eitaa logo
طوفانسرا (کانال اشعار عباس یزدی متخلص به طوفان)
171 دنبال‌کننده
100 عکس
144 ویدیو
0 فایل
اشعار عباس یزدی طوفان اینستاگرام TofanSora طوفان‌سرا در تلگرام، یوتیوب، بلاگفا @TofanSara وبه زودی TofanSara.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
به پشت‌در اگر پهلو شکسته به قلب محسن‌اش میخی نشسته ولی این‌ها نباشد درد زهرا علی را دیده چون بادست بسته اشعار انتقادی اعتقادی طوفان را در طوفانسرا /Tofansara دنبال کنید @Tofansara
آدمای بی‌هنر پس کو.کجاست؟ خنده‌هاتون نام این زندگیه! با این همه عقده‌هاتون برف توی کفش پاره‌ها آب میشه هی زنجیرچرخ.کادیلاک سوت میده هی دست ماها توی سرما میشه سرخ مرغ بریان توی کاخها میشه سرخ اگه اونا بخواهند. گوله بارون میشی تو بی‌صدا فدای قانون قارون میشی تو منکه گفتم نام این زندگی نیست زندونیه زندگی در این فضاحت، دليل نادونیه توی کاخها برای زندگیتون جمع بستند چشمتون را همونا با حربهٔ شرع بستند اگه تو با گوش غیب حس شنفتن داشتی اگه چشم بند طلایی را ز چشم برداشتی میدیدی پولها چطور هپولی شد چه کسی پولها را کرد. تو جیب خود اونا به بچه هاشون میگن که آبشار غرید نمیگن دلیل غرش، یا چرا خون بارید تیتر مجله‌هامون شده زمستون زیباست نمی‌بینند که پاهات از لاجورابت پیداست مرگ اون بید قشنگ برای این برگریزونه خورشید از بهر تماشا شایدم آویزونه این. شعر باعنوان را حدودا ۵۰ سال پیش سرودم که در مجامع انقلابی در نوارهای کاست بطور قاچاق در منطقه شرق تهران پخش می‌شد اولین.شعر بجا.مانده دفتر اشعارم از دوران.ستمشاهی https://eitaa.com/Tofansara
بدترین عیب بشر نمامی است پای غیبت‌ها نشستن خامی است آنکه گوید نزد تو عیب کسی پشت سر گفته ز تو بی‌شک بسی آنچه داری آرزو از سوی دوست کن عمل درحق او قطعا نکوست هرکسی از دیگران آرد خبر بین یارانش نباشد معتبر گر شدی واقف به سّر دیگران جز خدا بر کس مکن آنرا بيان آنکه عیبی را بگوید روبرو بهترست؟ یا خرده‌گیرانِ دورو خصلت نیکو ز آئینه بجو هرچه را دیده بگوید روبرو هرچه می‌بیند نمی‌گیرد به دل با خودت گويد نسازد منتقل می‌توان با این زبان طوفان نمود یاکه قلبی آشنا شادان نمود اشعار انتقادی اعتقادی طوفان را در طوفانسرا Tofansara دنبال کنید @Tofansara
صبحتان سرشار امید و.خدا همراهتان نام مهدی(عج) ضامن ارج وبقاء و جاهتان بر خط سرخ خمینی . تا ظهور مهدوی چشمتان روشن شود بر دولت حق خواهتان 🌹❤️🌴🙏🌴❤️🌹 @Tofansara
در این صبح پر از سوز زمستان صدائی می‌رسد از سوی مستان درختان را چه شد شور بهاری کجا شد همت آن چیره دستان کنون این مادر فرتوت سرما زده سکه به نام شب پرستان شده پرواز ِِ پروانه فراموش چو قدرت آمده در دست پَستان ببارد، منتها از چشم طوفان نیستان میشود با او گلستان عباس یزدی طوفان اشعار انتقادی اعتقادی طوفان را در طوفانسرا Tofansara دنبال کنید @Tofansara
عارفی ديدم که فرزندش ژن‌برتر بود موسوی در آسمان لردگان اختر بود اين يکی با نام بابا هرکجا دزدی نمود دردل مردم‌ نشستن واقعا بهتر بود اشعار انتقادی اعتقادی طوفان را در طوفانسرا Tofansara دنبال کنید @Tofansara
