eitaa logo
گردان ثامن الائمه
169 دنبال‌کننده
102 عکس
47 ویدیو
9 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💢جهت مزین نمودن فضای توییتر به نام مولامون حجت بن الحسن (روحی فداک) عملیات قرار عاشقی طبق روال هر هفته با هشتگ های ساعت 22:00 تا 24:00 ➖➖➖➖➖➖➖➖ گردان توئیتری ثامن الائمه @twittermasafrazavi
💢آيت الله بهجت: بين دهان تا گوش شما کمتر از يک وجب است. قبل از اينکه حرف از دهان خودتان به گوش خودتان برسد، به گوش حضرت رسيده است. او نزديک است، درد و دل‌ها را می‌شنود، با او حرف بزنید و ارتباط برقرار کنید. ➖➖➖➖➖➖➖➖ گردان ثامن الائمه @The_Eight_Imam
4_5794128589901268675.mp3
7.54M
راه نجاتی نیست، بی عشق تو ای مَرد... ➖➖➖➖➖➖➖➖ گردان ثامن الائمه @The_Eight_Imam
✳️ کمک به مردم مظلوم غزه 💢 توی این شرایطی که کار خاصی جز اظهار زبانی و نفرت قلبی و تحمل غم عمیق نشسته به دل ازمون برنمیاد برای کمک به مظلوم و ایستادن در برابر ظلم، الحمدلله راهی هست که بتونیم کمکی برسونیم. یک عمر گفتیم: بنفسی انت و اهلی و مالی حالا شاید یکم، فقط یکم بتونیم آخریش رو اثبات کنیم. حداقلشه در برابر فدا کردن خانواده و... https://www.leader.ir/fa/monies تو سایت رهبری برید و در بخش وجوهات شرعی، دکمه انتخاب وجوهات رو بزنید و از فیلد اول بابت کمک‌ها رو انتخاب کنید و نوعش رو کمک به مردم مظلوم غزه بزنید ➖➖➖➖➖➖➖➖ گردان ثامن الائمه @The_Eight_Imam
شب همان شب که سفر مبداء دوران می شد خط به خط باور تقویم مسلمان می شد . شب همان شب که جهانی نگران بود آن شب صحبت از جان پیمبر به میان بود آن شب . در شب فتنه شب فتنه شب خنجرها باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها . مرد ؛ مردی که کمر بسته به پیکار دگر بی زره آمده در معرکه یک بار دگر . تا خود صبح خطر دور و برش می رقصید تیغ عریان شده بالای سرش می رقصید . مرد آن است که تا لحظه ی آخر مانده در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده . گر چه باران به سبو بود و نفهمید کسی و محمد خود او بود و نفهمید کسی . در شب فتنه شب فتنه شب خنجرها باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها . دیگرانی که به هنگامه تمرّد کردند جان پیغمبر خود را سپر خود کردند . بگذارید بگویم چه غمی حاصل شد آیه ی ترس برای چه کسی نازل شد . بگذارید بگویم خطر عشق مکن جگر شیر نداری سفر عشق مکن . عنکبوت آیه ای از معجزه بر سر در دوخت تاری از رشته ی ایمان تو محکم تر دوخت . از شب ترس و تبانی چه بگویم دیگر ؟! از فلانی و فلانی چه بگویم دیگر ؟! . یازده قرن به دل سوخته ام می دانی مُهر وحدت به لبم دوخته ام می دانی . باز هم یک نفر از درد به من می گوید من زبان دوختم و خواجه سخن می گوید : . ” من که از آتش دل چون خُم مِی در جوشم مُهر بر لب زده خون می خورم و خاموشم “ . طاقت آوردن این درد نهان آسان نیست شِقْشقِیّه است و سخن گفتن از آن آسان نیست . می رود قصه ی ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام . چشم وا کن احد آیینه ی عبرت شد و رفت دشمن باخته بر جنگ مسلط شد و رفت . آن که انگیزه اش از جنگ غنیمت باشد با خبر نیست که طاعت به اطاعت باشد . داد و بیداد که در بطن طلا آهن بود چه بگویم که غنیمت رکب دشمن بود . داد و بیداد برادر که برادر تنهاست جنگ را وا مگذارید پیمبر تنهاست . یک به یک در ملاء عام و نهانی رفتند همه دنبال فلانی و فلانی رفتند . همه رفتند غمی نیست علی می ماند جای سالم به تنش نیست ولی می ماند . مرد مولاست که تا لحظه ی آخر مانده دشمن از کشتن او خسته شده درمانده . در دل جنگ نه هر خار و خسی می ماند جگر حمزه اگر داشت کسی می ماند . مرد آن است که سر تا به قدم غرق به خون آن چنانی که علی از اُحد آمد بیرون . می رود قصه ی ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام . می رسد قصه به آن جا که علی دل تنگ است می فروشد زره ای را که رفیق جنگ است . چه نیازی دگر این مرد به جوشن دارد اِن یَکاد از نفس فاطمه بر تن دارد . کوچه آذین شده در همهمه آرام آرام تا قدم رنجه کند فاطمه آرام آرام . فاطمه فاطمه با رایحه ی گل آمد ناگهان شعر حماسی به تغزّل آمد . می رود قصه ی ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام . می رسد قصه به آن جا که جهان زیبا شد با جهاز شتران کوه اُحد بر پا شد . و از آن آینه با آینه بالا می رفت دست در دست خودش یک تنه بالا می رفت . تا که از غار حرا بعثت دیگر آرد پیش چشم همه از دامنه بالا می رفت . تا شهادت بدهد عشق ولی الله است پله در پله از آن ماذنه بالا می رفت . پیش چشم همه دست پسر بنت اسد بین دست پسر آمنه بالا می رفت .گفت : این بار به پایان سفر می گویم ” بارها گفته ام و بار دگر می گویم “ . راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست . گفت ساقیِ من این مرد و سبویم دستش بگذارید که یک شمّه بگویم ، دستش . هر چه در عالم بالاست تصرف کرده شب معراج به من سیب تعارف کرده . گفتنی ها همگی گفته شد آن جا اما واژه در واژه شنیدند صدا را اما … . سوخت در آتش و بر آتش خود دامن زد آن که فهمید و خودش را به نفهمیدن زد . می رود قصه ی ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام . شهر این بار کمر بسته به انکار علی ریسمان هم گره انداخته در کار علی . بگذارید نگویم که اُحد می لرزد در و دیوار از این قصه به خود می لرزد . می رود قصه ی ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام . می نویسم که ” شب تار سحر می گردد ” یک نفر مانده از این قوم که برمی گردد ✅رسانه باشیم... ➖➖➖➖➖➖➖➖ گردان ثامن الائمه @The_Eight_Imam