eitaa logo
مدح
5 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بیان لطیف و زبان دلفریب و قالب لب خوش کرشمه نازک و عشوه غریب و لطف و غضب خوش حدیث زلف دراز تو کوته است از این رو که گفته‌ایم به هم اول معاشقه شب‌خوش بسی معاینه کردیم ای حقیقتِ صحت علیلِ کوی تو را وقت می‌شود به مطب خوش شعف به قافیه جفت است با نجف که بگوید درآ به رقص و نگه‌دار شرط و وضع ادب خوش گدای بزم تو نازد به خلد زآن که مدام است جلیس نازک و می دیرسال و حال طرب خوش بهای کشته دوبار است گر به ماه حرام است هلاک دوست شدن زین بود به ماه رجب خوش ببین ز برج اسد وضع کشتگان ضعیفت دلیل دلکش و قاتل شریف و حکم و سبب خوش ز مضجع تو بلند است آستانه انگور چرا نباشد از این اعتبار دور عنب خوش شبی ز برج اسد بر گدای خویش نظر کن سگی‌است ناخوش و دارد گمان خویش به رب خوش به یاد لعل لبت کز شکر خراج گرفته است به هیج جا نشود چون عراق حال رطب خوش حدیث عشق تو با ناکسان چگونه شود جفت رسید وصل خوش آن را که داشت اصل و نسب خوش
ای رهنمایِ مؤمنان، الله مولانا علی ای سِرّپوشِ غیب دان الله مولانا علی تو چشم و جان را میـدَهی، کَون و مکان را میـدَهی چشم و عَیان را میـدهی الله مولانا علی دانندهْ رازِ همه، انجام و آغازِ همه ای قَدر و اِعزازِ همه الله مولانا علی هم حَیّ و هم باقی تویی، هم کوثر و ساقی تویی قَسّام و رزّاقم تویی الله مولانا علی ما جمله سرگردانِ تو، هم واله و حیرانِ تو گویندۀ بُرهانِ تو الله مولانا علی وحش و طیور و انس و جانّ، جمله به فرمانَت رَوان داری تو فضلِ بیـکران الله مولانا علی بَردار از جانم مِحَن، ما را بده فیضِ سخن از تو ست کامم در دَهَن الله مولانا علی تو مالکِ هفت اختری، هم سالکان را رهبری هم مؤمنان را غمخوری الله مولانا علی احسان ز تو، ارکان ز تو، برهان ز تو، اَبدان ز تو هم رَوح و هم ریحان ز تو الله مولانا علی هم انبیاء گویا ز تو، هم اولیاء دانا ز تو هم عارفان شیدا ز تو الله مولانا علی قَیّومی و هم اَکرَمی، سلطانی و هم اَعظَمی بر جمله عالَم عالِمی الله مولانا علی ملّت ز تو جان یافته، هم جانِ جانان یافته نَقدِ فراوان یافته الله مولانا علی محمد بلخی
هدایت شده از خوشه های طهور¹¹⁰
- مست است هر که نعرهٔ او شورِ یا علیست مَرد است هر که قبلهٔ او مرتضی علیست گفت از علی مع الحق و از حق مع العلی من مانده‌ام علیست خدا یا خدا علیست؟❤️‍🔥 - • ﴿خُوشِهْ هٰایِ طَهُورْ¹¹⁰﴾
ای نفس اول ای به سوی الله پدر علی ای شخص دوم، ای تو رسول دگر علی توضیح ذات اقدس تو چون کنم که هست بیرون ز مبتدا و فزون از خبر علی جلد علی است، لیک ندارد تعارضی از جبرییل اگر بکشد شاهپر علی نزدیکتر به ما ز رگ گردن است حق خود را به ما رسانده ز ما زودتر علی تصدیق هیبتش مگر از هیبتش کنم ثابت کند به دهر علی را مگر علی در محضرش چه می‌کنی اثبات حق او ثبت است با حق این سند معتبر علی ابقای چون منی به چه ارزد، به کم ز هیچ خون مرا بریز و هدر کن هدر علی در قاهره، شکر به هلاهل شود بدل گر در نجف سخن کند از نیشکر علی سلطان عرض طوس به او می‌دهد جلوس تشریف آورد به خراسان اگر علی جرأت اگر زبان بگشاید علی کشد بشنو که بشنوی ز صدای جگر علی عقبا نبود در خور تشریف حضرتش دنیا نداشت جا که شود جلوه‌گر علی دارد به وصف شاه بتان معنی آیتی تا بشکفد به مردم والا گوهر علی یک مصرع است شرح شهنشاه لوکشف مستور و ستر و ساتر و هم مستتر علی با انبیا تعارف پنهان کند به جمع با مصطفی کشیده مِی اندر