#شهیدباڪرے میگفت:
خدا از #مؤمن اداے #تڪلیف میخاد
نہ نوع ڪار و #بزرگے و #کوچکے ڪار رو.
فقط #اخلاص
وبا دید #تکلیفے
بہ وظیفہ توجه ڪردن...
𝐉𝐨𝐢𝐧...➘
✨⃟🦋 @testimonial
پـــلــاکـ خـــاکی🕊️
#شهیدباڪرے میگفت: خدا از #مؤمن اداے #تڪلیف میخاد نہ نوع ڪار و #بزرگے و #کوچکے ڪار رو. فقط #اخلاص
#دماذونـــــے
جاےدیگہمیگفت:
اخلاصیعنےبهجاےاینڪهسریعنمازبخونے،
دوساعتقبلازاذانوضومیگیرےومنتظرهستے ...
اخلاصیعنےاگہیڪلحظہنفْسازخدادورتڪرد، مےمیرے ...
آیامااینطورےهستیم؟!!!
حالادوساعتپیشڪش،حداقلدهدقیقهزودتر...
پاشینبراےنمازاولوقتآمادهبشین...
التماسدعا...🤲
𝐉𝐨𝐢𝐧...➘
✨⃟🦋 @testimonial
#سحـــــربیستویکم
زینب یتیم گشته و حالا تمام شهر
آرام، بی علی به نماز ایستاده است
@testimonial
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیر در کاسهیِ ما نیست
ولی...
اَشك که هست
ما یتیمان..
همگی کاسه به دستیم علۍ💔...
#امام_علی
#شب_قدر
#ماه_رمضان
@testimonial
هدایت شده از ظروف مس وچوب مهرنگار
پرداخت لینکی داریم🙂🖤
مبلغ...؟؟
بالااااا
برای چند نفررر🙂🖤🖤
زود عضو شو حتما توهم میگیرییی😄🖤
#پرداخت_لینکی😄🖤
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
یاۅراڹ انقلابۍ🕊.!.
𝐉𝐨𝐢𝐧↓
「@yavaranenghelabi」
توگناهنڪن
ببینخداچجوࢪۍحالتوجامیاࢪه🌱
زندگیتوپࢪازوجودخودشمیڪنہ(:
- عصبےشدی؟!
+نفسبکشبگو:بیخیال،چیزیبگم ؛
امامزمانناࢪاحتمیشه...☝🏻
- دلخوࢪتڪࢪدن؟!
+بگو:خدامیبخشهمنممیبخشم
پسولشڪن..😌
- تہمتزدن؟
+آࢪومباشوتوضیحبده
بگو:بہائمههمخیلیتہمتازدن❗️
- ڪلیپوعکسنامࢪبوطخواستیببینی؟!
+بزنبیرونازصفحهبگو:مولامہمتࢪه💔
- نامحࢪمنزدیڪتبود؟
+بگو:مہدیزهࢪا(عج)خیݪےخوشگلتࢪه
بیخیالبقیه ... !
زندگےقشنگترمیشہنه؟!
#تلنگرانه
@testimonial
•••{🥀♥️}•••
یادے میکنێم از (شهیدمجتبیذوالفقارنسب)
#معرفی_شھید:
شهیدمجتبیذوالفقارنسب
شہادت⇦ ۱۳۹۵/۱/۲۶حلب_سوریه
آدرسمزار⇦ گلزارشهدایرضوانِجهرم
• • •
یک روز برای نجات همرزمانش که در محاصره تکفیری ها بودند دل به دریای گلوله و ترکش می زند و تنها کمتر از ۲ ماه پس از حضورش در سوریه یعنی در تاریخ ۲۱ فروردین سال ۱۳۹۵ در کمین تکفیری ها گرفتار می شود و به درجه رفیع شهادت نائل میگردد...
𝐉𝐨𝐢𝐧↓
「@testimonial」
پـــلــاکـ خـــاکی🕊️
|بسمربالشُھداوالصدیقین| #سلام_بر_ابراهیم صفحھ ۹۸ عراقی در آن بودند. با اسلحه اشاره كردم که ب
|بسمربالشُھداوالصدیقین|
#سلام_بر_ابراهیم
صفحھ ۹۹
نیمه شعبان
«جمعی از دوستان شهید»
عصر روز نيمه شعبان ابراهيم وارد مقر شد. از نيمه شب خبری از او نبود.
حالا هم كه آمده يك اسير عراقی را با خودش آورده!
