eitaa logo
🌸 طیبه 🌸
159 دنبال‌کننده
457 عکس
78 ویدیو
0 فایل
✍🏻 فاطمه بختیاری طيبه | دنیای قرآنی یک مادر💕 شخصی : @Fatemeh_Bakhtiari_79 لینک پیام ناشناس : https://daigo.ir/secret/6560192500 ممنون که امانتدارید و مطالب رو با "ذکر منبع" منتشر می‌کنید 😉
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 روز آخر 🗓 چهارشنبه ، ۳۱ مرداد ۱۴۰۳ ۱۶ صفر ۱۴۴۶ 📌 کربلاء / مرز خسروی وقت اذان صبح نزدیک میشد موقع برگشت از حرم چند دقیقه ای گم شدیم ، اثرات خستگی و کلافگی واضح بود من از همه بدتر! بیشتر از ۲۴ ساعت میشد که نخوابیده بودم ! به چادر که رسیدیم ، خستگی کار خودش رو کرد سرگیجه ، سردرد ، کوفتگی ، تنگی نفس ، افت فشار و ... ! انگار همگی تا الان مراعاتم رو کرده بودن و دم آخری داشتن از خجالتم در میومدن ! بعد نماز و طلوع آفتاب ، با همون حال راه افتادیم سمت گاراژ پیاده راهی نبود یه جا روی جدول نشستیم و مردها رفتن دنبال ماشین اغلب ماشینها مثل همیشه ، مهران! بعد مرزهای جنوبی شلمچه و چذابه چند تایی هم خسروی و ماشین به باشماق و تمرچین صفر! نه فقط اونجا ، از هیچ جایی ماشین به این دو مرز نیست انگار ... از خستگی همینطور که روبروی کالسکه نشسته بودم ، سرمو روش گذاشتم و خوابم برد ... با صدای بوق اتوبوس ها از خواب پریدم دست و پاهام خواب رفته بود انگار نیم ساعتی خوابیده بودم شکر خدا حالم بهتر شده بود ماشین پیدا شده بود و باید میرفتیم اتوبوس کولردار و خنک ، ۱۵ دینار! خیلی خوب بود! آقایی یکی دو صندلی جلوتر داشت با نفر کناری بلند بلند حرف میزد میگفت پارسال هی تبلیغ مرز تمرچین رو کردن که خنک و خلوته و از اونجا برید منم رفتم با ماشین شخصی ، موقع برگشت هیچچچ ماشینی پیدا نشد ! ۲۷ ساعت طول کشید که تکه تکه ماشین گرفتم و کلی پول دادم تا آخر به مرز رسیدم!🤐 ساعت ۶ سوار اتوبوس شدیم و حدودا ۷ از کربلا خارج شدیم همه انقدر خسته بودیم که نصف بیشتر مسیر خوابیدیم حتی نرگس که دیشب هم خوب خوابیده بود! دوست داشتیم دیشب زودتر به کربلا میرسیدیم و قبل ظهر برمیگشتیم مرز ولی نشد کربلا هم شرایط بیشتر موندن نبود یکی در میون مریض شده بودیم و دیگه توان نداشتیم این شد که کله‌ی ظهر ، ساعت ۲ درحالیکه از آسمون آتیش میبارید رسیدیم مرز خسروی! خیلی گرم بود ! هرچی تو کل سفر اسپری گلاب و چفیه‌ی خیس استفاده نکردم (چون ظهر پیاده روی نمیکردیم) اون چند دقیقه حسابی ازشون کار کشیدم ! واقعا اسپری گلاب حال آدمو جا میاره👌🏻 بخیر گذشت 😥 طرف عراق موکب زنجانی ها آبدوغ خیار تگری میداد ! منی که خیلی آبدوغ خیار بخور نیستم کلی بهم چسبید ! خیلی سریع رد شدیم و از هوای داغ عراق به خنکای ساختمون مرزی ایران رسیدیم مثل هربار حال گرفته ای داشتم انگار چیزی جا گذاشته باشم دلم از پای عمود ۵۷ تکون نخورده بود خسته و کوفته روی صندلی های سالن ولو شدم نگاهی به صفحه‌ی مهر خورده‌ی گذرنامه کردم و نگاهی به کتیبه های مشکی روی دیوار : و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین ❤️ ✍🏻 فاطمه بختیاری ۱ شهریور ۱۴۰۳ @Tayyebeh_79 | طیبه🖋 https://eitaa.com/joinchat/1605108465Cdafa171424