.
غزلے از حرمت ساختهام با «مثلا»
گرچه خاک است روے قبر تو ؛ اما مثلا ...
گنبدِ زرد تو خورشید شده میتابد
نور میگیرد از آن ؛ گنبدِ خضرا مثلا
چه ضریحے شده ڪارِ هنرِ فرشچیان !
جنسِ هر پنجرهاش هست ، مُطلّا مثلا
چقدَر پارچهے سبز ، گره خورده به آن
میڪنے باز ، تمام گرهها را مثلا
خادمانت همه دورِ سرمان میگردند
ما عزیزیم ، در این صحنِ مُعلّا مثلا
تشنهها مست شوند از مِیِ سقاخانه
ساقیِ میڪده هم «حضرت سقا» مثلا
هیئتے شڪل گرفتهست ، میان حرمت
نام هیئت شده «یا حضرت زهرا» مثلا
روضهخوانے وسطِ صحن ، حڪایت میخواند
قصهے ڪوچهاے از شهر تو ؛ حالا مثلا ...
مادرے با پسرش رد شده از آن ؛ اما ...
هیچ ڪس راه نبستهست بر آنها مثلا
دست نامردِ ڪسے هم وسط ڪوچه نبود
چادرے خاک نخوردهست ، در آنجا مثلا
مادرِ قصهے ما رفت ، صحیح و سالم
وَ نپوشاند ، رخ از دیدهے مولا مثلا
بعدِ مجلس همه رفتند ، زیارت ڪردند
تربتِ حضرت زهرا شده پیدا مثلا ...
✍🏻رضا قاسمی
#هشتم_شوال
#ائمه_بقیع
#بقیع
📜 کاغذنوشت و عکاسی هنری
🖊️ | @ghalamdaar