برنگرد ⚠️ 🔸 قسمت یازدهم : چه عجب! 🗓 ۲۲ خرداد ۱۳۹۸ 📌 قم / جامعة القرآن - سلـــــــام ! ☺️ خودتو معرفی میکنی ! + فاطمه بختیاری ام . ۱۸ سالمه ، ببخشید دیر اومدم سر امتحان بودم - امتحان چی داشتی ؟ + زبان - خوب بود ؟ + (درحالیکه از زبان متنفرم و فقط یجوری نوشتم که قبول شم بره !😑) خدا رو شکر !🙂 - رشته‌ت چیه ؟ + معارف ! - پس کنکوری ای امسال درسته ؟ + نه نمیخوام کنکور بدم - ینی دوست داری بری حوزه ؟ + اونم نه ! اومدم اینجا حفظو شروع کنم - خیلیم عالی ! چرا تصمیم نگرفتی کنارش درسم بخونی ؟ (تو دلم گفتم وای خدا از همین الان شروع شد ! همه توقع دارن کنار درس حفظ کنم ! حالا باید به همه توضیح بدم🤕) + چون خودمو میشناسم ! آدمِ چند تا کار با هم نیستم ! از اینام که دوست دارم یه کارو بگیرم و کامل و خوب به نتیجه برسونم بعد برم سراغ بعدی ... ترجیح دادم تمام تمرکزمو بذارم رو حفظ و دغدغه و مشغولیت دیگه ای نداشته باشم ! دوست داشتم گل جوونی و وقتم رو تو این راه بگذرونم❤️ (جمله هایی که نتیجه‌ی ساعتها کلنجار رفتن و بالا پایین کردن بود و باهاشون از تصمیمم دفاع میکردم ! ) - چه کار عاقلانه‌ای ! نبایدم با یه دست چند تا هندونه برداشت ! تصمیم خوبی گرفتی و مشخصه تکلیفت با خودت معلومه !👌🏻 ان شاءالله موفق باشی !🥰 از تعجب هاج و واج مونده بودم !😵 چه عجب یه نفر نیومد واسم ثابت کنه پشیمون میشی و حیفه و اشتباه میکنی ! استاد مهربونم ، بعد همسرم ، اولین کسی بود که منو تایید و تشویق کرد ! حرفهاش تمام سرزنشایی که تا اون روز شنیده بودم رو شست و برد !😌 به پنجره‌ی کلاس نگاه کردم ! وای خدای من ! چه خوش سعادت بودم که همچین منظره‌ای قسمتم شده بود ! گنبد قشنگ بانو زیر آفتاب داغ ظهرهای قم برق میزد ! دلم به مهر بانو ، مثل هوای اون روز گرم شد 💛 قرار بود از جزء ۱ شروع کنیم ... حفظمون ۳ ساله بود و مقدار حفظ روزانه باید ۱۰ خط می‌بود ولی برای شروع ۳ خط حفظ میکردیم ذوق داشتم که تند تر حفظ کنیم ، ولی این تدریج برامون لازم بود ! با خودم گفتم رانندگی هم که میری یاد بگیری یهو بهت نمیگن بزنی دنده‌ی ۴ ! آروم آروم از سوییچ چرخوندن و تنظیم آینه و دنده‌ی ۱ شروع میکنن تا کم کم راه بیفتی 🚗 چه توقعی بود از همون اول زیاد حفظ کنیم ! دو جلسه بیشتر از کلاس نگذشته بود که یه سفر نورانی قستمون شد 🥲 نگران بودم که نکنه اول کاری عقب بیفتم !😥 از طرفی خودم رو با این فکر آروم میکردم که آغاز این راه تو اون بهشت ، حتما یه شروع پر از برکته !🌱 ✍🏻 ادامه دارد ... #برنگرد #حفظ_قرآن #خاطره_نگاری @Tayyebeh_79 | طیبه🖋 https://eitaa.com/joinchat/1605108465Cdafa171424

