلام تمام جهان را فرا خواهد گرفت و بر کفر غلبه خواهد کرد!
• گفت : خب ؟
گفتم : یک سوال دارم ! اینکه خدا بخواهد در خانهی ما یک تغییری بوجود بیاورد، اگر من نباشم، با هیچ کسِ دیگهای نمیتواند یعنی؟
گفت چرا میتواند!
گفتم : خدای خانهی ما، همان خدائیست که قرآن را برای آگاهی تو از جریان زمان آفریده پسرم. اینکه بدانی خط تاریخ کدام سمتش حق است و کدام سمتش باطل! و بعد بروی سمت حق بایستی و سنگ هم اگر از آسمان آمد استقامت کنی و در دلت آب تکان نخورد. چون خدای تو خوش دارد ابراهیم را داخل آتش ببرد و بعد آنرا گلستان کند؛ ولی به ابراهیم هم نمیگوید که قرار است آتش را برایش گلستان کند.
اگر اعتبار جبهه حق به آدمهایش بود که بعد از هر پیامبر و امامی باید این جریان به فنا میرفت.. و این درحالیست که خداوند بعد از غیبت امام معصوم نیز، از طریق شبکه ولایتی، امانت خود را (دین) به سمت مقصد موعودش (غلبه تمدن الهی بر تمدن طبیعی در جهان) به پیش برد.
• گفت : خب اینها درست! ولی اگر همین کار را با کشور ما کردند چه ؟
گفتم : حقطلبی هزینه دارد عزیزم. و شهادت هزینهی این مسیر است! مگر یازده امام ما شهید نشدند؟
گفت : چرا... ولی نه اینکه ما دستی دستی فرماندهان خود را به کشتن بدهیم! اگر پاسخی درخور ترور اسماعیل هنیه داده بودیم؛ الآن این جرات را به دشمن نمیدادیم !
گفتم : چند مسئله هست :
1- اصلاً معلوم نیست این دشمن وحشی که در آخرین مراحل غرق شدنش چنگ به هر روشی برای بقا میزند، اینکار را نمیکرد !
2- آیا تو پاسخ ترور را فقط ترور میبینی ؟ پاسخِ مناسب همیشه آنی نیست که من و تو فکرش را میکنیم. این غده سرطانی باید ریشهاش زده شود، و قطع ریشهی «امامِ جور» سلطنت «امام حق» است و ایران برای این مقصود است که خیز برداشته است! و جهان اینرا میداند و میبیند که عمر صهیونیسم جهانی تمام شده و این هیبت پوشالی در حال فروپاشی است. باید دید که فرمانده کلّ قوا، برای آخرین مرحلهی جراحی این غده سرطانی، چه صلاح میداند!
3- گیرم که عقبنشینی غیرتاکتیکی اتفاق افتاده باشد، که بعید هست یا نیست نمیدانم! ولی باز میرسیم به همان مفهومی که قبلاً یادت دادهام! برای قلبهای داغدار، زخم جدید ایجاد کردن، و پیدا کردن مقصر آنهم با دعوا و فتنه در رسانهها به نفع چه کسی جز دشمن تمام میشود؟
آرام شد...
• گفتم پیری خردمند آخرین سکّاندار تمدن الهی است که آنرا در لابلای عجیبترین امواج تا به اینجا به سلامت آورده است. یقین بدان که محور مقاومت اگر امروز لرزه بر اندام کفر مینشاند؛ برای آرامش، استقامت و یقین در این حرکت تمیز و مستمر و درستی است که تمام این سالها این فرمانده در نوک پیکانش به پیش میرفته است.
اعتماد کن پسرم : هم به خدایی که قول داده به تو / هم به رهبری که جهان در برابر تدبیرش زانو زدهاند.
اعتماد به تو صبری میدهد که از ناامیدی حفظت خواهد کرد.
🍃
@Tasniim
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
.
#گپ_روز : قوانینِ اجابت دعا، برای عاشقها فرق میکند!
#موضوع_روز : «سردیهای معنوی و دور شدن از آسمان، بدنبال عدم اجابت دعا»
✍️ از وقتی که به خاطر نزدیک شدن به حرم حضرت عبدالعظیم علیهالسلام و کمک به ما در کمپین who is imam mahdi ، اسباب کشی کردند و آمدند شهرری، هر روز اگر نمیآمد لااقل دو روز درمیان میآمد به دفتر ما.
چند روزی بود هربار میدیدمش، غصهای در چشمانش، قلبم را میفشرد!
