یکی میشه درس عبرت❗️
یکی میشه الگوی همه دولت ها 🌟
بله
فرق میکنه 🌱
#شهید_جمهور
🖋طیبه
@Tayyebeh_79
کسی یادش میاد حضرت آقا از دولت و رئیس جمهوری اینقدر تعریف کرده باشن ؟
شاید آقا امروز خواستن همهی تبیین نکردن های ما رو تلافی کنن ...
رضایت نائب امام زمان (علیه السلام) گوارای وجودت سید ! 💚
#شهید_جمهور
#رئیسی_عزیز
🖋طیبه
@Tayyebeh_79
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️⚠️⚠️
ترسناک ترین صدا برای یه مادر
اینه که صدایی از بچهت نیاد !😱
اومدم دیدم یه قوطی کرِم رو خالی کرده رو خودش!🚶🏻♀
#مادرانه
🖋طیبه
@Tayyebeh_79
🗓 ۱۸ تیر ۱۴۰۳ ، دوم محرم
این انتخابات همه چیو تحت الشعاع قرار داد😶🌫
با تاخیر اومدیم تبلیغ تو یه روستایی ...
قبل اومدن خواستم ظرف و ظروف و وسایل آشپزی و ... بردارم ، همسر ازشون پرسید ،گفتن همه چیز هست ! فقط اگه حساسید میخواید برای خودتون بردارید !
منم گفتم نه بابا حساس کجا بود !😏
الان رسیدیم میبینم یه چهاردیواری هست فقط👀
فقط که میگم جدی میگما ! ینی فرش و گاز و یخچالم نه ! ❌
پاک پاک ! مثل دل شما!😁
یه کولر داشته که اونم یه دزد عزیزی موتورشو کش رفته ...
میگم حالا من که حساس نیستم ولی نه در این حد🤣
پ.ن : پذیرای ایده های شما عزیزان درباره آشپزی بدون هیچی هستیم😂 ایدهی خودم اینه که بریم شکار 🤭😆
#تبلیغ_محرم 🏴
#میزبان_خونسرد 😤
#حساس_نشو_حساس_نشو !
#عوضش_باغچهش_قشنگه 🙄
🖋طیبه
@Tayyebeh_79
همینجور که داشتم کم وسیله لازم ترین غذاها رو تو ذهنم میاوردم 😅 ، دیدم صدام میکنن ...
دم در رفتم ، یه خانم پرانرژی سلام و احوالپرسی کرد و گفت مسئول بسیج اینجاست !
بعد کلی خوش و بش گفت حتما برای دخترهامون کلاس تشکیل بده من پشتتم ! ☺️
خیلی ازش انرژی گرفتم ! 🥲😍
چند دقیقه بعد دوباره صدام کرد و رفتم حسینیهی بغل خونه ، چند تا خانم بودن و کلییی پسر بچه که اونطرف تر مشغول بودن
باهاشون سلام و علیک کردم و پرسیدم دختراتون چن ساله ان تقریبا ؟
گفتن دختر بچه زیاد نداریم ! میخواید مثلا واسه همین پسرا کلاس داشته باشید ؟!
زیر بار نرفتم ! 😱 خودمو میشناسم ! حریف پسرها نیستم و تابحال سمت اینکار هم نرفتم ! 😒
گفتم پسرها رو بسپرید به حاج آقا ، حالا که دختر زیاد ندارین ، واسه خود خانوما برنامه داشته باشیم !
استقبال کردن
پرسیدم چه موضوعاتی رو پیشنهاد میدین ؟
گفتن قرآن ، تربیت فرزند ، گپ خودمونی ، پرسش و پاسخ و...
قرار شد از فردا ، عصر ها دور هم جمع شیم ...
کللللی کتاب بدردبخور واسه بزرگترها داشتم ولی چون فکر کردم سر و کارم با بچه هاست هیچکدوم رو نیاوردم! باز خدا بیامرزه پدر کتابهای الکترونیک رو ! برم ببینم چی پیدا میکنم ...🧐
درباره وضع خونه هم فعلا در حد یه فرش و گاز و چند تا پتو و تشک و بالش و یه جارو دستی امکانات گیرم اومده !😁
یه چند تا خرت و پرت هم از مغازه خریدیم...
