eitaa logo
59 دنبال‌کننده
15 عکس
4 ویدیو
0 فایل
حاصل تحصیلات، مطالعات و افکارم را در اختیار شما قرار می دهم
مشاهده در ایتا
دانلود
مقام معظم رهبری می فرماید: «رهایی از قید و بند زوائد زندگی، بیشترین تأثیر را در زندگی من داشته. همین زوائد بیرون از حد ضرورت است که انسان را به بردگی می کشاند. و شاعر بحق گفته است که: و قد دقّت و رقّت و استرقّت فضول العیش اعناق الرجالِ دل بستگی های کم ارزش زندگی، گردن مردان را خرد و باریک کرده و آنان را به بند بردگی کشیده است. بد نیست برایتان بگویم که آقای ربانی املشی که با من دوستی صمیمی داشت در تابستان یکی از سالها به مشهد آمد و من در آن هنگام ساکن مشهد بودم و خانه داشتم، اما در آن تابستان خانه را چند هفته ترک کردم و در یک نقطه ی ییلاقی نزدیک مشهد اقامت گزیدم. زندگی در ییلاقات مشهد ساده و کم خرج بود. به آقای ربانی گفتم شما می توانید در خانه ی من اقامت کنید که در طی هفته ـ به جز دو روز ـ خالی است. کلید خانه را به او سپردم و رفتم. چند روز بعد که مرا دید، پس از تشکر گفت: گمان کردم خانه ی شما با اثاثیه است؛ نمی دانستم اثاث خانه را تخلیه کرده و به ییلاق برده اید. اگر این را می دانستم به هتل می رفتم! او با لحنی حاکی از رابطه ی صمیمی میان من و او مفصلا از نواقص و کمبود های اثاثیه ی خانه گلایه کرد. به او گفتم: من از داخل خانه، جز چند پتو، تعداد کمی بشقاب و یک کاسه و چند قاشق چیزی برنداشتم. با شگفتی به من نگاه کرد و گفت: چه می گویید؟! گفتم: اثاثیه ی ما همین است که اکنون در خانه می بینید. من بیش از این اثاثیه ندارم. چهره ی ایشان در هم رفت. سری تکان داد و با یک شگفتی آمیخته به تأسف از گلایه ی خویش کلمه ی دلسوزانه ای گفت که همواره آن را به یاد می آورم» (خون دلی که لعل شد ص 161 و 162) https://eitaa.com/The_result_of_life
مقام معظم رهبری در مورد همسرشان می فرماید: «باید به صبر و شکیبایی فراوان او در تحمل سختی و مشقت زندگی در دوران پیش از انقلاب، و اصرار او بر ساده زیستی در دوران پس از انقلاب، اشاره کنم. بحمدالله خانه ی ما همواره تا کنون، از زوائد زندگی و زرق و برق های دنیوی ـ که حتی در خانه های معمولی مردم یافت می شود ـ به دور مانده است وهمسرم در این امر، بالاترین سهم و مهم ترین نقش را داشته است. درست است که من زندگی ام را به همین شکل آغاز کردم و همسرم را نیز در این مسیر هدایت کردم و این روحیه را در او زنده کردم، اما صادقانه می گویم که او در این زمینه، بسیار از من پیشی گرفته است. از جمله مواردی که می توانم بگویم، این است که هرگز از من درخواست خرید لباس نکرده است، بلکه نیاز خیلی ضروری خانواده به لباس را به من یادآور می شد و خود می رفت و می خرید. هیچ وقت برای خود زیورآلات نخرید. مقداری زیور آلات داشت که از خانه ی پدری آورده بود و یا هدیه ی برخی بستگان بود. همه ی آنها را فروخت و پول آنها را در راه خدا صرف کرد. او اینک حتی یک قطعه زر و زیور و حتی یک انگشتر معمولی هم ندارد. به یاد دارم از جمله مواردی که زیور آلات خود را فروخت، زمانی بود که سالی در مشهد زمستان نزدیک شد و سرما شدت یافت و مردم برای گرم کردن خانه های خود، به خرید مواد سوختی ـ که در آن زمان زغال بود ـ روی آوردند. در چنین مواقعی، تعدادی از مؤمنین به من مراجعه می کردند و پولی در اختیار من می گذاشتند تا با آن زغال بخرم و بین نیازمندان توزیع کنم. در آن سال پول دارها به من مراجه نکردند بلکه فقرایی مراجعه کردند که معمولا در چنین ایامی، برای گرفتن زغال، درِ خانه ی علما را می زنند. اما آن سال این افراد از خانه ی من ناامید بازمی گشتند، و این