هدایت شده از داناب (داستانک+نکاتناب)
اعمال مشترک و اختصاصی شب ۲۳ ماه مبارک رمضان
#شب_قدر
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir
هدایت شده از داناب (داستانک+نکاتناب)
21.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹شهیدی که #امام_خمینی دستور داد بجای بهشت زهرا در حرم مطهر
#حضرت_معصومه سلام الله علیها در کنار آیتالله حائری مؤسس حوزه علمیه قم دفن شود...
#جالب_و_طوفانی
#نشر_حداکثری
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
هدایت شده از داناب (داستانک+نکاتناب)
13.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 واقعا نفعشون چیه؟
🔹 میدونید همون هایی که میگن رای نده، همون هایی هستن که قبلا #ابن_ملجم_مچکریم رو می زدن؟
🔹 این فیلم رو بفرست برای همه عاشقان امیرالمومنین تا همه مون بدونیم زیر پرچم کی داریم سینه می زنیم
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @DasTanak_ir
هدایت شده از داناب (داستانک+نکاتناب)
#حدیث
حضرت امام على عليه السلام
إنَّ مَكرَمَةً صَنَعتَها إلى أحَدٍ مِن النّاسِ ، إنّما أكرَمتَ بِها نَفسَكَ و زَيَّنتَ بِها عِرضَكَ، فَلا تَطلُب مِن غَيرِكَ شُكرَ ما صَنَعتَ إلى نَفسِكَ؛
اگر به كسى خوبى كردى در واقع با اين كار خود را گرامى داشته اى و به خودت آبرو داده اى، پس به سبب خوبى اى كه در حق خودت كرده اى، از ديگران خواهان تشكر مباش.
تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص382 و 383 ، ح8695
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
هدایت شده از داناب (داستانک+نکاتناب)
﷽/ خیلی جالب/ خیلی زیبا
سید جوانی وارد جلسه درس آیت الله قاضی ره (که استاد آیت الله بهجت و صاحب کراماتی عظیم و عجیب هستند) شد.
ناگهان آیت الله قاضی ره درس را متوقف کردند و برخواستند و در میان بهت شاگردان آن جوان را با احترام به بالای مجلس دعوت کردند.
موضوع درس آیت الله تغییر کرد و شروع کردند به صحبت از قیام علیه ظلم! بهت شاگردان بیشتر شد!
جلسه که تمام شد آن سید جوان رفت و حضرت آیت الله قاضی ره تا دم در بدرقه اش کرد!
شاگردان دیگر تاب نیاوردند و سوال کردند که حضرت آیت الله این جوان که بود که اینچنین احترامش کردید؟
فرمودند ایشان کسی است که علیه ظلم قیامی خواهد کرد که احدی نکرده و غالب خواهد شد و تصویرش بر سکه ها زده میشود و بعد از این سید است که امام عصر عج قیام خواهد کرد.
✍ راوی: آیت الله ناصری / پخش از شبکه قرآن
▪️ رحلت امام خمینی ره تسلیت باد
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
هدایت شده از داناب (داستانک+نکاتناب)
داستان علامه مجلسي در خصوص صحيفه سجاديه
در دوران بلوغم در جستجوي بدست آوردن رضاي حق بودم در اين راه از هيچ تلاشي فروگذار نمي کردم و تنها آرامش من ياد خدا بود. شبي حضرت ولي عصر را در خواب ديدم که در مسجد قديم اصفهان نزديک دربي که الان محل تدريس من است ايستاده، به حضور مبارکش سلام کرده و رفتم که پاي حضرتش را ببوسم، مانع شد. دستش را بوسيدم و از مسائلي چند که حل آن برايم دشوار شده بود سؤال نمودم.....
