eitaa logo
𑁍ترنجــــنامه𑁍
1.1هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
10 فایل
یه جمع دخترونہ‌🧕🏻 به سبڪ ترنـج . . از هرجایی که هستی به جمــع دختران شاهیــن‌شهر خوش اومـــدی😘 💜 📩انتقادات و پیشنهادات: @toranjnameh_box 🎼 مسئول گروه ســرود: @T_keshavarzian
مشاهده در ایتا
دانلود
◽️ چهارشنبه ۱ تیر ۱۴۰۱ 🖇پیامی برای امروز : •••••••••••••••••••••••••••••••••• گیاه باش در تفکر نور را جستجو کن و با لطافت ِ درونت سنگ را بشکاف. در قلب ِ گیاه عشقی ست سخت ها را می بوسد سنگ ها را نوازش میکند و میگذرد. گیاه باش در تفکر... 🤍🪴 •┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈• @toranjnameh99
از الان تا شش ماه دیگه غیب شو... •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
👇👇 🌸یه شب حسین به اومد. جهت مَمهور کردن نامه های مردم دستش بود.مهر دقیقا شبیه مزارش بود. 🌸فقط کوچکتر و در اندازه مُهر بود. حتی متن های موجود در مهر شبیه رنگ موجود در سنگ مزارش بود. رنگ متنِ پاسدار شهید مدافع حرم در مهر مثل سنگ مزارش به رنگ بود. 🌸دیدم بعضی ها میدن و حسین همون جا پای نامه ها مهر می زنه. حسین گفت من ها نامه خیلی ها رو مهر می زنم. 🌸همون پنجشنبه خانمی رو سر مزار حسین دیدم. که خیلی هم نبود.داشت می کرد. 🌸از من پرسید شما خانواده شهید رو نمی شناسید؟ گفتم من هستم. من رو در گرفت و گفت، راستش من خیلی بودم. اصلا اهل دین و مذهب نبودم. یک روز که داشتم در شبکه های مجازی جستجو می کردم، با شهید معز غلامی آشنا شدم. 🌸خیلی منقلب شدم.در مورد شهید کردم. بعدها شهید رو در دیدم.این شهید در زندگی من تاثیر بسیاری گذاشت. 🌸باعث شد روز به روز حجابم بهتر بشه. سالها بود که اصلا نماز . ولی از وقتی که با شهید آشنا شدم نماز خوون شدم.من هم خوابی رو که دیده بودم برای اون خانم تعریف کردم... 😍 📚کتاب سرو قمحانه، ص 132 🌷 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
◽️پنجشنبه ۲ تیر ۱۴۰۱ 🖇پیامی برای امروز : •••••••••••••••••••••••••••••••••• یک روز می فهمی غم ، تکه ای از تو بوده است! تکه ای جدا نشدنی... هیچ روز زندگی ات منتظر ِ لحظه ی بی غم مباش! شادزی با غمی که تکه ی توست... 🤍🪴 •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
آیه ای از قرآن.... | •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
راز ضرورت بسم الله گفتن در آغاز هر کار... •┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈• @toranjnameh99
- چه رنگایی روباهم ست کنیم🍭.⤿◖ 𖧷 · – – – – – – – – · 𖧷 ▾ طوسی و لیمویی🌸👩🏼‍🍳.⤿◖ ▾ مشکی و قرمز💛.⤿◖ ▾ طوسی و صورتی💕🥣.⤿◖ ▾ قرمز و سفید🌻.⤿◖ ▾ طوسی پر رنگ و طوسی کم رنگ🌸🍔.⤿◖ ▾ صورتی و سفید🍶.⤿◖ ▾وخاکی و ابی🦋🍉.⤿◖ ▾ کرم و سفید🕰🍒.⤿◖ •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
