﷽
#سیلي_دهر
شامي از رنگِ سیاهي خیمه زد
ابري از جنسِ حقارت حمله برد
رعدي از خیلِ تباهي پنجه زد
وه که در آن شب، مخوف و جَهر بود...
اي فلک فریاد از این سیفِ فنا کز فخر و فر، فرق فرح را بر شکافت!
یکزمان صبح شکوه دولتم جلوهگر آئینهاي، برق سفید برف را
روزگاري شوکتم خورشید زرد شَهر بود
اوج آن قصر غرورم مهر، سقفش شیشه یشمِ سپهر
لیٰکنم هنگامهاي، لَختي بُدن، پلکي زدن
بيخبر یکباره شاهین سیاه خشم تقدیرم هجوم آورد تیز
کز فشار پنجهاش تن خُرد چون در سینه، بین استخوانم قلب نیز
تار گشتم، خوار گشتم، پست
آن تَفرعُن گرچه یادم هست
زود رفت....
بيگمان این سایه هم دیري نميپاید
طبقِ رسمِ سختِ «باید»
همچناني کٰان فرح هم در گذر چون نَهر بود
اف به من، اما دگر
بعد از این إدبار اگر
از سرفرازي، تاجِ زر،
بر عروسِ بختِ من از سوی آن دامادِ قسمت، مَهر بود،
غرّه گردم بر شکوه خویشتن
گر نبرّم سر ز طاووسِ نگارین غرور
نشکنم گر استخوان آن سیه، شیرینبلور
کان شراب سرخ در جام دلم خود زَهر بود
لیٰکنم باد آفرین آن گاهِ تار
دستکم در منجنیق شِکوهام سنگي ندید آن شیشهاي چشم سپهر
گرچه خود هم بيخبر بودم نجاتي را که پنهان پشتِ رعد قَهر بود
روز و شمس و قصر من
تار و خاموش و خراب
اینك اما شکر داور ميکنم خواري چو باور ميکنم
کیٖن کویر و آن سراب
پیش چشم خفتهام
سیلي پر درد دست دَهر بود...
✍🏻 #احساݩ_قنبرے
@TavouseBeheshti
▀▀▀▀▀▀▀▀▀