به آقا عرض کردم با توجه به اينکه اين توفيق هميشه در اختيارم نيست که به حضور شما مشرف شوم، تقاضا دارم که کتابي به من لطف کنيد تا نسخه دائمي زندگيم باشد. فرمود: کتابي به مولانا محمد تاج دادم. آن کتاب همان است که مي خواهي، برو و از او بگير و در عالم خواب او را شناختم و براي گرفتن کتاب حرکت کردم و از درب مسجد که مقابل ولي عصر بود خارج شدم و به طرف محله خربزه فروشان که يکي از محلات اصفهان است رفتم. به محض ديدن من محمد تاج گفت ولي عصر تو را فرستاده؟ پاسخ داد: آري. از بغل خود کتابي بيرون آورد تا گشودم فهميدم که اين کتاب از کتب ادعيه است. با گرفتن کتاب آن را بر روي ديدگان قرار داده و به طرف بقية الله الاعظم حرکت کردم که در همين حال از خواب برخواستم و ديدم از کتاب خبري نيست.
تا طلوع صبح به تضرع و گريه پرداختم. پس از نماز صبح و تعقيب به ذهنم رسيد که منظور حضرت از مولانا محمد همان شيخ بهائي است و اينکه حضرت فرموده است مولا محمد تاج به دليل جايگاه شيخ در بين عالمان است. لذا به طرف مدرسه شيخ حرکت کرده و ديدم که شيخ بهائي به مقابله صحيفه سجاديه مشغول است. خوابم را براي او نقل کردم و چنين تأويل نمود: «مژده که خواب حکايت از افاضه علوم الهي و معارف يقيني دارد و با توجه هدفي که داري و در پي آن هستي، خواهي رسيد.»
اما با اين تعبير دلم آرام نگرفت و به سوي يافتن گمشده خود بودم به ذهنم رسيد که به همان نقطه اي که در خواب ديدم بروم (بازار خربزه فروش ها) بدان سو حرکت کردم و تا رسيدن به آن محل يکي از صالحان و نيکان را که اسمش «حسن» و ملقب به «تاجا» بود ديدم. به جانبش رفتم و بر او سلام کردم. بدون اينکه من سخن بگويم گفت فلاني نزد من کتاب هاي وقفي وجود دارد. طلاب از من مي گيرند ولکن به شرائط وقف عمل نمي کنند. با شناختي که از تو دارم، تو به شرائط وقف توجه داشته و عمل خواهي کرد، با هم برويم کتاب ها را ببين و هرچه نياز داري بردار. با هم به کتابخانه رفتيم. اولين کتابي که به من داد همان کتابي بود که آن را در خواب ديده بودم با ديدن کتاب شروع به گريه و ناله کردم و گفتم همين يک کتاب مرا بس است.
الآن يادم نيست که آيا خوابم را براي او تعريف کردم يا نه به هر حال نزد شيخ بهائي رفتم و صحيفه خود را و با نسخه اي که از جد شيخ در اختيارش بود که آن نسخه از نسخه شهيد نوشته بود و شهيد هم نسخه خود را از نسخه عميدالروساء و ابن السکون نوشته بود و آن نسخه با نسخه با واسطه و يا بي واسطه ابن ادريس مقابله شده بود، مقابله کردم و جالب اين است که نسخه اي که به هدايت ولي عصر در اختيار من قرار گرفت نسخه اي بود که به خط شهيد نوشته شده بود و اين نسخه از تمام جهات حتي با آنچه که در حاشيه نسخه ها بود، کاملا مطابقه داشت. با مقابله نسخه، کار مقابله نسخه ها با نسخه من آغاز شد و به برکت نسخه اعطائي ولي عصر (عج) صحيفه سجاديه همانند خورشيد در همه شهرها و همه خانه ها درخشيد به ويژه در اصفهان که بيشتر مردم به يک اکتفا نکرده و چند نسخه از صحيفه را در خانه ها داشتند و به برکت صحيفه سجاديه بيشتر آنها از صالحان و اهل دعا شده و بسياري از آنها مستجاب الدعوة شدند و همه اين آثار از برکت معجزه ولي عصر بود و علوم و دانش هائي که به برکت از صحيفه به من عطا شده قابل احصاء نيست و اين از فضل خدا بر ما و بر مردم است. (روضة المتقين، ج۱۴، ص ۴۱۹)
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
هدایت شده از داناب (داستانک+نکاتناب)
یکی از شاگردان آیت الله العظمى اراکى (ره) نقل میکند :
روزی رسیدم خدمت ایشان و عده اى از علماء و بزرگان هم بودند.ایشان شروع کردند این چند بیت شعر را خواندند :
یا مَن بدنیا إشتغل قد غَرّه طول الأمل
الموت یأتى بغتتاً القبر صندوق العمل
اى کسى که دنیا تو را مشغول کرده و همه را فراموش کردی، قیامت و حساب و کتاب را؛ آرزوى طولانى شما را مغرور نموده است،
اما ناگهان مرگ به سراغ شما خواهد آمد.