◽️جمعه ۳ تیر ۱۴۰۱ 🖇پیامی برای امروز : •••••••••••••••••••••••••••••••••• الهی بخاطرِ آنچه که هستم سپاسگزارم. بخاطر ِ تمام روزهایی که به من فرصت ِ زندگی دادی به خاطر تمام رویاها ، افکار و هر آنچه در ذهن و قلبم دارم سپاسگزارم. و سپاسگزارم که همواره مرا محافظت میکنی، در برابرِ دنیای ِ بیرون و در برابرِ دنیای ِ درونم... خدایا شکرت. •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
همان وقت‌ها با فریبا که دوسال از من بزرگ‌تر بود، وارد گفت‌گو‌های خیلی جدی درباره خدا شدیم. من به خواهرم گفتم:" خدا کجاست؟" او گفت :" خدا همه جا هست." من گفتم :" پس چرا ما او را نمی‌بینیم؟" او گفت :" خدا دیدنی نیست." گفتم :" این دنیا را چه کسی آفریده است؟" گفت:" خدا." گفتم:" خودش کجاست؟" گفت:" حوصله‌ام را با این سوال‌هایت سر می‌بری." بعدها یک بار خواهرم دست من را گرفت و به آشپزخانه برد. ساعت یک ظهر بود. از من پرسید:" روی گاز چیست؟" گفتم :" قابلمه غذا." گفت :" کی غذا را درست کرده؟" گفتم:" مامان." گفت:" مامان توی آشپزخانه است؟" گفتم:" نه " گفت:" خدا هم همین‌طور است، همه چیز را درست کرده و حالا لزومی ندارد که خودش را ببینی." دیگر این مطلب برایم خیلی خوب جا افتاد که حتما من نباید خدا و خالق این عالم را هر لحظه ببینم، همین که این هستی وجود دارد، پس او هست. بعدها از میدان شهدای فعلی که آن روزها به گمانم اسمش فوزیه بود، به سمت تهرانپارس رفتیم‌.یک سال بعد انقلاب شد و چند سال بعد به مرور، تصمیم گرفتیم تغییرات جدیدی در زندگی‌مان بدهیم. پدرم آن روزها راننده اداره برق بود و مهندس هایی را که می‌خواستند سر پروژه‌ها بروند، این‌طرف و آن‌طرف می‌برد. عموی بزرگترم چند سال قبل رفته بود آمریکا و تقاضای کارت سبز داده بود.عمو، قبل از رفتنش کارمند بانک بود و همان وقت‌ها هم خیلی به فکر برادرهایش بود. هر وقت مشکل مالی داشتند، برایشان وام جور می‌کرد و...؛ ولی، بعد از رفتن به آمریکا، در فضای مشاغل آزاد قرار گرفت. عمو برای تمام پنج برادرش هم کارت سبز تقاضا داده بود. آن‌ها شش برادر بودند. بین این برادرها از همه مذهبی‌تر کوچکترینشان بود که حمید نام داشت. عموی دومم یعنی منوچهر خیلی توصیه و تاکید داشت همه برادرهایش را به آمریکا ببرد.همیشه با شوقی درباره آمریکا صحبت می‌کرد که همه ما را به وجد می‌آورد و ما فکر می‌کردیم آمریکا جایی است که هر کس پایش به آنجا برسد، آخر خوشبختی را تجربه می‌کند؛ نظر عمویم چنین بود. عمو تعریف می‌کرد آمریکا خیلی نظم دارد، آمریکا خیلی تمیز است، همه چیزش روی اصول است؛ اما هیچ چیزی درباره‌ی مسائل فرهنگی به ما نمی‌گفت، شاید چون برای خودش هم مسئله نبود. شما باید از نظر فرهنگی مسائلی برایتان مهم باشد؛ مثلا غیرت برایتان مهم باشد یا ناموس و حیا برایتان مهم باشد تا به بود و نبودش توجه کنید. آن وقت اگر توی محیطی ، این‌ها نباشد شما اذیت می‌شوید؛ اما وقتی