• سحر وفات حضرت معصومه سلاماللهعلیها دیدم گوشهی حیاط حرم نشسته! با اشتیاق رفتم کنارش نشستم و بیمقدمه گفتم: غصهی چشمانت آزارم میدهد. اگر کاری هست که از دست من برمیآید بگو لطفاً.
لبخندی زد و سرش را انداخت پایین و گفت : بالاخره غصه هست، مشکلات هست! من ماندهام چرا این آقا (با اشاره انگشت ضریح سیدکریمان را نشانه گرفت) هیچ کاری نمیکند؟
قبلترها تا لب تر میکردم، موانع را برمیداشت. یادتان هست گره هجرت ما به ری را چگونه باز کرد که؟
• لبم به خندهی عشق باز شد !
گفتم : که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها ...
سرش را آورد بالا و با تعجب نگاهم کرد!
گفتم : بله آقا .. حالا اوضاع فرق کرده!
شما از روزی که آمدی «ری» هر سحر لااقل دو سه ساعت با این آقا همنشینی ... انس و محبت و ارتباطی که امروز میان شما دو تاست با آن وقتها که ماهی یکبار از آن سرِ شهر میکوبیدی میآمدی زیارت، از فرش تا عرش فرق کرده!
این خاندان عاشقیشان، آدمیزادی نیست که ... الهی است !
در کار عاشقهایشان ناز و کرشمه وارد میکنند! هر چقدر بیشتر بخری ... بیشتر به پایت میریزند!
• همچنان بهت زده نگاهم میکرد !
گفتم : اگر قبلها میآمدی و میگرفتی و میرفتی ...
※ الآن باید مطمئن شود اگر بگیری ... نمیروی ! تا بدهد!
※ باید مطمئن شود؛ اگر دیر بدهد؛ به رفاقتش شک نمیکنی و عشقتان کمرنگ نمیشود!
※ باید مطمئن شود؛ اگر هم ندهد همانقدر با او خوشی که در این یکسال خوش بودی!
※ باید ثابت کنی همین عشق برای شادیات کافی است! و قادر است غصههایت را بشوید و ببرد.
میدانی آقا : دنیای عاشقها با همهی دنیاها فرق میکند!
👍 قوانینِ اجابت دعا هم، برای عاشقها فرق میکند!
دیگر باید حواست باشد : همه مشکلات، #فقط میآیند برای محک عشق تو!
امتحان عشق را که پاس کنی؛ مشکلات خود به خود حل میشوند : همین!
🍃
@Tasniim
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
.
#گپ_روز : « از بیروت آمدهایم بیرون! »
(آخرین خاطره از شهیده کرباسی)
#موضوع_روز : «وظیفه ما درتقویت جبهه مقاومت و سرعتِ پیروزی حق »
✍️ سحرگاه پنجم اکتبر (دقیقاً ۱۷ روز) پیش بود!
بیتاب و نگران بودم از وضعیتی که هر روز برایشان تنگتر میشد!
آنقدر که اشکهای بیقراریام ناخودآگاه چند ساعتِ ممتد به کمکم آمدند تا این قلبِ به تشویش افتاده را آرام کنند.
• همان موقعِ سحر پیام دادم :الآن کجایید آرزو ؟ بچهها کجا هستند؟
• چند ساعت بعد جواب داد: از بیروت آمدهایم بیرون! در یک هتل مستقریم و دنبال خانهای میگردیم. اما هیچ جا امن نیست! نقطهزن دنبالمان هستند، جوری که نمیتوانیم گوشیهایمان را روشن کنیم...
• او حرف میزد و من کلماتش را با عطش مینوشیدم.
گفتم : بیایید ایران، بچهها را بفرستید ایران! نگرانیات که کُشت مرا دختر !
• گفت : خانوادهام نیز بسیار نگرانند و همین را میگویند! ولی نه برای من، و نه برای بچهها این انتخاب ممکن نیست! شهادت هم لیاقت میخواهد، «دعا کنید برایم» ... و این جمله را چند بار تکرار کرد!
• گفتم باید با تو حرف بزنم ...
گفت در اولین فرصت با شما تماس میگیرم.
و با همهی فشاری که رویشان بود، تماس تصویری گرفت و باهم در مورد وایرال «دعای مرزداران» در «تایم لاین عربی خصوصاً محور مقاومت» کمی صحبت کردیم.
دعا را که از میکس و مستر برگشته بود برایش فرستادم گوش داد و ایراداتش را برایم یکی یکی گفت.
• امّا یک جمله گفت که از آنروز زندگیام را شقّه شقّه کرده است!
گفت : «مردم در لبنان پر از ترس و استرس شدهاند و بیش از دعا و تغذیه معنوی، به دنبال کردن اخبار مشغولند! من نگرانم کم بیاورند ... قدرت روح مقاومت، به غذای آسمان آن روح بند است».
