#روانشناسی
هروقت حس کردی حالت میزون نیست:))))🌪
خودت به دادش برس؛✨
یه چایی خودت رو مهمون کن،
به خودت حرفای قشنگ بزن.🥊
حواست باشه،،،،
این وسطمسطا یه دل هست که تو صاحبشی،❤️
نذار فکر کنه فراموشش کردی🔗
بخند، خندههات قشنگن 😌
لذت ببر از زندگی...🍊
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
#پوست
#زیبایی
داشتن پوست زیبا🕊🌿
· · • • • ✤ • • • · · 𖧷 · · • • • ✤ • • • · ·
•یخ درمانی کن یخ رو مستقیم به صورتتون نزن و یخ رو داخل دستمال بزار🌿
•مکمل ویتامینی استفاده کن🕊
•رو بالشتی رو هر هفته بشورین🌿
•به جوش های صورتتون ضد جوش نزنین و جوش رو ارایش نکنین🕊
•رو بالشتی ابریشمی استفاده کنین🌿
•ضدآفتاب همیشه استفاده کنین🕊
•از سبزیجات استفاده کنین🌿
•هر هفته براشهاتون رو بشورین🕊
•بعد ورزش صورتتون رو
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
میگفت :
جنگ نرم مثل خمپاره ۶۰ میمونہ ،
چون نہ صدا داره نہ سوت !
فقط وقتی متوجہ میشی کہ
دیگہ رفیقت نہ مسجد میاد نہ هیئت . !💥🕳⛓
#خداصدامونمیکنه
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
یه روزعالیڪنارتیموالیبــال🏐ترنج
ڪمڪم اعضای تیــم دارن بیشتر میشــن😃👌🏽
انشاءالله بریم ڪه واسه شرڪت در مسابقات آمــاده بشیـم،،اون روز دور نیست😉🤽🏻♀🏆
هفــته گذشته بعد از پایان ڪلاس به مناسبت میلاد حضرتزینب(س) شیرینیخوران هم داشتیم🍰😋
📝خلاصــه جاتــون خالیــه،،واسه ثبتنام اقدام ڪن
#خاطرهبازی
#تیم_والیبال_ترنج
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
#روانشناسی
11 جمله مفید برای زندگی. ♥️
۱_یادت باشه تا خودت نخوای هيـچ کس نميتونه زندگيتو خراب کنه!🌿
۲_یادت باشه که آرامش رو بايد تو وجود خودت پيدا کنی!🌸
۳_یادت باشه خدا هميشه مواظبته!😇
۴_يادت باشه هميشه ته قلبت يه جايی برای بخشيدن آدما بگذاری ...🫀
۵_منتظر هيچ دستی در هيچ جای اين دنيا نباش ...🙅🏽♀
اشکهايت را با دستهای خودت پاک کن ؛همه رهگذرند !🤎
۶_زبان استخوانی ندارد اما آنقدر قوی هست که بتواند قلبی را بشکند،💔 مراقب حرفهايمان باشيم .✨
۷_گاهي در حذف شدن کسي از زندگيتان حکمتي نهفته است.🌈
اينقدر اصرار به برگشتنش نکنيد !🍒
۸_زندگي کوتاه نيست ،مشکل اينجاست که ما زندگي را دير شروع ميکنيم !🍓
اما مهم این است که شروع میکنیم! ⚡️
۹_دردهايت را دورت نچين که ديوارشوند ،زيرپايت بچين که پله شوند !🦋
۱۰_هيچوقت نگران فردايت نباش ،خدای ديروز و امروزت ،فرداهم هست🧚🏼♀
۱۱_ما اولين دفعه است که تجربه بندگی داريم ولى او قرنهاست که خداست …👀
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
حكايت كوتاه و شيرين👌
مردی از اولیای الهی،
در بیابانی گم شده بود.
پس از ساعتها سردرگمی و تشنگی،
بر سر چاه آبی رسید.
وقتی که قصد کرد تا از آب چاه بنوشد.
متوجه شد که آب چاه خیلی پایین است؛
با خود گفت بدون دلو و طناب نمی توان از آن چاه آب کشید.
هرچه گشت نتوانست وسیله ای برای بیرون آوردن آب از چاه بیابد.
لذا روی تخته سنگی دراز کشید و بی حال افتاد.
پس از لحظاتی، یک گله آهو پدیدار شد و بر سر چاه آمدند.
و بلافاصله، از آب همان چاه سیراب شدند و رفتند.
با رفتن آنها، آب چاه هم پایین رفت!
آن فرد با دیدن این منظره،
دلش شکست و رو به آسمان کرد و گفت:
خدایا! می خواستی با همان چشمی که به آهوهایت نگاه کردی،
به من هم نگاه کنی!
همان لحظه ندا آمد:
ای بنده من،
تو چشمت به دنبال دلو و طناب بود،
اما آن زبان بسته ها، امیدی به غیر از من نداشتند،
لذا من هم به آنها آب دادم!
سعی کنیم تنها امید و تکیهگاه مان رو فراموش نکنیم ...