مهم نباشد، بود و نبودش برای شما فرقی نمی‌کند و آن چیزی که به ذهنتان می‌آید با آن چیزی که برایتان چشمگیر می‌شود همان نظم و همان مسائل ظاهری یک جامعه است. این بود که اول برادر کوچکش را قانع کرد و با خودش برد و بعد آنجا تقاضای کارت سبز برای تمام برادرهایش داد. یکی یکی نوبت کارت سبزها می‌رسید. نوبت ما دوسال بعد از انقلاب شد و ما رفتیم آلمان. سه چهار ماهی آلمان بودیم ، بعد کار کارت سبزمان تکمیل شد و به آمریکا رفتیم. نوشتار: زهرا باقری ☺️ ممنون که با ما همراه بودید 💚 @toranjnameh99 •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
P7.mp3
3.15M
پادکست رمان: تولد در لس آنجلس گوینده: رویا سعید
🎠💜🎠💜🎠💜🎠💜🎠 اولین‌ اردوی پر از نشاط و تفریح ترنجـــی‌ها🎡 🧚🏻‍♂با اجرای برنامه های شاد و مسابقات ورزشی جــذاب🏀🏐🏸 🤪شــڪ‌ نڪن قــراره کلی بهمون خوش بگذره🤪 🤠همه‌ی گل دختـــرها میتونن ثبت‌نام کنن امــاااا نفراتی ڪه برای طرح آیــه نام نویسی انجام دادند حتمــــااااا در این اردو شرکت کنن چــون قــراره راجع به جزییات طرح و برنامه‌هاش همه چیز رو بهتون بگن😉 🙋🏻‍♀ویـــژه دختران ۱۲ تا ۱۵ سال 🏕یڪشنبه ۱۲ تیــرماه، از صبح ساعت ۷:۳۰ تا ۱۹:۳۰ میریــم بــاغ ابریشــم🏝 🔴هزینه‌ی‌ثبت‌نام‌هرنفر۵۰هزارتومان ⚠️ظرفیت محــدود⚠️ 🔹مهلت ثبت‌نام: از امروز ۳ تــیر لغایـت ۹ تــیرماه 🔹طریقه ثبت‌نام: ۱)واریز هزینه به شماره کارت زیر به نام ملیحه اِعمـایی : 💳 ۶۲۷۴۱۲۱۱۷۳۹۴۰۷۹۲ ۲)ارسال مشخصات شامل= نام و نام خانوادگی _ نام پدر _کدملی_ تاریخ تولد _ تلفن همراه و تصویر فیش واریزی به یکی از مسیرهای ارتباطی زیر👇🏽 📬Eitaa: @toranjnameh_box 📱۰۹۹۲۵۴۷۳۰۸۱ | | | •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
◽️شنبه ۴ تیر ۱۴۰۱ 🖇پیامی برای امروز : •••••••••••••••••••••••••••••••••• گاهی تقدیر را قلبِ آدم می نویسد. نگاه کن به قلبت! به خیالِ دقیقِ قلبت... "همان"! همان خیالِ دقیق تقدیرِ توست... 🤍🪴 •┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈• @toranjnameh99
یاران شتاب کنید ، گویند قافله ای در راه است که گنهکاران را در آن راهی نیست ، آری گنهکاران را در آن راهی نیست... اما پشیمانان را می پذیرند... ❤️ •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
پانت کیک... برگرفته از کتاب:"واژه نامه ی حزن های ناشناخته" | •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
𑁍ترنجــــنامه𑁍
🎠💜🎠💜🎠💜🎠💜🎠 اولین‌ اردوی پر از نشاط و تفریح ترنجـــی‌ها🎡 🧚🏻‍♂با اجرای برنامه های شاد و مسابقات ورزشی
از اردو جا نمونـــی📣📣📣 دختــرای ۱۲ تا ۱۵ ســال اتوبوس پر میشه‌هااااا🚌 جانمــونی🚨🚨 دست دوستهاتم بگیر بیا👍🏻 قــراره خــوش بگذرونیم در حد تیــم ملی😂🏓 •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻خدا از ما قهرمان نمیخواد! 👈🏻 کافیه کارهای ساده‌ای که میتونی رو انجام بدی ... •┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈• @toranjnameh99
