#حکایتی_جالب
روزی سه خسیس با هم #خربزه می خوردند و فقیری طرف دیگری آنها را نظاره می نمود، برای آنکه هیچ کدام دلشان نمیامد از سهم خود به آن فقیر بدهند، یکی گفت:
از چیز هایی که بخشش آن کراهت دارد یکی انار است و دیگری خربزه.!
دومی گفت: که خربزه را باید آنقدر خورد که خورنده را جواب کند.!
سومی گفت: که هر کس سر از روی خربزه بلند نکند به وزن همان خربزه به گوشتش اضافه می شود.!
وقتی خربزه تمام شد، باز نتوانستند از پوستش دل کنده برای فقیر بگذارند.!
یکی گفت: دندان زدن پوست خربزه دندان را سفید و اشتها را زیاد می کند.!
دومی گفت: پوست خربزه چشم را درشت و رنگ پوست را براق می کند.!
سومی گفت: دندان زدن پوستِ خربزه تکبر را کم و آدمی را به خدا نزدیک می نماید.!
و آنقدر دندان زدند و لیف کشیدند تا پوست خربزه را به نازکی کاغذی رساندند.!
فقیر که همچنان آنان را می نگریست گفت:
من رفتم، که اگر دقیقه ای دیگر در اینجا بمانم و به شماها بنگرم می ترسم پوست خربزه مقامش به جایی برسد که لازم باشد مردم آن را به جای ورق قرآن در بغل بگذارند و تخمه اش را تسبیح کرده و با آن ذکر یا قدوس بگویند!
🌿 @TebbolAeme 🌿