✅خدا
#تلنگر
#حکایت
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
+یعنـے میشـھ [•°امـام زمـاݧ﴿؏﴾°•] با خۅدکاࢪ سبـز
دۅࢪ اسممـۅݧ خطـ بکشـھ¡¿•
بگـھ اینـم نگـھ داࢪیم…
شاید بـھ دࢪد خۅࢪد…
شایدحسینے شد یـھ ࢪۅز'(:
دۅࢪ گناھ ࢪۅ خطـ کشید♥️🕊
#جمعههایانتظار
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت_یازدهم
(اهل کار " دوستان شهید ")
بعضی از دوستان حتی برخی از بچه های مذهبی را می شناسیم که اخلاق خاصی دارند!
کارهایی که باید انجام دهند با کندی پیش می برند. جان آدم را به لب می رسانند تا یک حرکت مثبت انجام دهند.
اگر کاری را به آنها واگذار کنیم، به انجام و یا اتمام آن مطمئن نیستیم. دانم باید بالای سرشان باشیم تا کار به خوبی تمام شود.
این معضل در برخی از نهادها و حتی برخی مسئولان دیده می شود.
برخی افراد هم هستند که وقتی بخواهند کاری انجام دهند، از همدی عالم و آدم طلبکار می شوند.
همه ی امکانات و شرایط باید برای آنها مهیا شود تا بلکه یک تحرک کوچکی پیدا کنند.
امیر المؤمنین علی(ع) بالا در بیان احوالات یکی از دوستانشان که او را برادر خود خطاب می کردند فرمودند: او پرفایده و کم هزینه بود.
این عبارت مصداق کاملی از روحیات هادی ذوالفقاری به حساب می آمد. هادی به هر جا که وارد می شد پرفایده بود.
اهل کار بود. به کسی دستور نمی داد. تا متوجه میشد کاری بر زمین مانده، سریع وارد گود میشد.
بارها دیده بودم که توی هیئت یا مسجد، کارهایی را انجام می داد که کسی سراغ آن کارها نمی رفت کارهایی مثل نظافت و شستن ظرف ها و...
من شاهد بودم که برخی دوستان مسجدی ما به دنبال استخدام دولتی و پشت میز نشینی بودند و می گفتند تا کار دولتی برای ما فراهم نشود سراغ کار دیگری نمی رویم.
آنها شخصیت های کاذب برای خودشان درست کرده بودند و می گفتند خیلی از کارها در شأن ما نیست!
اما هادی این گونه نبود. شخصیت کاذب برای خودش نمی ساخت. او برای رهایی از بیکاری کارهای زیادی انجام داد. مدت ها با موتور، کار پیک انجام میداد. در بازار آهن مشغول بود و ...
می گفت: در روایات اسلامی بیکاری بدترین حالت یک جوان به حساب می آید. بیکاری هزاران مشکل و گناه و ... را در پی خود دارد.
***
هادی یک ویژگی بسیار مثبت داشت. در هر کاری وارد میشد کار را به بهترین نحو به پایان می رساند.
خوب به یاد دارم که یک روز وارد پایگاه بسیج شد. یکی از بچه ها مشغول گچ کاری دیوار های طبقه ی بالای مسجد بود. اما نیروی کمکی نداشت.
هادی یک باره لباسش را عوض کرد. با شلوار کردی به کمک این گج کار آمد.
او خیلی زود کار را یاد گرفت و کار گچ کاری ساختمان بسیج، به سرعت و به خوبی انجام شد.
مدتی بعد بحث حضور بچه های مسجد در اردوی جهادی پیش آمد. تابستان ۱۳۸۷ بود که هادی به همراه چند نفر از رفقا از جمله سید علی مصطفوی راهی منطقه ی پیراشگفت، اطراف یاسوج، شد.
هادی در اردوهای جهادی نیز همین ویژگی را داشت. بیکار نمی ماند. از لحظه لحظه وقتش استفاده می کرد.
در کارهای عمرانی خستگی را نمی فهمید. مثل بولدوزر کار می کرد. وقتی کار عمرانی تمام می شد، به سراغ بچه هایی می رفت که مشغول کار فرهنگی بودند.
به آنها در زمینه ی فرهنگی کمک می کرد. بعد به آشپز جهت پخت غذا کمک می کرد و...
با آن بدن نحیف اما همیشه اهل کار و فعالیت بود. هادی هیچ گاه احساس خستگی نمی کرد.
تا اینکه بعد از پایان اردوی جهادی به تهران آمدیم. فعالیت بچه های مسجد در منطقه ی پیراشگفت مورد تحسین مسئولان قرار گرفت.
قرار شد از بچه های جهادی برتر در مراسمی با حضور رئیس جمهور تقدیر شود.
راهی سالن وزارت کشور شدیم. بعد از پایان مراسم و تقدیر از بچه های مسجد هادی به سمت رئیس جمهور رفت.
او توانست خودش را به آقای احمدی نژاد برساند و از دور کمی با ایشان صحبت کند.
اطراف رئیس جمهور شلوغ بود. نفهمیدم هادی چه گفت و چه شد. اما هادی دستش را از روی جمعیت دراز کرد تا با رئیس جمهور، یعنی بالاترین مقام اجرایی کشور دست بدهد، اما همینکه دست هادی به سمت ایشان رفت، آقای احمدی نژاد دست هادی را بوسید!
رنگ از چهره ی هادی پرید. او که همیشه میخواست کارهایش در خفا باشد و برای کسی حرف نمی زد، اما یک باره در چنین شرایطی قرار گرفت.
ادامـــه دارد...
نوشتار: زهرا باقری 💛
با ما همراه باشید 😊
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99