💞💞💞💞💞💞💞
💞💞💞
💞
🎊عــــیدتـــون مباررررڪ🎊
ممــنـــون از تمــام دختــران گلی که در مسابقــه شرڪت ڪردن🎀
📸پـس از بررسی عکسهای شرکتکنندگــان، تصـاویر نفــرات زیر بعنوان آثـار برگزیده انتخــاب شدند😉😍
1⃣فرشــته عــرفــانی
2⃣نــدا شــاهرجــبیان
3⃣نازنــینزهـرا مــریدی
4⃣فـــاطمـــه مــهـــدی
5⃣مبــینا مـــریــدی
6⃣مبیــنا شانـــظــری
7⃣فـــائـــزه بیـــدرام
تــبریڪ میــگیم به خلاقــیت و زیبایی آثارتون😘،،ان شاءالله هــدایاتون تقــدیم خواهــد شد🎁.
#مسابقه | #او_میبیند
#امام_رضا | #میلاد_امام_رضا
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
به حد و مرز ها احترام بگذاریم:
🌱وقتی ینفر تماس مارو جواب نمیده منتظر بمونیم تا خودش زنگ بزنه نه اینکه پشت سر هم تماس بگیریم🌸
🌱وقتی ینفر میگه نه بپذیریم و با عذاب وجدان دادن بهش عذابش ندیم🌸
🌱به احساسات هم احترام بگذاریم و سعی نکنیم حال کسی رو که در حال تجربه ی غم هست بزور شاد کنیم🌸
🌱ممکنه چیزی برای شما مهم نباشه اما برای یکنفر خیلی مهم باشه🌸
🌱اگر کسی دوست نداری کاری و انجام بده یا جایی بره بهش اصرار نکنیم🌸
🌱قبل از وویس دادن یا تماس تصویری اجازه بگیریم🌸
#روانشناسی
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
همیشه توان این را داشته باش تا از کسی یا چیزی که آزارت می دهد به راحتی دل بکنی ...
#خورخه_لوئیس_بورخس
#صبح_بخیر
•┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈•
@toranjnameh99
برای آرامش ذهن و روانت، نذار آدما چیز زیادی درموردت بدونن...🌱
#آرامش
#رشد_فردی
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
طرز تهیه نیـــمرو پُفَـــکی 🍳
خوشمزه به این ترتیب هست که زرده و سفیده رو از هم جدا و جداگانه با همزن حسابی هم میزنید. سپس با هم مخلوط میکنید. نمک و فلفل و در صورت تمایل پنیر رنده شده به آن اضافه میکنید. و روی شعله ملایم با کره یا روغن سرخ میکنید تا حسابی پف کند و پخته شود.
نوش جان 😋
#خوشمزهها
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
🌱
#معرفی_کتاب
کتاب های خوبی که از خوندشون لذت میبری:
۱- تو ، نویسنده:کرولاین کپنس
۲- قتل راجر آکروید ، نویسنده:اکاتا کریستی
۳- اگر میدانستی تا کی زنده هستی
نویسنده:کلوئه بنجامین
۴- کتاب کوچک هوگا، نویسنده:مایک وایکینگ
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
◽️دوشنبه ۲۳ خرداد ۱۴۰۱
🖇پیامی برای امروز :
•••••••••••••••••••••••••••••••••••
گاه ناگزیریم از رنج ها و سختی ها...
بخواه که هر آنچه هست
چه آنچه مورد پسند ِ توست
چه آنچه نیست
دلیلی برای ِبرداشتن ِ قدمی
به سمتِ آرامش و رشد تو باشد!
بخواه که روزهای سخت
شاخه و برگهای تازه ای به تو اضافه کند.
گاهی سخت می شود اما
هرگز خودت را
آرامشِ قلبت را
و باورت را ترک مکن.
🤍🪴
#صبح_بخیر
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
🔻روباه گفت: ـ آدم فقط از چیزهائی که اهلی کند میتواند سر در آورد. آنسانها دیگر برای سر در آوردن از چیزها وقت ندارند. همه چیز را همین جور حاضر آماده از دکانها میخرند. اما چون دکانی نیست که دوست معامله کند، آدمها ماندهاند بیدوست...تو اگر دوست میخواهی، خب، مرا اهلی کن!
