برنگرد ⚠️
🔸 قسمت هفتم : قهر قهر تا روز قیامت !
🗓 زمستان ۱۳۸۹
📌 قم / مسابقات دانش آموزی قرآن
- ببخشید از کجا دارید سوال میکنید ؟!😰
+ صفحهی ۵ هست دیگه عزیزدلم ! تا نصف جزء ۱ محدوده مسابقهتون بوده !
پررررت شدم تو همون حس افتضاح ۲ سال پیش !😵💫
دوست داشتم موزاییکای کف اتاق از وسط میشکافت و میرفتم تو زمین قایم میشدم !😫 با خجالت گفتم بلد نیستم !
سوال بعدش رو هم هول شدم و خیلی بد جواب دادم 🤦🏻♀
مثل حلیم وا رفته از اتاق اومدم بیرون !
پچ پچ های بچه ها رو میشنیدم که بعضیاشون مثل من محدوده بهشون اشتباه گفته شده بود !
خب من ... توقع نداشتم ! انتظارم این بود که با اونهمه ذوق و تلاش ، خدا یه حال حسابی بهم بده !
مثل بچگیامون که از هم دلخور میشدیم گفتم قهر قهر تا روز قیامت !
ولی قهرم مثل بچگیام الکی و کوتاه نبود ...
۵ سال طول کشید 😥
سال اول راهنمایی خواستم بازم شانسمو امتحان کنم
ولی نه با حفظ !
رشتهی احکام ثبت نام کردم و از طرف مدرسه رفتم مسابقات آموزش و پرورش
گفتم این دیگه یه جزوهست دیگه ! جزوه که کم و زیاد نمیشه !
از گفتنش هم خندهم میگیره هم حرصم در میاد ! 😂🙄😐
شاید باورتون نشه ولی اونجا هم جزوهی ما و چند تا مدرسهی دیگه با محدودهی اصلی فرق داشت و گرفتار شدیم !
هیچوقت نفهمیدم قضیهی این محدوده های کذایی چی بود !😶
فقط تا سال آخر دبیرستان دور همهی مسابقه ها یه خط قرررمز پر رنگ کشیدم !😶🌫
تو اون ۵ سال هر دفعه موقع ختم قرآنهای ماه رمضون یا هر وقت دیگه که به جزء ۳۰ میرسیدم ، نمیخوندمش ! فقط گریه میکردم 😭
داغ دلم تازه میشد ! از ته دلم میسوختم که از اون مسیر برگشتم و ادامهش ندادم ...
سال اول دبیرستان (همون دهم خودمون) رفتم مدرسهی معارف هدی
یه مدرسه وابسته به جامعة الزهرا (سلام الله علیها)
که یه دارالقرآن هم داشت !
دوباره یکی ته دلمو قلقلک داد که بازم برو طرفش !
گفتم خورد خورد کنار درسام حفظ میکنم ...
فکر کردم اگه یکی دو تا دوستام هم باهام باشن شاید با انرژی بیشتری پیش بریم و به هم کمک کنیم
رفیق زیاد داشتم ، ولی کسی قبول نکرد ... حق میدادم ، درسا سنگین شده بود
ولی الان که نگاه میکنم میبینم اون روزا چقدر وقتم خالی بووود!😶😂
خودم رفتم و ثبت نام کردم
کلاس پنجشنبه ها تو کتابخونهی مدرسه مون برگزار میشد ... جلسهی اول رفتم ! فکر کردم اشتباه اومدم !😳
پنج شیش تا بچهی ابتدایی نشسته بودن و مربی داشت ترجمهی سورهی غاشیه رو براشون میگفت !
روزی هم ۳ خط حفظ میکردن و هنوز جزء ۳۰ رو هم تموم نکرده بودن !
نفهمیدم چی فکر کرده بودن که میگفتن بشین با همینا حفظ کن🙄😅
کلاسهای دیگهشون هم اجزای بالاتر بود
دیدم نمیتونم و بیخیال شدم ...
سال یازدهم ، یه روز یه خانمی اومد مدرسه مون و شروع کرد به صحبت و یه جرقه تو ذهنم خورد ✨
✍🏻 ادامه دارد ...
#برنگرد
#حفظ_قرآن
#خاطره_نگاری
@Tayyebeh_79 | طیبه🖋
https://eitaa.com/joinchat/1605108465Cdafa171424
دعا کنیم ...
برای اونایی که بجای نسیم پاییز ،
دود و خاکستر و بوی خون رو نفس میکشن💔
@Tayyebeh_79 | طیبه🖋
https://eitaa.com/joinchat/1605108465Cdafa171424
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آسمان زیــــــــــبــــای تل آویو 😌😎✌️🏻
#مرگ_بر_اسرائیل
@Tayyebeh_79 | طیبه🖋
https://eitaa.com/joinchat/1605108465Cdafa171424
هر ایرانی
یه ماشین در حال بوق بوق تو خیابون 🥳
یا
یه ماشین تو صف پمپ بنزین ! 🙄
چرا هموطن ؟!🤣
@Tayyebeh_79 | طیبه🖋
https://eitaa.com/joinchat/1605108465Cdafa171424
حتما الان داری به همین قشنگی لبخند میزنی 🥲😭❤️
@Tayyebeh_79 | طیبه🖋
https://eitaa.com/joinchat/1605108465Cdafa171424
انصافا دستتون درد نکنه سر شب زدین
اقلا ریختیم تو خیابونا صفا !😎
دفعهی قبلی زیر پتو خفه شدم !
چرا ؟!
چون اهل منزل خواب بودن منم از جوک های ایتا داشتم ریسه میرفتم🤣
@Tayyebeh_79 | طیبه🖋
https://eitaa.com/joinchat/1605108465Cdafa171424