• گفتم : صحیفه..... آرزو ...
«صحیفه تنها غذای آخرالزمان» است!
استاد چند سال است که از #نهضت_صحیفه_خوانی و وجوب آن حرف میزنند برای موفقیت جبهه حق در آخرالزمان. اما آنقدر که باید، ما نتوانستیم اهمیّت آنرا برای مردم جا بیندازیم .
گفت : تمام دردم این است.. فقط همین !
دستم بسته شده و شبکههای ارتباطی من با آدمهای موثر رسانه لبنان قطع شده است.
من به این نتیجه رسیدم باید تنهایی اینکار را شروع کنم ...
شما به من قول بدهید فقط نگران حیطه مسئولیت من نباشید! من از پس بخش خودم باید بربیآیم، تا غصهام شما را نگیرد.
و من مثل همیشه به این مدیر قدرتمندم تکیه دادم و آرام گرفتم.
• تلفن را قطع کردیم ... و من رفتم سراغ تیم رسانه، برای تولیداتی که او برای اهمیت دعای مرزداران «اهل ثغور» در تایم لاین عربی سفارش داده بود. و ... ادامه روند انتشار گسترده این دعا !
• هر روز پیام میداد که ما خوبیم و نگران نباشید.... تا روز ۱۸اکتبر ساعت ۸:۵۳ دقیقه صبح. نوشت :
| سلام جانم 😘
خدا قوت 🙏
فقط می خواستم بگم که ما خوبیم به لطف خدا ❤️|
• وقتی جواب پیامش را مینوشتم مطمئن بودم این پیامم تیک دوم نخواهد خورد.
و ۱۹ اکتبر خبر حال خوبِ ابدیاش اول بار از همان توئیتری منتشر شد که خودش یک فعال رسانهی قدرتمند در آن شبکه بود.
✨ «شهیده معصومه (آرزو) کرباسی» و همسر والامقامشان «شهید رضا عباس عواضه» حق زیادی به گُردهی «رسانهی منتظر» داشته و دارند.
• امروز آرزو به تهران برمیگردد... به معراج شهداء! و ما قرار است برویم ببینیمش!
یادم هست آخرین بار که رسید تهران با همان چمدانهایش آمد به شهرری، و همه را گذاشت در اتاق جلسات و رفت حرم سیدالکریم علیهالسلام.
امروز اما فکرکنم حضرت عبدالعظیم علیهالسلام به استقبال «میوهی بالغ و رسیدهی حرمش برود»... به استقبال شهیده معصومه کرباسی.
✨ ورود سرافرازت را به تهران تبریک میگویم : «میوهی رسیدهی باغ مقاومت»!
«منتظر : رسانه رسمی استاد محمد شجاعی»
|montazer.ir
🍃
@Tasniim
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
.
※ بِسْــمِ اللهِ الرَّحْــمٰنِ الرَّحیـــمْ ※
#حرف_اول
▪️سلام ...
در دلتنگترین لحظههای جهانیم!
پارسال، همین وقتها بود این #گپ_روز پُست شد : «پایین پای مادرم»
بد نیست که یکبار مرورش کنیم 👇
eitaa.com/ostad_shojae/33237
ما همینقدر بزرگیم
همینقدر ....
• همین یک مطلب را بگویم و تمام:
امسال هم با «راز پنهان فاطمه» میآییم!
کمپین بزرگ راز پنهان فاطمه (سلام اللهعلیها) که در تاریخ هشتم آذرماه یک همایش بزرگ علمی/هنریِ در موضوع «فاطمه شناسی» را در خود دارد... امسال نیز برگزار خواهد شد.
•در این همایش مؤسسه منتظران منجی علیهالسلام، از سه اثر هنری با درونمایه «راز پنهان فاطمه» سلاماللهعلیها رونمایی خواهد کرد:
۱ـ کتاب «مقام عرشی حضرت زهرا سلاماللهعلیها نوشته استاد محمد شجاعی
۲ـ مستندی در موضوع مقام تدبیری ایشان در عالم
۳ـ موزیکی با همین درونمایه
پارسال آخرِ این گپ روز (پیام ریپلای شده) نوشته بودم:
« ما باید درِ قلب همه را بزنیم و یادشان بیاوریم مادر دارند! همان کاری که مادرمان با اهل محل خودشان کرد.»
دیدم ... برای اینکار خیلی باید قدّ روحت بلند باشد که بتوانی در قلب کسی را بزنی و با انگشت این مادر را نشانش بدهی!
※ خدا یاری کند ... #باید_بشود!