شاهزاده کوچولو پرسید: ـ راهش چیست؟
روباه جواب داد: ـ باید خیلی خیلی صبور باشی. اولش یک خُرده دورتر از من میگیری این جوری میان علفها مینشینی. من زیر چشمی نگاهت میکنم و تو لام تا کام هیچی نمیگوئی، چون تقصیر همۀ سوتفاهمها زیر سر زبان است. عوضش، هر روز، میتوانی یک خرده نزدیکتر بنشینی.
فردای آن روز دوباره شاهزاده کوچولو آمد.
روباه گفت: ـ کاش سر همان ساعت دیروز آمده بودی. اگر، مثلا، سر ساعت چهار بعد از ظهر بیائی، من از ساعت سه قند تو دلم آب میشود و هرچه ساعت جلوتر برود بیشتر احساس شادی و خوشبختی میکنم. ساعت چهار که شد، دلم بنا میکند شور زدن و نگران شدن. آن وقت است که قدر خوشبختی را میفهمم! اما اگر تو وقت و بیوقت بیائی، من از کجا بدانم چه ساعی باید دلم را برای دیدارت آماده کنم؟ ... هر چیز برای خودش رسم و رسومی دارد.
شاهزاده کوچولو گفت: ـ رسم و رسوم یعنی چی؟
روباه گفت: ـ این هم از آن چیزهائی است که پاک از خاطرها رفته. این همان چیزی است که باعث میشود فلان روز با باقی روزها و فلان ساعت با باقی ساعتها فرق کند. مثلا شکارچیهای ما میان خودشان رسمی دارند وآن این است که پنجشنبهها را با دخترهای ده میروند رقص. پس پنجشبنهها بره کشانِ من است. برای خودم گردشکنان تا دم موستان میروم. حالا اگر شکارچیها وقت و بیوقت میرقصیدند همۀ روزها شبیه هم میشد و من بیچاره دیگر فرصت و فراغتی نداشتم.
به این ترتبیب، شاهزاده کوچولو روباه را اهلی کرد.
لحظۀ جدائی که نزدیک شد، روباه گفت: آخ! نمیتوانم جلو اشکم را بگیرم.
شاهزاده کوچولو گفت: ـ تقصیر خودت است. من که بدت را نمیخواستم، خودت خواستی اهلیت کنم.
روباه گفت: ـ همینطور است.
شاهزاده کوچولو گفت: ـ آخر اشکت دارد سرازیر میشود!
روباه گفت:ـ همینطور است.
ـ پس، این ماجرا، فایدهئی به حال تو نداشته.
روباه گفت: ـ چرا. برای خاطر رنگ گندم.
بعد گفت: ـ برو یک بار دیگر گلها را ببین تا بفهمی که گل خودت تو عالم تک است. برگشتنا با هم وداع میکنیم و من به عنوان هدیه رازی را بهات خواهم گفت.
شاهزاده کوچولو بار دیگر به تماشای گلها رفت و به آنها گفت: ـ شما سر سوزنی به گل من نمیمانید و هنوز چیزی نیستید. نه کسی شما را اهلی کرده، نه شما کسی را. درست همان جوری هستید که روباه من بود. روباهی بود مثل صدهزار تا روباه دیگر. او را دوست خودم کرد و حالا تو همه عالم تک است.
گلها حسابی از رو رفتند.
شاهزاده کوچولو دوباره در آمد که: ـ خوشگلید، اما خالی هستید. برایتان نمیشود مرد. گفتوگو ندارد که گل مرا هم فلان رهگذر گلی میبیند مثل شما. او به تنهائی از همۀ شما بیشتر میارزد، چون فقط اوست که آبش دادهام، چون فقط اوست که زیر حبابش گذاشتهام، چون فقط اوست که با تجیر برایش حفاظ درست کردهام، چون فقط اوست که جانورهایش را کشتهام(جز دوسه تائی که شبپره بشوند)، چون فقط اوست که پای گلهگزاریها یا خودنمائی او حتی گاهی پای بُغ کردن و هیچی نگفتنهایش نشستهام. چون که او گل من است.
و برگشت پیش روباه.
گفت: خدانگهدار!
روباه گفت: خدانگهدار!... و اما رازی که گفتم. خیلی ساده است: جز با دل، هیچی را چنان که باید نمیشود دید. نهاد و گوهر را چشم سر نمیبیند.
شاهزاده کوچولو برای آن که یادش بماند تکرار کرد: ـ نهاد و گوهر را چشم سر نمیبیند.
ـ ارزش گل تو به عمری است که به پاش صرف کردهای.