شام هم قراره بفرستن ، تا ببینیم کی یخچال پیدا میشه👀
به این میخندم که موقع خداحافظی از مادربزرگ همسرم که تو مسیر بهشون سر زدیم ، چقدر اصرار کردن که کلمن و فلاسکتون رو بدید پر کنیم ! منم گفتم نهههه نیم ساعت راهه همش! میریم میرسیم اونجام همه چی هست 🙃😂
شروع کردم هرچی وسیلهی اضافی گوشه و کنار بود تو کمد اتاق جمع کردم ، همه جا رو جارو زدم ، سرویس رو شستم ، کف آشپزخونه رو هم با کاسه کاسه آب و اعمال شاقه تمیز کردم ، خونه رو فرش کردیم و وسایلمون رو چیدیم ...
#تبلیغ_محرم 🏴
🖋طیبه
@Tayyebeh_79
🌸 طیبه 🌸
همینجور که داشتم کم وسیله لازم ترین غذاها رو تو ذهنم میاوردم 😅 ، دیدم صدام میکنن ... دم در رفتم ، یه
نمیدونم چرا از این موقعیت ها خوشم میاد ! (تنم میخاره 😅)
تبلیغ رو بخاطر این خیلی دوست دارم ...
چالش های جالبیه ! کلی خلاقیت که گوشه ذهنت خاک میخورده فعال میشه ، قدر خونه زندگی راحتت رو میدونی ! میفهمی همیشه قرار نیست وسط کلی امکانات باشی ! باحاله خلاصه ...
البته من با هر چالشی ممکنه کنار بیام الا گرما😩 گرما دیوانهم میکنه😶😂 (یه استثناء دارم اونم راهیان نور و اربعینه که به عشق مسیر تحملت زیاد میشه❤️)
الان که شبه و خنک ، ولی امیدوارم زودتر این کولر درست شه🚶🏻♀
#تبلیغ_محرم 🏴
🖋طیبه
@Tayyebeh_79
این دو شب درگیر سفر بودم ،
قسمتم بشه دوست دارم هر شب چند خطی بنویسم ...
این سهم من از روضهی امشب ...💔
التماس دعا 🖤
🔸 خط سوم :
من راستش خیلی منتظر این روزها بودم!
اصلا دعا دعا میکردم دختر دار شوم تا این چیزها را بفهمم ...
بفهمم چقدر لطیف است و دل نازک !
هر چند برای درک کامل امشب ، هنوز یکسال باید صبر کنم ...
تا سال بعد حتما دخترکم از این هم شیرین زبان تر میشود !
چند روزی پدرش رفته بود سفر ، ولی خیلی بهانه نگرفت ، ۳ سالش بشود حتما بیشتر نبود بابا را میفهمد !
بنظرم شب سوم یکی باید دختر بچه ها را بگیرد و نگه دارد تا مادرها با فراغ بال برایت زار بزنند ...
امشب که در کوچه طبل میزدند ، بهانه خوبی شد تا دخترکم با پدرش برود ...
خانه را تاریک کرده ام و گوشه ای نشسته ام
حالا منم و شما و فکر دخترم که حالت را با او بهتر بفهمم ...
وسط اشک ها به تمام لحظاتی فکر میکنم که دخترم زمین میخورد و هر دفعه توقع دارد نازش را بکشیم ، گرد و خاک پیرهنش را بتکانیم و نوازشش کنیم ، تا چند دقیقه با بغض تعریف میکند تا آرام شود ...
اصلا چرا راه دور بروم ؟! همین هفتهی پیش در دندانپزشکی که چند دقیقه ای بیهوشش کرده بودند و بعدش کبود شده بود و نفس نفس میزد ... رنگم پریده بود و صد بار از پرستار پرسیدم طبیعیست ؟ خطرناک نیست ؟
خیالم را راحت کردند که حالش خوب است ...
زن غساله ولی آن شب خیالش راحت نشد ! آمد و از عمه ات پرسید که چرا اینطور کبود شده ای ! طبیعی نبود !
من نمیدانم در قلب کوچک دختری ۳ ساله ، اصلا چقدر غم جا میگیرد که از تپش بیندازدش ؟!
فقط میدانم دختر ها بدجور بابایی اند و همین برای دق کردنشان کافیست ...💔
#چند_خط_روضه
#شب_سوم
#رقیه_خاتون
#محرم
🖋طیبه
@Tayyebeh_79