|تراژدے|
هر شب قبلِ اینکه بخوابی ، یذره به من فکر کن بعد بخواب. خب؟(; شبت بخیر آن که از تو تنها خیالَت برایَم
اینکه من یه زمانی نزدیک ترین بودمو ،
حالا شدم دور ترینو نشستم دارم همینجوری دور شدن خودمو نزدیک شدن آدمارو بهت تماشا میکنم ، بدم میاد. اذیتم میکنه.
خب؟
تراژدے
|تراژدے|
دلخوش نشسته ام ؛ که شاید گذر کنی! لعنت به شایدی که مهیا نمیشود!(؛🚶🏻♀ تراژدے
یه جایی محمد علی بهمنی میگه :
گاهی تورا کنار خود احساس می کنم
اما چقدر دلخوشی خواب ها کم است...🙂💔
تراژدے
یکی رو پیدا کنین که
هم بشه باهاش دعوا کرد،
هم قربون صدقش رفت
هم بشه باهاش درباره همه چی حرف زد
آدمیزاده دیگه
به هرکسی نمی تونه بگه حالش بده!
#مفردِمذڪرِغایب
تراژدے