قبر شما صندوق عمل است.
بعد فرمودند:
درِ صندوق عمل بسته است، وقتى که باز شد،معلوم میشود چه چیز توى صندوق بوده است؟!
یک بچه در رحم مادر اگر کور یا شَل باشد یا عیب دیگری داشته باشد، احساس ناراحتى نمیکند،اصلا ناراحت نیست.
اما وقتى به دنیا میآید، میفهمد که چشم او نابینا است، لذا شدیداً ناراحت میشود؛ آن کسانى که دنیا شدیداً آنها را غافل کرده و آخرت را فراموش کرده اند، الآن معلوم نمیکند که چه کار کرده، بعد از مردن و در پاى حساب و کتاب، معلوم میشود براى آخرت چه کرده است.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
هدایت شده از داناب (داستانک+نکاتناب)
دل سپردن به حسن شرط مسلمان شدن است
بی سبب نیست صدای ضربانم حسن است
بی حرم مانده ولی در عوضش می بینیم
چارده قرن فقط از کرم او سخن است
شک نکن دیر نباشد که ببیند همه
دور تا دور ضریحش پُرِ از سینه زن است
چه نیازی به بهشت است،که از روز ازل
قبرِ خاکیِ حسن جنت الاعلی من است
فاطمی خوی و علی روی،عجب آقایی!
پس همین است حسن آینه ی پنج تن است
آن چنان روز جمل دست به شمشیرش برد
که بدانند شبیه پدرش صف شکن است
آن همه تیر کفن نیز برایش نگذاشت
پس حسن نیز به یک نوع دگر بی کفن است
شاعر: احسان نرگسی
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
هدایت شده از داناب (داستانک+نکاتناب)
5.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷🎬 راه میانبر دوستے با #امام_زمان
از دو مسیر مے توان به صورت ویژه به امام زمان (عج) نزدیک شد...
👤استاد عالی
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
هدایت شده از داناب (داستانک+نکاتناب)
🔸المؤمن کالجبل الراسخ
پیرمرد نجار اصفهانی برای ساخت تابوت جهت شهدا به معراج شهدای اهواز آمده بود.
هر روز شهید می آوردند ....
پیرمرد ، دست تنها بود اما سخت کار میکرد و کمتر وقتی برای استراحت داشت
روزی از روزها همین که داشت از لابلای پیکر مطهر شهدا عبور میکرد،
شهیدی نظرش را جلب کرد ؛
کمی بالای سر شهید نشست
رو به شهید کرد و با همان لهجه ی شیرین اصفهانی گفت :
باریکِلاااا ، باریكِلااااا
و بلند شد و به كارش ادامه داد .
یك نفر كه شاهد این قضیه بود ، سراغ پیرمرد رفت و جویا شد
پیرمرد نجار تمایلی به صحبت كردن نداشت.
همان یك نفر ، سماجت كرد تا ببیند قضیه ی باریكلا گفتنهای پیرمرد چه بوده است.
پیرمرد با همان آرامش گفت : پسرم بود
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir
هدایت شده از داناب (داستانک+نکاتناب)
روزی مرحوم آخوند کاشی مشغول وضو گرفتن بودند، شخصی باعجله آمد، وضو گرفت و داخل مسجد شد و به نمازایستاد، چون مرحوم کاشی خیلی مؤدّب وضو میگرفت و همه آداب و ادعیه ی وضو را به جا میآورد؛ تا وضوی آخوند تمام شود، آن فرد نماز ظهر و عصر خود را هم خوانده بود و هنگام خروج با ایشان رو به رو شد، مرحوم کاشی پرسیدند :
- مرحوم آخوند: چه کاری انجام دادی!؟
-گفت : هیچی،
- مرحوم آخوند: تو هیچ کار نمیکردی!؟
- نه!
