🔸 مثل ...
راستش خیلی فکر کردم و فسفر سوزوندم تا حسی که بهت دارم رو به یه چیزی تشبیه کنم !🧐
یه چیزی که هم شأنش ، هم حال و هواش درست مثل خودت باشه 🌹
چیزی که وقتی کم آوردم بشه انگیزه ی ادامه دادنم ...
چند روز پیش پیداش کردم !💡
تو
مثل
"اربعین"
میمونی !
از بس حال و هوای قشنگی داری ، دل آدم میره !💓
اگه بیاد طرفت ، دلش نمیاد برگرده !
اگه نیاد این حسرت قشنگ همیشه تو دلشه...
وقتی پا تو مسیرت میذاره ، شاید نتونه پیش بینی کنه که قراره چطور بگذره؟
پر از چالشه!
پر از غافلگیری های تلخ و شیرین ،
و گاهی سخت !
بالا و پایین زیاااد داره !
همت و تلاش زیادی میطلبه ...
و بشدت شیرینه ! قابل وصف نیست !
هم عاشق مسیری و انقدر نورانیه دلت نمیخواد برسی! 🥲
هم دلت برای مقصد بال بال میزنه !😍
چقدر شیرینه لحظهی رسیدن !🌱
وقتی رسیدی هم انگار دلت میخواد برگردی و باز تکرارش کنی !
و فقط عشق و لطف خداست که بهت توان میده این راه سخت شیرین رو طی کنی !
آره ! خودشه !
تو مثل اربعینی !
❤️ قرآن قشنگم !❤️
#حفظ_قرآن
#قرآن_جان
#دل_نوشت
🖋طیبه
@Tayyebeh_79
🌸 طیبه 🌸
🔸 مثل ... راستش خیلی فکر کردم و فسفر سوزوندم تا حسی که بهت دارم رو به یه چیزی تشبیه کنم !🧐 یه چیزی
شبهای نزول نور ، خیلی پیش خدا عزیزه✨
همدیگه رو دعا کنیم💚
هدایت شده از 🌸 فاطمه بانو 🌸
ای ماه سر به مهر !
سر از سجده بر مدار
پشت سرت کسی ست
که شق القمر کند ...
١٩ رمضان ۱۴۴۵
#امیرالمؤمنین
#امام_علی
#شهادت
#عکس_نوشته
#مذهبی
#شعر
#فاطمه_بانو
@Fatemehbano_ir
🔸 خودتی !😈
میترسیدم ! 😱
چجورم!
حتی به اسمش هم نمیخواستم فکر کنم !
همیشه هم ازش فرار میکردم ...
حس میکردم صحبت و شنیدن و فکر کردن درباره ش ، بهم استرس و افسردگی میده !
تا امسال...
که گفتم بسه !
میشینی تمام قسمتای زندگی پس از زندگی رو کامل میبینی ! بلکه درست شدی قبل از اینکه درستت کنن...🚶♀
البته خدا هم بهم تخفیف داد و اولین قسمتی که دیدم ، طرف انقد بهش خوش گذشته بود نمیخواست برگرده !😅
چند قسمت دیگه رو هم دیدم ...
به این فکر کردم که من دقیقا از کجای این قضیه وحشت دارم؟!🤔
از فشار قبر ؟ از جهنم ؟ از سختی جون دادن ؟ از عذاب ؟
اینا که اگه سرم بیاد ، همه رو خودم فرستادم اونطرف !🤐
وگرنه اینکه من از یه دنیا برای همیشه منتقل شم یه دنیای دیگه چرا باید ترس داشته باشه؟
آره!
ترسناک خود منم!👻
منی که کامیون کامیون گناه بار میزنم و صادر میکنم اونطرف و حواسم نیست !😶🌫
بده ؟ دوسش نداری ؟ خب تغییرش بده ! بسم الله !🌱
#زندگی_پس_از_زندگی
#از_خودت_بترس_مگه_اونور_چشه؟
🖋طیبه
@Tayyebeh_79
🔸 دیروز ، امروز 🦋
بچه که بودم ،
به لطف خانواده❤️ - وی در خانواده ای مذهبی و هیأتی دیده به جهان گشود😅- تو مناسبتهای مذهبی اهل خونه نشستن نبودم ...
