- | قُــدْرَتِ قـَلَم | -
_
دلش میخواست باقی عمرش را به کتاب خواندن در قطارها بگذراند.
هدایت شده از - | قُــدْرَتِ قـَلَم | -
ـ بسم غریب ترین دل های شهر ـ
هدایت شده از - | قُــدْرَتِ قـَلَم | -
من و ماه مثل همیم هردو تو عکس زشت میفتیم .!(:
- | قُــدْرَتِ قـَلَم | -
_
خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد!
هدایت شده از - | قُــدْرَتِ قـَلَم | -
ـ بسم غریب ترین دل های شهر ـ