پرسيدم: آقا ابرام كجایی، اين اسيركيه!؟
گفت: نيمه شب رفته بودم سمت دشمن، كنار جاده مخفی شدم. به تردد
خودروهای عراقی دقت كردم. وقتی جاده خلوت شد يك جيپ عراقی را
ديدم، با يك سرنشين به سمت من می آمد. سريع رفتم وسط جاده، افسر
عراقی را اسير گرفتم و برگشتم.
بين راه با خودم گفتم: اين هم هديه ما برای امام زمان(عج)ولی بعد، از
حرف خودم پشيمان شدم. گفتم: ما كجا و هديه برای امام زمان(عج).
همان روز بچه ها دور هم جمع شديم. از هر موضوعی صحبتی به ميان آمد
تا اينكه يكی از ابراهيم پرسيد:
بهترين فرمانده هان در جبهه را چه كسانی ميدانی و چرا؟!
ابراهيم كمی فكر كرد و گفت: تو بچه های سپاه هيچكس را مثل محمد
بروجردی نميدانم. محمد كاری كرد كه تقريبا هيچكس فكرش را نمی كرد.
در كردستان با وجود آن همه مشكلات توانست گروه های پيش مرگ
كرد مسلمان را راه اندازی كند و از اين طريق كردستان را آرام كند.
در فرمانده هان ارتش هم هيچكس مثل سرگرد علی صياد شيرازی نيست.
. . .
زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی
@testimonial
پـــلــاکـ خـــاکی🕊️
|بسمربالشُھداوالصدیقین| #سلام_بر_ابراهیم صفحھ ۹۹ نیمه شعبان «جمعی از دوستان شهید» عصر رو
|بسمربالشُھداوالصدیقین|
#سلام_بر_ابراهیم
صفحھ ۱۰۰
ايشان از بچه های داوطلب ساده تر است. آقای صياد قبل از نظامی بودن يك
جوان حزب اللهی و مومن است.
از نيروهای هوانی روز، هر چه بگردی بهتر از سروان شيرودی پيدا نميكنی،
شيرودی در سرپل ذهاب با هليكوپتر خودش جلوی چندين پاتك عراق را گرفت.
با اينكه فرمانده پايگاه هوایی شده آنقدر ساده زندگی می كند كه تعجب
می كنيد! وقتی هم از طرف سازمان تربيت بدنی چند جفت كفش ورزشی
آوردند يكی را دادم به شيرودی، با اينكه فرمانده بود اما كفش مناسبی نداشت.
همان روز صحبت به اينجا رسيد كه آرزوی خودمان را بگوئيم. هر كسی
چيزی گفت. بيشتر بچه ها آرزويشان شهادت بود.
بعضی ها مثل شهيدسيد ابوالفضل كاظمی به شوخی می گفتند: خدا بنده های
خوب و پاك را سوا می كند. برای همين ما مرتب گناه ميكنيم كه ملائكه
سراغ ما را نگيرند! ما ميخواهيم حالا حالا ها زنده باشم. بچه ها خنديدند و بعد
هم نوبت ابراهيم شد.
همه منتظر آرزوی ابراهيم بودند. ابراهيم مكثی كرد وگفت: آرزوی من
شهادت هست ولی حالا نه! من دوست دارم در نبرد با اسرائيل شهيد شوم!
٭٭٭
صبح زود بود. از سنگرهای كمين به سمت گيلان غرب برگشتم. وارد مقر
سپاه شدم. برخلاف هميشه هيچكس آنجا نبود.
كمی گشتم ولی بی فايده بود. خيلی ترسيدم. نكند عراقی ها شهر را تصرف كرده اند!
داخل حياط فرياد زدم: كسی اينجا نيست؟! درب يكی از اطاق ها باز شد.
يكی از بچه ها اشاره كرد، بيا اينجا!
وارد اتاق شدم. همه ساكت رو به قبله نشسته بودند!
ابراهيم تنها، در اتاق مجاور نشسته بود و با صدای سوزناک مداحی می كرد.
برای دل خودش می خواند. با امام زمان(عج) نجوا می كرد. آنقدر سوز عجيبی
در صدايش بود كه همه اشك می ريختند.
. . .
زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی
@testimonial
دم افطار به امام زمانت بگو
آقاجآن قبول بآشہ دمِ افطآرے منو یآڈٹون نرھ
مطمئن باش اقا صداتومیشنوه و حتما برات دعا میکنه🙂💚📿:(