◽️یکشنبه ۵ تیر ۱۴۰۱ 🖇پیامی برای امروز : •••••••••••••••••••••••••••••••••• چه زیبایی ِ شگفت انگیزی ست خیره ماندن در چشم های ِ آینه آن هنگام که آوازی در قلبت زمزمه میکند: آرامش از قلب ِ وسیع ِ تو آغاز می شود. قوی بمان! چیزی نمانده به مهربانی ِ باران... 🤍🪴 •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
هم اکنون مسیحی هستم اما هر انسانی که عقل درستی دارد باید اسلام را انتخاب کند/اعتراف‌تکان دهنده "لئون تولستوی" در خصوص اسلام و مسیحیت 🔺 هم‌اینک کسی که این سطور را برای شما می‌نویسد یک مسیحی است و با اینکه به تعلیمات مسیحیت سال‌ها بسیار پای‌بند بوده‌ام و با اینکه برای من نوشتن و گفتن این جملات بسیار مشکل است باید بگویم که دین اسلام و تعلیمات محمدی با تمام خصوصیاتش و آن‌چنان که در ظاهر دیده می‌شود بسیار بسیار از مسیحیت کامل‌تر و باارزش‌تر می‌باشد. 🔹 هر انسانی که عقل سلیم و هوش نیکو دارد در این انتخاب حتما باید اسلام را برگزیند نه دین دیگری را. 📚 محمد رسول الله، لئون تولستوی، ترجمه عطا ابراهیمی راد، صفحه ۷۹ | •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
کیک شکلاتی فندقی دوبل 🥮 😋 ▫️2عدد تخم مرغ ▫️1لیوان شکر (لیوان دسته دار) ▫️1استکان روغن مایع (نصف لیوان) ▫️1استکان شیر(نصف لیوان) 1(2/5 ق چ) ▫️3ق غ پودر کاکائو ▫️1/5لیوان آرد ▫️1استکان فندق خرد شده برای تزیین و داخل کیک(نصف پیمانه) 🔸تخم مرغ و شکر رابا هم زن خوب زده تا کرم رنگ شود بعد روغن و شیر را اضافه میکنیم ودوباره میزنیم 2قاشق فندق خرد شده در این مرحله اضافه میکنیم در این جا میتونیم اگر نوتلا یا سس شکلاتی داریم مقداری اضافه کنیم (دلبخواه) مواد خشک را با هم ترکیب کرده الک میکنیم وبا مواد مایع با قاشق به صورت دورانی بهم میزنیم فر را از قبل با حرارت 170 درجه گرم میکنیم ومواد را در قالبی که کف و کناره های ان را چرب کرده ایم میریزیم ودر فر میگذاریم به مدت 30تا 35 دقیقه وقتی کیک پخت من تا وقتی کیک گرمه کیک رو با شکلات(نوتلا)تزیین کنید. •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 مسجدی که زرتشتی‌ها را هم جذب می‌کند! •┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈• @toranjnameh99
◽️دوشنبه ۶ تیر ۱۴۰۱ 🖇پیامی برای امروز : •••••••••••••••••••••••••••••••••• گدای خوت باش و پادشاه ِ خودت! کنار ِ خودت بنشین در سکوت و والاترین و ارزشمندترینِ خویش را زندگی کن. 🤍🪴 •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حس عجیبی است، دلت در حرم مانده باشد خودت دور از حرم...💔 👤 زیبای «کابوس تلخ دوری» با صدای کربلایی مهدی •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