مرا بسیاراندوهگین می ساخت. همسرم که این حال را دید، به من پیشنهاد کرد دستبندی را که برادرش به مناسبت تولد یکی از فرزندان به او هدیه کرده بود بفروشم. من مخالفت کردم ولی او اصرار ورزید. دستبند را گرفتم و خواستم به بالاترین قیمت بفروشم. اتفاقا یکی از همسایگان و دوستان به خانه ی ما آمد. او را در جریان قرار دادم تا تشویق شود دستبند را به قیمت هر چه بیشتر بفروشد. او رفت و آن را به هزارو چند صد تومان فروخت و گفت: من هم به اندازه ی همین پول روی آن می گذارم . لذا مبلغ خوبی فراهم شد و با آن زغال خردیم و نگرانی همسرم هم برطرف گردید.» (خون دلی که لعل شد ص 159 – 161) https://eitaa.com/The_result_of_life
مقام معظم رهبری در مورد همسرشان می فرماید: «باید به صبر و شکیبایی فراوان او در تحمل سختی و مشقت زندگی در دوران پیش از انقلاب، و اصرار او بر ساده زیستی در دوران پس از انقلاب، اشاره کنم. بحمدالله خانه ی ما همواره تا کنون، از زوائد زندگی و زرق و برق های دنیوی ـ که حتی در خانه های معمولی مردم یافت می شود ـ به دور مانده است وهمسرم در این امر، بالاترین سهم و مهم ترین نقش را داشته است. درست است که من زندگی ام را به همین شکل آغاز کردم و همسرم را نیز در این مسیر هدایت کردم و این روحیه را در او زنده کردم، اما صادقانه می گویم که او در این زمینه، بسیار از من پیشی گرفته است. خانه ی ما طبق معمول اغلب خانه های ایرانی با قالی مفروش بود؛ اما دیدم این قالی ها هم جزو زوائد است و لذا آنها را فروختم و تنها دو قالی را در اتاق مهمان های همسرم باقی گذاشتم. حاجی صفاریان را که اکنون هم در مشهد است دعوت کردم و به او گفتم: این قالی ها را ببر بفروش و به جای آن چند زیرانداز بخر. زیرانداز در ایران ارزان قیمت و کم حجم است. او گفت: به چشم. رفت و زیر اندازها را آورد، سه اتاق را فرش کرد و تعدادی زیادی از آنها هم اضافی ماند. به یکی از شاگردانم ـ شهید کامیاب ـ گفتم این زیرانداز های اضافی را بین طلبه هایمان تقسیم کن. همسرم که دید این کار را کرده ام، تنها حرفی که زد، این بود:چرا دو قطعه قالی را در اتاق من باقی گذاشتی؟ گفتم: این دو قالی به جای آن قالی هایی است که جزو جهیزیه خود آورده اید. گفت: نه آنها را هم بفروش. به حاجی صفاریان گفتم آمد و این دو قالی را هم فروخت و اتاق مهمان های همسرم را با دو قطعه موکت فرش کردیم که آن زمان در نظر ما بهتر از زیر انداز بود. بعد هم همسرم دو قطعه موکت را هم فروخت و تا به امروز در منزل ما فقط همان نه قطعه زیر انداز یاد شده باقی است به جز یک استثناء در خانه ی ما دیگر مطلقا هیچ قالی ای وجود ندارد. وقتی دایی ها و برادر های همسرم که تاجر فرش بودند با خبر شدند متعجب شدند و گفتند: این کار نه زهد، بلکه عینا اسراف کاری است! چون قالی ماندنی است و زیر انداز میپوسد. یکی گفت قالی هایی هست که از زیر انداز ارزان تر است جرا از این نوع قالی ها نخریدید؟ قالی هایی هست که فرش فروش ها آن را «قالی کَل» می نامند. قالی هایی است که پود برخی قسمت های آن رفته و فقط تار ان مانده. رفتم دو قطعه قالی کل خریدم که تا به امروز هم هست و این همان استثنائی است که گفتم! جالب اینکه من در دوران تصدی ریاست جمهوری، در منزل کوچکی پشت مجلس شورای اسلامی سکونت داشتم و آن دو قالی در آن خانه بود. یکی از دوستان آمد و آنها را دید، از بچه ها پرسد: چرا قالی را پشت و رو انداخته اید؟! بچه ها خندیدند و گفتند: این روی قالی است! آن قدر پشم قالی رفته بود و نخ آن بیرون مانده بود که او روی قالی را پشت قالی تصور کرده بود!» (خون دلی که لعل شد ص 162 – 164) https://eitaa.com/The_result_of_life