اولین ماه رمضون بعد تکلیف رو هیچوقت یادم نمیره !
یه دخترخاله دارم که تقریبا هم سنیم ، اون سال جفتمون تکلیف شده بودیم
حس میکردیم دیگه خیییلی بزرگ شدیم و از الان به بعد باید تو مراسم دعا و روضه و... مثل بزرگترا اعمال رو انجام بدیم و گریه کنیم و این حرفها !😌 #فاز_مریم_مقدس !
شب قدر اول رفتیم جمکران
وسطای دعا دیدیم نفر جلویی بلند شد و چند دقیقه ای ایستاده دعا خوند.
ما هم جوگیر شدیم و گفتیم وایسیم! هیچی دیگه ! پامون شکست ولی از روی کَل کَل #تا_آخررر_ایستادیم !✌🏻👀
البته دم آقاهه گرم کل دعا رو تو ۳۰،۴۰ دقیقه خوند!🙄
چقدر هم بعدا با آب و تاب میگفتیم ما کلللل جوشن کبیرو سرپا خوندیم😎😂
دو شب قدر بعدی رفتیم حرم ...
یادم نمیره از خواب داشتیم ول میرفتیم ! بعد یه لیوان آب یخ میاوردیم تو صورت هم میپاشیدیم که نهههه تو میتونیییی بیدار بموووون !
نمیدونم چه اصراری بود کل دعا رو بخونیم !!! مثلا یه لحظه میرفتم آب بخورم میومدم از اونجایی که عقب موندم با سرعت نور میخوندم تا هم برسم و هم هیچ بندی نخونده نمونه !
صدامونم مینداختیم تو سرمون انگار حاج منصور ارضی مناجات میخونه😶🌫
خانومای بغل دستی مدام التماس دعا میگفتن : دلتون پاکه ! بی گناهید ! دعا کنید خدا ما رو ببخشه 🙏🏻
تو دلم میگفتم دل من که از بچه های فامیل پره ! اومدن عروسکمو داغون کردن !😐 بی گناه هم نیستم چون صبح تا شب با داداش دوقلوم تو سر و کلهی هم میزنیم ! 🤭
ولی مگه این بزرگترا چیکار میکنن انقدر میگن دعا کنید ، خدایا ببخش ؟!🤔
خدایا من بزرگ شدم مثل اینا گناهکار نباشم !🙄
.
.
.
امسال دوتامون کوچولو داریم 🥰
احتمالا دیشب تو کیف اونم مثل من ، دو برابر ظرفیتش ، خوراکی و پوشک و لباس بچه و اسباب بازی پر شده بود و سهم خودش فقط یه قرآن یا مفاتیح بود ...
با دعایی که فرازهاش یکی در میون خونده شده ...
گاهی وسطش بجای "سبحانک..." ، پیش پیش و دالی و خوراکی و شیردادن بوده ...
و با دل و قلبی که ...
خودمو میگم ... نه نگم بهتره !🤕
حالا دیگه خوب میدونم بزرگترا واسه چی ناراحت بودن !
واسه چی به ما میگفتن پاک و معصوم !
حالا دیگه نامه اعمالم ،
از قهر کردن با دخترخاله و
کتک کاری با داداش و
خراب کردن اسباب بازی بچهی فامیل ،
خیییلی خیلی سنگین تره ...😔
و دعایی که خودم گفتم
و خودم نذاشتم اجابت بشه 💔
حالا دیگه منم چشمم به دختر معصوم خودمه !
دستای کوچیکش رو میگیرم و پشتش قایم میشم : خدایا ! بخاطر این بی گناهی که به من سپردی ، منم ببخش !🌱
قلب سیاه و درب داغون من رو هم مثل این کوچولو ، سفید و زلال کن !🤍
#هعی
#بچگی_کجایی_که_یادت_بخیر
#شب_قدر
#ماه_رمضان
#بچه_های_پاک
#خدایا_ببخش
🖋طیبه
@Tayyebeh_79
🔸 شکست !