گذر علی بعد از علی بگویمت ای دل کجا برو اول علی است در همه جا و دگر علی فراش عرش با مژه روبد حریم او دارد به صحن خود ز ملک رفتگر علی روی صراط خیل نبی و وصی به حشر دارد به کف جواز عبوری مگر علی آنرا که خود جواز نویسد جواز چیست یک سیطره است واجب و در آن گذر علی شام است پیش مردم صاحب هنر بتول صبح است نزد مردم صاحب نظر علی توصیف کوه، همت عالی طلب کند کرده است سر به چاه فرو تا کمر علی بوطالب است آنکه به ایمان سرآمد است زیرا بر اوست هم پدر و هم پسر علی ما بنجل عدم به چه ارزیم در فنا ای حضرت وجود، تو ما را بخر علی هر جا به ذهن می‌گذرد زیل شأن اوست هر مطلبی است حد تصور مگر علی چون کائنات جمله وصی جناب اوست حد ترخصی نشکست از سفر علی خاطر نکرد هیچ مشوش به مطلبی دائم خطور کرده به ذهن خطر علی قدرت ببین، که نسل برآرد عقیم را حکمت نگر که شعله زند در ثمر علی دختر دهد به هر که بخواهد ز روی ناز لطفش دهد به هر که بخواهد پسر علی جفت آورد ثمر به رحم تازه حمل را از شش جهت نشسته به حکم قدر علی جرأت ز ناکسان طلبیدن درست نیست در بستر رسول نخسبد مگر علی روباه را به فتح چه کار، آیتی بخوان از ذولفقار صف شکن شیرنر علی شیر و حُلوس سِفله مجازان خیال کیست کی میدهد به خیل شغالان گر علی خیل رسل نهند بر آن ره رخ نیاز گر مرکبش به ناز رود در گذر علی پرسی اگر ز مقعد صدقی که گفته‌اند گویم که اوست پادشه مقتدر علی شیرین و تلخ هست به باغی که کامل است دارد بلوغ جلوه به نفع و ضرر علی پیغمبر از علی و ابوجهل از علی است دانُمُو سلطنتش خیر و شر علی خورشید روی اوست، شب آهنگ موی اوست دارد به سر کفایت شام و سحر علی بر من هم ای بزرگ بیانداز سایه‌ای ای آفتاب و ای شجر پر ثمر علی من معنی‌ام سگی ز سگان شه نجف غلاده‌ی طلا تو برایم بخر علی آتش به جان حضرت زهرا فتاده بود در حیرتم که سوخت چرا پشت در علی
روزها را با توسل کردنم شب می‌کنم دارم از این ناحیه خود را مقرب می‌کنم   خلق تحویلم نمی‌گیرند، تحویلم بگیر تو که تحویلم نمی­گیری همه‌ش تب می‌کنم   عقل را از بارگاه عشق بیرون کرده‌اند خویش را دارم به دیوانه ملقب می‌کنم   اختیار "عبد" یا "رب" را به دست من دهند اختیارا خویش را عبد و تو را رب می‌کنم   من که عادت کرده‌ام شب‌ها به درس عاشقی روزها فکر فرار از دست مکتب می‌کنم   دبشبم از دست رفت و حسرتش را می‌خورم گرچه امشب آمدم گریه به دیشب می‌کنم   گفت کارت چیست گفتم چند سالی می‌شود کفش‌های گریه کن‌ها را مرتب می‌کنم   من تمام خلق را یک روز عاشق می‌کنم من تمام شهر را از تو لبالب می‌کنم   هر سحر از پنج‌تن، گریه تقاضا کرده‌ام هر چه را دادند یکجا خرج زینب می‌کند
یقین دانم درین عالم که لا معبود الا ھُو ولا موجود فی الکونین لا مقصود الا ھُو چو تیغ لا بدست آری بیا تنها چه غم داری مجو از غیر حق یاری که لا فتاح الا ھُو بلا لا لا همه لا کن بگو الله والله جو نظر خود سوی وحدت کن که لا مطلوب الا هُو هُو الاول هُوالآخر ظهور آمد تجلی او بذات خود هویدا حق که لا فی الکون الا هُو الا ای یار شو فانی مگر ثالث مگو ثانی هوالواحد هوالمقصود لا موجود الا هُو ھُوالھُو ھُو، ھُوالحق ھُو، ندانم غیر الا ھُو ھُوالھُو ھُو، ھُوالحق ھُو، نخوانم غیر اِلا ھُو یکی گویم، یکی جویم، یکی در دل چو گل رویم همون یک را بیک پویم، نه پویم غیر الا ھُو بگرد عالم چو گردیدم، ھُو الحق ھُو پسندیدم یکی خواندم، یکی دیدم، ندیدم غیر الا ھُو منم غم خوار خود هستم، به جز یاھُو نه دَر دَستم دِل و جان را به ھُو بستم، نه بستم غیر اِلا ھُو
