eitaa logo
🌸 طیبه 🌸
162 دنبال‌کننده
454 عکس
76 ویدیو
0 فایل
✍🏻 فاطمه بختیاری طيبه | دنیای قرآنی یک مادر💕 شخصی : @Fatemeh_Bakhtiari_79 لینک پیام ناشناس : https://daigo.ir/secret/6560192500 ممنون که امانتدارید و مطالب رو با "ذکر منبع" منتشر می‌کنید 😉
مشاهده در ایتا
دانلود
برنگرد ⚠️ 🔸 قسمت هفتم : قهر قهر تا روز قیامت ! 🗓 زمستان ۱۳۸۹ 📌 قم / مسابقات دانش آموزی قرآن - ببخشید از کجا دارید سوال میکنید ؟!😰 + صفحه‌ی ۵ هست دیگه عزیزدلم ! تا نصف جزء ۱ محدوده مسابقه‌تون بوده ! پررررت شدم تو همون حس افتضاح ۲ سال پیش !😵‍💫 دوست داشتم موزاییکای کف اتاق از وسط میشکافت و میرفتم تو زمین قایم میشدم !😫 با خجالت گفتم بلد نیستم ! سوال بعدش رو هم هول شدم و خیلی بد جواب دادم 🤦🏻‍♀ مثل حلیم وا رفته از اتاق اومدم بیرون ! پچ پچ های بچه ها رو میشنیدم که بعضیاشون مثل من محدوده بهشون اشتباه گفته شده بود ! خب من ... توقع نداشتم ! انتظارم این بود که با اونهمه ذوق و تلاش ، خدا یه حال حسابی بهم بده ! مثل بچگیامون که از هم دلخور میشدیم گفتم قهر قهر تا روز قیامت ! ولی قهرم مثل بچگیام الکی و کوتاه نبود ... ۵ سال طول کشید 😥 سال اول راهنمایی خواستم بازم شانسمو امتحان کنم ولی نه با حفظ ! رشته‌ی احکام ثبت نام کردم و از طرف مدرسه رفتم مسابقات آموزش و پرورش گفتم این دیگه یه جزوه‌ست دیگه ! جزوه که کم و زیاد نمیشه ! از گفتنش هم خنده‌م میگیره هم حرصم در میاد ! 😂🙄😐 شاید باورتون نشه ولی اونجا هم جزوه‌ی ما و چند تا مدرسه‌ی دیگه با محدوده‌ی اصلی فرق داشت و گرفتار شدیم ! هیچوقت نفهمیدم قضیه‌ی این محدوده های کذایی چی بود !😶 فقط تا سال آخر دبیرستان دور همه‌ی مسابقه ها یه خط قرررمز پر رنگ کشیدم !😶‍🌫 تو اون ۵ سال هر دفعه موقع ختم قرآنهای ماه رمضون یا هر وقت دیگه که به جزء ۳۰ میرسیدم ، نمیخوندمش ! فقط گریه میکردم 😭 داغ دلم تازه میشد ! از ته دلم میسوختم که از اون مسیر برگشتم و ادامه‌ش ندادم ... سال اول دبیرستان (همون دهم خودمون) رفتم مدرسه‌ی معارف هدی یه مدرسه وابسته به جامعة الزهرا (سلام الله علیها) که یه دارالقرآن هم داشت ! دوباره یکی ته دلمو قلقلک داد که بازم برو طرفش ! گفتم خورد خورد کنار درسام حفظ میکنم ... فکر کردم اگه یکی دو تا دوستام هم باهام باشن شاید با انرژی بیشتری پیش بریم و به هم کمک کنیم رفیق زیاد داشتم ، ولی کسی قبول نکرد ... حق میدادم ، درسا سنگین شده بود ولی الان که نگاه میکنم میبینم اون روزا چقدر وقتم خالی بووود!😶😂 خودم رفتم و ثبت نام کردم کلاس پنجشنبه ها تو کتابخونه‌ی مدرسه مون برگزار میشد ... جلسه‌ی اول رفتم ! فکر کردم اشتباه اومدم !😳 پنج شیش تا بچه‌ی ابتدایی نشسته بودن و مربی داشت ترجمه‌ی سوره‌ی غاشیه رو براشون میگفت ! روزی هم ۳ خط حفظ میکردن و هنوز جزء ۳۰ رو هم تموم نکرده بودن ! نفهمیدم چی فکر کرده بودن که میگفتن بشین با همینا حفظ کن🙄😅 کلاسهای دیگه‌شون هم اجزای بالاتر بود دیدم نمیتونم و بیخیال شدم ... سال یازدهم ، یه روز یه خانمی اومد مدرسه مون و شروع کرد به صحبت و یه جرقه‌ تو ذهنم خورد ✨ ✍🏻 ادامه دارد ... @Tayyebeh_79 | طیبه🖋 https://eitaa.com/joinchat/1605108465Cdafa171424
دعا کنیم ... برای اونایی که بجای نسیم پاییز ، دود و خاکستر و بوی خون رو نفس میکشن💔 @Tayyebeh_79 | طیبه🖋 https://eitaa.com/joinchat/1605108465Cdafa171424
چقدر دلمون حال و هوای شب وعده‌ی صادق رو میخواست!✌️🏻😎
آسمان زیبای تل آویو😎
جانم به این شب پر ستاره🤩
الله اکبر✊🏻
هر ایرانی یه ماشین در حال بوق بوق تو خیابون 🥳 یا یه ماشین تو صف پمپ بنزین ! 🙄 چرا هموطن ؟!🤣 @Tayyebeh_79 | طیبه🖋 https://eitaa.com/joinchat/1605108465Cdafa171424
حتما الان داری به همین قشنگی لبخند میزنی 🥲😭❤️ @Tayyebeh_79 | طیبه🖋 https://eitaa.com/joinchat/1605108465Cdafa171424
انصافا دستتون درد نکنه سر شب زدین اقلا ریختیم تو خیابونا صفا !😎 دفعه‌ی قبلی زیر پتو خفه شدم ! چرا ؟! چون اهل منزل خواب بودن منم از جوک های ایتا داشتم ریسه میرفتم🤣 @Tayyebeh_79 | طیبه🖋 https://eitaa.com/joinchat/1605108465Cdafa171424