-مرحوم آخوند: مگر نماز نمیخواندی!؟
-نه!
- مرحوم آخوند : من خودم دیدم داشتی نماز میخواندی.
-نه آقا اشتباه دیدی!
- مرحوم آخوند: پس چه کار میکردی!؟
- آن شخص یک جمله گفت که تأثیر عجیبی بر مرحوم آخوند کاشی گذاشت.
گفت : فقط آمده بودم بگویم خدایا من یاغی نیستم و بیاد شما هستم، همین...
این جمله در مرحوم آخوند خیلی تأثیر گذاشت، بطوریکه تا مدّت ها هر وقت از احوال آخوند میپرسیدند،
ایشان با حال خاصی میفرمود: من یاغی نیستم، خدایا من و دوستانم یاغی نیستیم! بنده ایم و اگر اشتباهی کردیم به لحاظ جهل بوده، لطفا همین جمله را از ما قبول کن.
📚 با اقتباس و ویراست از کتاب حدیث دل سپردن
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
هدایت شده از داناب (داستانک+نکاتناب)
🔻خدا چه نیازی به اعمال ما دارد؟؟
🤴🏻پادشاهی سه وزیرش را فراخواند و از آنها درخواست کرد کار عجیبی انجام دهند...
از هر وزیر خواست تا کیسه ای برداشته و به باغ قصر برده و کیسه ها را برای پادشاه با میوه ها و محصولات تازه پر کنند
پادشاه از آنها خواست که در این کار از هیچ کس کمکی نگیرند و آن را به شخص دیگری واگذار نکنند...
وزرا از دستور شاه تعجب کرده و هر کدام کیسه ای برداشته و به سوی باغ به راه افتادند.
😇 وزیر اول که به دنبال راضی کردن شاه بود بهترین میوه ها و با کیفیت ترین محصولات را جمع آوری کرده و پیوسته بهترین را انتخاب می کرد تا اینکه کیسه اش پر شد.
😊 اما وزیر دوم با خود فکر می کرد که شاه این میوه ها را برای خود نمی خواهد و احتیاجی به آنها ندارد و درون کیسه را نیز نگاه نمی کند، پس با تنبلی و اهمال شروع به جمع کردن نمود و خوب و بد را از هم جدا نمی کرد تا اینکه کیسه را با میوه ها پر نمود.
😁 و وزیر سوم که اعتقاد داشت شاه به محتویات این کیسه اصلا اهمیتی نمی دهد کیسه را ازعلف و برگ درخت و خاشاک پر نمود.
روز بعد پادشاه دستور داد که وزیران را به همراه کیسه هایی که پر کرده اند بیاورند.
وقتی وزیران نزد شاه آمدند، به سربازانش دستور داد، ﺳﻪ وزیر را گرفته و هرکدام را جدا گانه با کیسه اش به مدت سه ماه زندانی کنند.
🏚️ در زندانی دور که هیچ کس دستش به آنجا نرسد و هیچ آب و غذایی هم به آنها نرسانند.
وزیر اول پیوسته از میوه های خوبی که جمع آوری کرده بود می خورد تا اینکه سه ماه به پایان رسید.
اما وزیر دوم،این سه ماه را با سختی و گرسنگی و مقدار میوه های تازه ای که جمع آوری کرده بود سپری کرد.
و وزیر سوم قبل از اینکه ماه اول به پایان برسد از گرسنگی مُرد.
🔹 پینوشت
خیلی از ما فکر می کنیم که اعمال ما چه سودی برای خدا دارد؟
👈در حالی که دستورات خداوند برای خود ماست و او بی نیاز از اعمال ماست.👉
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b