دوش در مسجد شدم از خانه خمّار مست باب تا محراب دیدم با در و دیوار مست یک طرف مأموم صف در صف به تعقیب امام یک طرف واعظ فراز منبر از گفتار مست رفتم از مسجد سوی بُتخانه دیدم سر به سر لات و عَزّی و هُبَل، از باده پندار مست رَخت از بتخانه بردم جانب دیر مغان در مغان دیدم گروهی با بُت و زنّار مست هِشته از مستی سر خود چون سبو در پای خُم می نخورده ز اشتیاق ساغر سرشار مست در کلیسا پا نهادم دیدم آنجا دختران با کشیش و خاج و زنّار و مسیح و دار مست تافتم رو از کلیسا تاختم سوی کنشت قومی آنجا دیدم از شوق می دیدار مست رَبِّ اَرنی گو به طور دل شدم همچون کلیم دیدم آنجا جان و دل از جلوه دلدار مست رفتم اندر خانقه، دیدم به صدر مصطبه شیخ و تسبیح و عصا و خرقه و دستار مست دیدم آن زاهد که از خلوت نمی آید برون محتسب آورده او را بر سر بازار مست ساقی بزم ازل می کرد هرکس را به جام گردد اینجا طوری از آن باده گلنار مست محفلی خوش داشتم «گلزار» دوشین در چمن بلبل و پروانه و شمع و گل و گلزار مست تا ابد باور مکن آیم از این مستی به هوش کز ازل بودم ز عشق حیدر کرّار مست
پدرم آدم شریفی بود یا علی از لبش نمی افتاد چون که تاب و تب علی را داشت هیچ موقع تبش نمی افتاد گرچه یک کم درآمدِ کارِ پدرم از بقیه کمتر بود آبروی محله‌ی ما بود پدرم چون غلام حیدر بود روزی از روزها به بابایم مادرم گفت ای فدای سرت در و همسایه شکوه ای دارند همه عاصی شدند از پسرت پدرم با کمال خونسردی گفت آرام باش غصه نخور نان سفره حلال اگر باشد میشود طفل با علی دمخور چشم بابا به عکس ایوان خورد پا شد و با ادب سلامش کرد ای به قربان پینه‌ی دستش که مرا عاقبت غلامش کرد میشود با محبت مولا همه جا دست بر تفاخر زد مادرم را خداش خیر دهد پدرم را خدا بیامرزد بچه لات محله‌ی ما هم توبه کرده فقط به عشق علی پای نان حلال بابایش بنده شد عاقبت به عشق علی آی مردم حرامزاده‌ ی شهر بانوی خانه‌ی علی را کشت حق حیدر به زیر پا افتاد نار ، پروانه‌ی علی را کشت بسته شد دست حیدر و یک مشت بی حیا میزدند مادر را به هوای اذیت حیدر بی هوا میزدند مادر را  وحید عظیم پور
اللهم العن الجبت و الطاغوت
نه جسارت نمی کنم اما، گاه من را خطاب کن بانو چیزی از دیگران نمی خواهم، تو مرا انتخاب کن بانو در کنار تو قطره ام اما، تو مرا رهسپار دریا کن در کنار تو ذره ام اما، تو مرا آفتاب کن بانو دل به هرسو که میرودبسته است دیگر از دست خویش هم خسته است دارد این گونه می رود از دست آه قدری شتاب کن بانو به گمانم که خسته ای از من خسته ای دل شکسته ای از من وای اگر که تو را می آزارد خب دلم را جواب کن بانو مانده ام بین رفتن و ماندن رفتن و مبتلای غیر شدن ماندن و عاقبت به خیر شدن تو خودت انتخاب کن بانو منم و اشک و خواهشی دیگر ، روز سخت شفاعت و محشر تو گنهکار اگر کم آوردی روی من هم حساب کن بانو
عمری‌ست گفته‌ایم به عشق تو یا علی: "یا مظهر العجائب یا مرتضی علی" دست مرا بگیر که از پا فتاده‌ام تا کی کنم به بحر بلایا شنا، علی؟! من کیستم که بر سر خوانت بخوانی‌ام؟ شاهان عالم‌اند به خوانت گدا، علی!  من کیستم که لاف ز عشق علی زنم؟ این کلب آستانه کجا و کجا علی؟ در راه عشق، غیر علی در میانه نیست از ابتدا علی‌ست و تا انتها علی عنقای عشق در به در قاف قنبر است دیگر چسان پرد مگس عقل تا علی؟ محمود حبیبی کسبی
من کیستم که بر سر خوانت بخوانی‌ام؟ شاهان عالم‌اند به خوانت گدا، علی!