ای که در مُلک وجود آینهی یزدانی
مُردم از حیرت تنهایی و سرگردانی
لحظهای بر دل تاریک و سیاهم تو بتاب
ای که خورشید ز انوار تو شد نورانی
شاهی و جمله خلایق سر کوی تو گدا
نبوَد دیدنت ای شاه به این آسانی
لیک با ما بِه از این باش که با دنیایی
شاد گردان دل ما را تو به یک مهمانی
سفره ی با کرمت پهن بفرما جانا
ما گداییم و رضاییم به تکه نانی
مگذار از در کوی تو روم جای دگر
که بود در طلبم هر قدمی شیطانی
یاد تو داده مرا از هوسم آزادی
راضیم تا که شوم در حرمت زندانی
به دعای سحرت جن و ملک محتاجند
تو که وجه اللهی و هر نفست سبحانی
من بیچاره به الطاف شما محتاجم
کن دعا تا که به پای تو شوم قربانی
تشنگیّ رخ تو کرده کویرم جانا!
رسد آن روز که نازل بکنی بارانی؟
گفتم از تشنگی و گشت رخم دریایی
ای حسین! در لب آبی و چرا عطشانی ؟
روز شب در غم ارباب بگرید مهدی
که چرا کشته ی بی پیرهنی؟ عریانی؟
#امام_زمان
#جمعه_های_دلتنگی
#حسین_دعاوی
🌿https://eitaa.com/tooba_jenaan