شاهزاده کوچولو برای آن که یادش بماند تکرار کردـ ...عمری است که به پاش صرف کردهام.
روباه گفت: ـ انسانها این حقیقت را فراموش کردهاند، اما تو نباید فراموشش کنی. تو تا زندهای نسبت به آنی که اهلی کردهای مسئولی. تو مسئول گلتی...
شاهزاده کوچولو برای آن که یادش بماند تکرار کرد: من مسئول گلمم...
شاهزاده کوچولو/
آنتوان دو سنتاگزوپری/
ترجمهی احمد شاملو
#شازده_کوچولو
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
#تولد_در_لسآنجلس
#قسمت_چهارم
بعد آمد و یک چیز تخیلی درست کرد تا دلیل جهلش را به آن نسبت بدهد؛ نامش را هم دین گذاشت. امروز وقتی علم و دانش هست، دیگر دین کجا بود؟ این مال عربهایی است که نظم نداشته و نمیدانستند تمیزی چیست؛ عربی که حرفی برای جامعه مدرن امروز بشر ندارد.
چند آیه دیگر خواندم و جلو رفتم. تا آیه ۲۳ و ۲۴ سوره بقره. حس خاصی نداشتم. برای همین قرآن را بستم و گذاشتم کنار. چراغ را خاموش کردم و خوابیدم.
چند لحظهای که گذشت، یک دفعه با خودم فکر کردم که معنی این جملههایی که خواندم چه بود؟
همان اول کار میگوید:"این است کتابی که راهنمای پرهیزکاران است." و برای آنان صفاتی را میگوید:"آنهایی که به عالم غیب ایمان دارند، نماز را به پا میدارند، زکات میدهند." اینها را میگوید و بعد ، صفاتی دیگر را درباره افراد و تفکرات مختلف مطرح میکند تا آنجا که میرسد به این جمله که حالا اگر تو شکی داری که این نوشتهها نوشته دست بشر است و از سمت خالق تو نازل نشده، که من این شک را داشتم، پس همگی بیایید، با هم سعی کنید و دستبهدست هم دهید و یکی از سورههای این کتاب بنویسید و گواهان خودتان را بخوانید و اگر این کار را نکردید، ما همین امروز به شما میگوییم که تا روز قیامت امکان ندارد بتوانید چنین کاری کنید!
بترسید از عذابی که برای انسانهای لجباز فراهم شده است؛ آنهایی که حق را میبینند و انکار میکنند.
با خودم فکر کردم:" این حرفها یعنی چه؟ یعنی واقعا توی این چهارده قرن، هیچکس نتوانسته چیزی شبیه قرآن بنویسد؟ اصلا همین را میگفت یا منظورش چیز دیگری بود؟" ناگهان این مطلب، آنقدر برایم مهم شد تا وادارم کرد چراغ را روشن کنم و چند صفحهای را که خوانده بودم، چند بار دیگر بخوانم.
شاید آن متن را سیزده، چهارده بار از اول تا آن جملهای که خیلی تکاندهنده بود، میخواندم و دوباره برمیگشتم و از اول سوره بقره را تا همانجا میخواندم.
با خودم فکر میکردم که یعنی چه؟ مگر میشود چهارده قرن از این کتاب گذشته باشد و این گفتمان در این کتاب از آن مدت تا حالا بوده و هیچکس نتوانسته با آن مخالفت کند.
اصلا هیچکس دربارهاش حرف هم نمیزند. خود تا بهحال چنین حرفی را در هیچ کتاب دیگری نه خوانده و نه شنیده بودم. اصلا من چرا تا حالا این کتاب را برنداشتم تا حداقل معنیاش را بخوانم، یا چرا من حتی در حد یک کتاب درسی هم با این کتاب برخورد نکردم؟
مثلا یکبار بنشینم از اول تا آخر این کتاب را مرور کنم و بخوانم و درباره مطالبی که در آن گفته شده، اطلاعاتی داشته باشم؟ چرا فکر نکردم شاید در این کتاب، مطلب گرانبهایی باشد؟ بالاخره این کتاب یک منطقی دارد؛ یکی همین که میگوید اگر شک داری این کتاب نوشته دست بشر باشد، پس انسانها هم باید بتوانند مثل آن را بنویسند و اگر نتوانستهاند پس نشانه این است که واقعا وحی است و باید حرف هایش را قبول کنی.
نوشتار: زهرا باقری ☺️
ممنون که با ما همراه بودید 💚
@toranjnameh99
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•