مردم مقاوم لبنان و فلسطین! 🇱🇧🇵🇸 مبارزان شجاع و مردم صبور و قدرشناس! این شهادتها 🌹 این خونهای بر زمین‌ریخته نهضت شما را سست نمیکند ❌ استوارتر میکند ✅ در ایران اسلامی 🇮🇷 در حدود سه ماه تابستانِ یک سال (سال ۶۰ هجری شمسی) چند ده شخصیّت برجسته و ممتاز ما ترور شدند 🥀 که یکی از آنها شخصیّت بزرگی مثل "سیّد محمّد بهشتی" بود! یکی رئیس‌جمهوری مثل "رجائی" و نخست‌وزیری مثل "باهنر" بود! علمايی از قبیل آیت‌الله مدنی و قدّوسی و هاشمی‌نژاد و امثال اینها بودند ... اینها هر کدام در سطح ملّی یا محلّی از "ستونهای انقلاب" به شمار می‌آمدند! و فقدانشان چیز آسانی نبود ولی انقلاب متوقّف نشد⚠️ عقب‌نشینی نکرد ❌ بلکه سرعت گرفت !✌️🏻 @Tayyebeh_79 | طیبه🖋 https://eitaa.com/joinchat/1605108465Cdafa171424

امام جعفرصادق (علیه‌السلام) : أَجْوَدُ النَّاسِ مَنْ جَادَ بِنَفسِهِ وَ مَالِهِ فِي سَبِیلِ اللَّهِ تَعَالی سخاوتمندترین مردم آن کسی است که جان و مال خود را جوانمردانه در راه خدای متعال تقدیم نماید 🌹   #شهید_یحیی_سنوار #فلسطین #مرگ_بر_اسرائیل @Tayyebeh_79 | طیبه🖋 https://eitaa.com/joinchat/1605108465Cdafa171424

اگه بدونین خود من چند بار وقفه افتاده تو حفظم !😱😶‍🌫😂 حسابش از دستم در رفته واقعا ! وقفه به حفظ آسیب میزنه 🤕 زحمتت رو زیاد میکنه شاید انگیزه‌ و انرژیت رو هم بگیره ولی معنیش این نیست که دیگه محکومی به اینکه یه حافظ شکست خورده باشی ⚠️ این حس عذاب وجدان بعد فاصله گرفتن از حفظ رو با تمام وجود درک میکنم🤕😅 خیلی هم خوبه و نشون میده هنوز دلت تو این راهه❤️ خب ! حالا بنظرت عذاب وجدان خالی خالی چه فایده‌ای غیر از ناراحتی داره ؟🧐 مهم اینه که - اگه واقعا هدفته و شرایطش رو در خودت میبینی - یاعلی بگی و پاشی ! میشه اون دفعه‌ای که خسته شدی ولی بعدش جدی و با اراده بلند شدی و دوباره افتادی تو مسیر ، آخرین بار باشه و به مقصد برسی ! من هر وقت با وجود تمام کوتاهی هام ، برگشتم و صادقانه تلاش کردم دیدم که خدا چقدر کمک میکنه ! دیدم ! مهم اینه 🌱 پ.ن : "برنگرد" رو مینویسم ، دقیقا به همین خاطر ... که بدونی خیلی ها تو این راه با کلی چالش مواجه شدن و این اصلا دلیل شکست نیست ! میشه هنوزم ادامه داد ! 😉 @Tayyebeh_79 | طیبه🖋 https://eitaa.com/joinchat/1605108465Cdafa171424