دیشب مثلا اومدم عین این مادران با تجربه و با سیاست 😌 ، تدابیر لازم رو لحاظ کنم تا با بچه هم بتونم فیض ببرم !
ظهر نخوابوندمش که حداقل یه بخشی از مراسم خواب باشه ✅
و قبل رفتن کلی غذا و خوراکی دادم خورد که خیلی غر نزنه ✅
اومدم کیفمو آماده کنم ،
گفتم اگه از این خوراکی های بیرونی مثل کیک و شکلات و چوب شور و... ببرم ، ممکنه بچه ای دلش بخواد ، دختر من هم که یک عدد تک فرزند خسیس !🤦🏻♀ دعوا میشه و داستان داریم ...
بیخیال شدم و تو ظرفش سیب و نخودچی و یه کم بیسکویت پر کردم و با یه بطری شربت گذاشتم تو کیفم .
وقتی رسیدیم فقط ۲ نفر اومده بودن
خوشحال و خندان یه جای خوب و تکیه دادم و روسری دخترمو زیرش پهن کردم که دورش کمتر کثیف شه (که کاربرد خاصی نداشت و آخرم همه جا رو پوکوند🙃)
از همون لحظه اول گفت به به !
نشست و خوراکیای خودشو خورد ...
دونه دونه بچه ها بیشتر میشدن .
جونم براتون بگه بعد نیم ساعت دیدم از هر خوراکی ای که اونجا وجود داره یذره ش تو دست دخترم هست !😳
میرفت انقدر با لبخند ژکوند به طرف زل میزد تا مامانش به اونم بده😩😰
از خوراکیای خودشم تقریبا هیچی باقی نذاشته بود که متقابلا تعارف کنم و انقد آب نشم😢
درباره خواب هم همینقدر بگم که نه تنها اونجا پلک رو هم نذاشت ، بلکه بسیار پرانرژی یه سره دوید و بازی کرد ، تو خونه هم تا بعد اذان کلی بازی کرد و نهایتا ساعت ۶ به زووورررر خوابونده شد !😱😵💫
تدابیر کیلو چنده !🚶🏻♀🚶🏻♀🚶🏻♀
پن : البته الحمدلله کلا با بچه ها مشغول بود و بیشتر از چیزی که فکر میکردم گذاشت دعا بخونم🥲
#بخدا_شام_خورده🤭
#بچه_بشینننن
#مادرانه
#شب_قدر
🖋طیبه
@Tayyebeh_79
روزت مبارک عزیزدل!🇮🇷✌🏻
"شعر از محمدحسین ملکیان"
#روز_جمهوری_اسلامی
#ایران
#آری_تا_ابد
🖋طیبه
@TAYYEBEH_79
غصه ای وجود داره
که حداقل یکی از عبارتهای این دعا
تسلی بخشش نباشه ؟! ❤️
#شب_قدر
#جوشن_کبیر
#رمضان
#التماس_دعا
🖋طیبه
@Tayyebeh_79
🔸 ۳۰ سال پیش...
کوچک نیست که از جلوی چشم قایمش کند !
غذا نیست که تصمیم بگیرد دیگر لب نزند !
فقط یک جا هم نیست که بگوید دیگر نمیروم و تمام !
در است !
در !
دست کم هر دفعه بیرون برود و برگردد خار میشود توی چشمش !
هر قدر هم عوضش کند ، همهی در ها میخ دارند ...!🥀
نمیدانم ...
آن سحر که دست انداخت گوشه ی عبایت ،
آن لحظه که برای ماندن التماست میکرد ،
شاید میخواست جبران کند علی جان !
ولی تو با آه جدایش کردی
و گفتی دوباره از محبوب دورم مکن !
💔
سی سال پیش ، جان علی را گرفته اند ...