مادراز من مهربان‌تر با من است جای من در کودکی آن دامن است طفلکی بودم مرا قدرت نبود در چروک صورتش رشد من است قلب او سرچشمه احساس و مهر او به سختی‌ها برایم مأمن است چون رضای حق بود در دست او جنت حق زیر پایش خرمن است مهر او باشد فراتر از بشر ناتوان در مهر او اهریمن است در دلش طوفان شود وقت وداع عزم فرزندش بسوی دشمن است اشعار انتقادی اعتقادی طوفان را در طوفانسرا Tofansara دنبال کنید @Tofansara
جمعه‌ای نیست که ما دل نگرانش نشویم پس چرا خار به چشم دگرانش نشویم . ظاهروباطن ما نیست به دلداده شبیه بهتر آنستکه ما بار گرانش نشویم . منتظر برتو ندارد به‌کسی میل حضور لااقل همنفس فتنه گرانش نشویم . آن یکی دشمن واین هم پیِ‌امرار معاش ماچو اینم کنون،جمله‌گر آنش نشویم . ندبه‌خوانی چه ثمر گر ننمایی طوفان زندگی‌پُر ز خطا خون‌جگرانش نشویم 👇👇👇👇👇👇👇👇 اشعار انتقادی اعتقادی طوفان را در طوفانسرا Tofansara دنبال کنید @Tofansara
اینجا دهاتِ کوچکی اطراف یزدست خارج‌تر از محدوده و اهداف یزدست اینجا برای دولت است تنها هزینه خرجی اگر اینجا شود اجحاف یزدست پشتکوهِ تفت بامی برای یزد زیبا حالا خود تفت قسمتی در قاف یزدست سخویدِ پشتکوه قسمتی از حوزهٔ نیر یک دارد که خود الطاف یزدست گشته فراموش جملگی از کشور ما سامان نمی‌گیرد سخود انصاف یزدست مردان سختکوش و زنان با قناعت ظلم مضاعف شاخص و اوصاف یزدست باشد وکیل مجلس ما أهل میبد میبد قرين اردکان اشراف یزدست باشد هزاران کوره ده در کشور من روستایِ من در قلهٔ اجحاف یزد است یزد مرکز جغرافیای کشور ما در نقشه جغرافیایی ناف یزدست طوفان مکن دیگر دل خودرا پریشان بد سرنوشتی درپی حراف یزدست اشعار انتقادی اعتقادی طوفان را در طوفانسرا Tofansaraدنبال کنید @Tofansara
روزی رسد که من هم، در این جهان نباشم با خود سخن بگویم، با این و آن نباشم آمال بی‌نهایت، روزی رسد به پایان جسمم به‌زیر خاک و،خود درمیان نباشم جز خوب و بد نماند، از ما به یادگاری روزی که بهر جبران، صاحبقران نباشم شاهانه می‌نشینم اینک به صدر مجلس بااین صفت که دارم، جنت‌مکان نباشم خواهم ترحم از حق، درروز حشر اما فکر ترحم اینک، بر دیگران نباشم دراین دو روز مهلت، بايد که توشه‌گیری با این ذخیره جزو نام‌آوران نباشم درفکر کاخ و ویلا، همسایه‌ام گرسنه غم بردل از جوان بی‌خانمان نباشم درآن سرای جاوید، باشد حساب و میزان‌ پیروز و خنده بر لب، درامتحان نباشم از بهر کسب‌ قدرت، پا روی حق نهادن با اشک و آه مردم، جز در زيان نباشم طوفان به دل چو دارم، از نمرهٔ قبولی از رحمت الهی، من بدگمان نباشم ٩/۵/١٣٩٨ عباس یزدی اشعار انتقادی اعتقادی طوفان را در طوفانسرا Tofansara دنبال کنید Tofansara
به لبخندی مرا کردی تو زنجیر در عشق تو چنین گردیده‌ام پیر چنان افسون شدم با چشم مستت که با یک خال لب کردی مرا سیر کجا رفتی تو ای زیبا رخ من جهانم بی تو شد مانند نخجیر بود خونم حلال چشمم مستت بزن با ناوک مژگان به دل تیر نگاه من به در خیره همی ماند سپیده زد. بهارم کرده تأخیر گناه من همین عشق تو باشد کمان ابرو اگر داری چو شمشیر بزودی می‌رسد یار دلارام بیا ‌ غبار از خانه برگیر
یک‌روز دگر گذشت، نمردم دل‌مرده شده به جان سپردم فردا چه شود، خبر ندارم امروز که سود خود نبردم تکرار گذشته زندگی شد از دور عبث دگر فسردم الوعده وفا، ولی ز فردا یک عمر اگرچه ضربه خوردم ترسم ملک چپم بگوید عمرت همه در ضرر شمردم من خواب فشار قبر دیدم دل را به مذاب خود فشردم این خانه ثمر ندارد آنجا طوفان بوزد. خمیرو خردم اشعار انتقادی اعتقادی طوفان را در طوفانسرا Tofansara دنبال کنید Tofansara