یه اعتراف جالب ! همونقدر که این حس بی‌نظیر و شیرینه یه حس دیگه‌ هم هست که حسابی حالتو میگیره !⚠️ اینکه یه آیه رو بشنوی و بدونی حفظ بودی ولی یادت نیاد کجاست ! آخ آخ ! از اون بدتر وقتی که یه آیه رو میشنوی و به گوشِت جدیده و میگی هنوز حفظم به اینجا نرسیده !😏 بعد که متوجه میشی کجا بود میبینی جزو محفوظاتت بوده ! جوری فراموشش کردی که انگار اصلا حفظش نکرده بودی❗️ یا صفحه‌ی فراموش شده ای رو باز میکنی و هرچی نگاهش میکنی و تو ذهنت میگردی نمیدونی کی اینجا رو حفظ بودی ؟!🥺 شبیه اینه که یه آشنایی رو نشناسی ! چقدر شرمنده میشی ! همچین دلت میگیره که خدا میدونه 😔 همین حس های ناراحت کننده کافیه که مرورهاتو سفت بچسبی و دیگه اجازه ندی اینطوری شه ! والا چه کاریه لذت و شیرینی حفظ رو با این حسرت ها به کامت تلخ کنی ! نه؟!☺️ #قرآن_جان #حفظ_قرآن @Tayyebeh_79 | طیبه🖋 https://eitaa.com/joinchat/1605108465Cdafa171424

🔸 عه ! سقف ! چرا ته نداره ؟!😵‍💫 کارای خونه رو میگفتم ! همین چند ساعت پیش ! خوراکیای پخش شده تو هال رو جمع میکردم ، از اونطرف سبد اسباب بازیای خرده ریزشو ولو میکرد 😶‍🌫 لباسهای این کشو رو تا میکردم اون یکی کشو رو میریخت بیرون !😩 شامش رو با هزار ریخت و پاش میخورد ، میرفت سر وقت ریز ریز کردن دستمال کاغذی ها !😬 از اون دنده بلند شده بود امروز ! فکر میکردم وقتی عصر نخوابیده و ۳ ساعت تو پارک با دوستش بازی کرده ، دیگه باید سر شب باتریش تموم شه ولی هیهات !🤦🏻‍♀ بالاخره با کلی لالایی و تاب بازی چشماش رفت رو هم ... یه کم دراز کشیدم که خستگیم در بره و دوباره مثل شبح تو سکوت شب به کارام برسم ! بدون آتیش سوزندن های یه وروجک !😤 سرمو گذاشتم رو بالش و سقف خونه رو نگاه کردم ... عه ! سقف ! چه باحال ! سقف بالا سرمونه ! زیبا نیست ؟! خیلیا شاید امشب زیر سقف خونه‌ی خودشون نخوابن ... یه نگاه به دور و برم انداختم ... دخترکم ساکت و آروم تو تاب خوابش برده بود ، دو سه تا ظرف تو سینک بود و صدای چک چک آب ظرفایی که قبلش شسته بودم میومد ، یخچال با تلاش فراوان فسقلم پر از لکه شده بود ... قرآنم رو میز صدام میز که آهای ! نصف مرور امروزت مونده بجنب ! تا چند دقیقه‌ی پیش همشون تو سرم میچرخیدن و کلافه‌م کرده بودن! حالا منو برده بودن تو فکر ... فکرِ اینکه الان چند تا خانواده خیلی وقته از خونه و زندگیشون دور شدن ؟! چند تا زن دلشون واسه اینکه کلی کار خونه رو سرشون ریخته باشه تنگ شده ؟! چند تا بچه از خداشونه صبحا با چشای پر از خواب برن مدرسه ؟! چند تا مادر آرزوی شیطنت های بچه‌‌هاشون رو دارن ؟! چشمامو میبندم ... فقط صدای تیک تیک ساعت میاد و موتورای تو خیابون یه کمم غرغر یخچال ! بنظر صداهای قشنگی میان ! شاید ما عادت کردیم ولی این کلافگی ها زیر سایه‌ی امنیت رؤیای دور و دراز خیلی هاست !💔 #مادرانه #شکرانه @Tayyebeh_79 | طیبه🖋 https://eitaa.com/joinchat/1605108465Cdafa171424