خنجر که مرد کشتن مولا نمیشود !
🖋طیبه
@Tayyebeh_79
🔸 شماره بازی !
- تتققققق!💥
کالسکه رو محکم کوبوند به میله ها !
نمیدونم بار چندم بود که زیارتنامه رو کنار میذاشتم و میرفتم سراغش .
نشوندمش و همینطور که با مُهرها برج درست میکردیم ، چشمم به در خروجی آقایون بود ...
- بابا ؟!!
- نه اون بابا نیست گلم ، الان میاد ... راستی کیک آوردما میخوری؟!
برگشت و پشت سرشو نگاه کرد .
صدای بچه ها تو سکوت شبستان پیچیده بود .کنارمون چند تا بچه قد و نیم قد داشتن با پدرشون بازی میکردن ،
شماره کفشداری رو روی زمین سر میدادن و صدای خنده و جیغشون بلند میشد !🥰
آروم آروم رفت کنارشون ، ولی هرچی هم تحویلش گرفتن روش نشد وارد جمعشون بشه ...!
لباشو ورچیده بود و نگاه میکرد!
- میای ما هم اینطرف بازی کنیم ؟
محلم نداد ! چونه شو به سینه ش چسبوند و گفت : بااابا !🥺
حق داشت خب ! من که نمیتونستم جلوی بقیه مثل اون آقاهه بلننند و پرانرژی بازی کنم ! اصلا گیرم تو خونه بودیم ، بازی با بابا یه جور دیگه کیف میده !🌱
دلم گرفت ! 😢
هر چقدر هم بهونه میگرفت ، دلم قرص بود که بالاخره باباش میاد و انقدر بازی میکنن که یادش میره واسه چی نق میزد ! اگه ...
- بریم خانوم ؟
با صدای همسرم سرمو بلند کردم
- یه چند لحظه نگهش دار الان برمیگردم
با پلاستیک کفشهام رفتم و با یه شماره اومدم ...
یه دل سیر که با باباش "شماره بازی" کرد ، راضی شد و راه افتادیم ...
اون شاد و خندون ، من درهم و تو فکر ...😔
تو فکر اینکه
جای خالی بابا ها رو
چی پر میکنه؟ 💔
#پدرانه
🖋طیبه
@Tayyebeh_79
🔸ببخش ...
یا مَنْ عُصَيَ فَغَفَر ...
ای کسی که بنده های ضعیفت حرفتو گوش نمیکنن ، ولی اونا رو میبخشی !🌱
لابد وقتی میبینی ما دلمون تا خرخره از کینه ی همدیگه پره خنده ت میگیره نه؟🤭
میگی من که به بخشیدنشون احتیاجی ندارم ، از رو بزرگی و مهربونیم میگذرم ، بعد اینا ...!
آره خدا!
جوری میگم :
من تا قیااامت ازش نمیگذرم !
اشکمو درآورد !
دلمو شکوند !
حقمو خورد !
انگار نه انگار که چقدر اشک امام زمانمو در آوردم ! چقدر قلب نازنینش رو ناراحت کردم💔 چقدر از فرمان خالق بزرگم سرپیچی کردم ...
جوری نمیبخشم ،
انگار چقدر وضع اعمالم خوبه و
چقدر از عفو و مغفرتت بی نیازم !🙄
بماند که تو خیلی وقتا ، در واقع بدهکاریم و فکر میکنیم حق با خودمونه!😵💫
پ.ن : عکس از کتاب زیبای " سه دقیقه در قیامت" ، آخرین تلاشهای من برای حلالیت گرفتن !😂 بخاطر خودت ببخش اصلا !
خودخواه باش ! ببخشی بیشتر میصرفه ! والا !
بفرست واسه هرکی میخوای حلالت کنه!😉😁
#الا_تحبون_ان_یغفرالله_لکم ؟
#بخشش
#برد_برد
#شب_قدر
#سه_دقیقه_در_قیامت
#ببخش_بالامجان
#نه_به_کینه_شتری
🖊طیبه
@Tayyebeh_79