[ ما افسانه نبودیم ] 📙معرفی کتاب👇 کتاب ما افسانه نبودیم، خاطرات سیدرضا رسول زاده طباطبایی از رویا حسینی می باشد که توسط انتشارات ستاره ها منتشر شده است.سیّدرضا رسول‌زاده طباطبایی یکی از سربازان و رزمندگانی است که سال‌های جوانی‌اش را در میدان جنگ سپری کرده ولی به قول خودش، او و هم‌رزمانش یک فرق اساسی با دیگر سربازان دنیا دارند. گزیده✂️کتاب به پادگان ثامن الائمه(ع) که رسیدم، دوباره نفس تازه کردم. حالا که از زندان سدۀ قائن خلاص شده بودم، عطر بهشتی این پادگان را بیشتر حس می کردم. واحد ادوات با ساختار جدیدش، خیلی شلوغتر از قبل بود. یک سری نیروی مشمول جدید هم گرفته بودند و به همین نسبت، واحد دیده بانی، نیروهای زیادتری به دست و بالش آمده بود و بالغ بر 200 نفر نیرو داشتیم. فرمانده مان، مصطفی حسین زاده بود. محمّد قهرمانی، معاون اوّلش و نظری، معاون دومش بودند. •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
وقتی در آلمان از هواپیما پیاده شدیم همه چیز برایمان رنگ‌وبوی دیگری داشت. انگار وارد سرزمین‌ آرزوهایمان شده بودیم. من دویدم و یکی از چرخ دستی‌های فرودگاهی را برای حمل‌ونقل بار برداشتم. میله‌ای کف چرخ بود که باید قبل از گذاشتن چمدان‌ها روی چرخ، آن میله را بر‌می‌داشتند و چمدان‌ها را می‌گذاشتند. من از بس هیجان زده بودم و می‌خواستم جثه پانزده‌ساله خودم را به رخ خانواده‌ام بکشم، به آن میله توجه نکردم و بارها را چیدم روی میله. با افتخار چرخ را در فرودگاه " فرانکفورت" آلمان، هول دادم و مثل بقیه روی پله برقی رفتم. پله برقی به سمت پایین سرازیر شد. روی همین پله برقی بود که چمدان های ما یکی بعد از دیگری روی چرخ افتاد و مسافرانی که جلوی من بودند ، همگی چمدان‌هایشان را رها کردند و فرار کردند تا چمدان‌های ما به آن‌ها اصابت نکند. اینجا بود که متوجه شدیم مادرم چه چیزهایی در این چمدان جا داده بود: انواع و اقسام سبزی‌ها، شیره، عسل و آرد. این‌ها بود که همه با هم مخلوط می‌شد و ابری از آرد و...ایجاد کرد و همه از آن فرار می‌کردند. پایین پله برقی ، خانمی یک شاسی را فشار داد و پله برقی ایستاد. من توانستم آخرین چمدانی را که در حال افتادن بود نگه دارم تا پدرم برود جلو و آنها را جمع کند. حسابی آبروریزی شد؛ ولی این ماجرا به من یاد داد که هر کاری می‌خواهی بکنی، اگر به شیوه درست انجامش توجه نکنی، باعث مشکلات بیشتری به بار می آورد. آلمان به نظرم کشور بسیار پیشرفته‌ای آمد؛ مخصوصا تاکسی هایش که بنز بود و آن روزها سوارشدنشان برای من رویا بود. این شیک بودن ماشین‌ها، خیابان‌ها، ساختمان‌ها و نظم و تمیزی‌اش برای من خیلی جاذبه داشت. خیابان هایش با خیابان های تهران و ماشین هایش با ماشین‌های ما فرق می‌کرد. حس می‌کردم انگار آدم‌هایش هم شکل دیگری هستند. جالب است که پدر و مادرم وقتی وارد این محیط شدند، هنوز در حال و هوای ایران بودند. بی‌حجابی و برهنگی زن‌ها و عکس‌ها آن‌ها را خیلی اذیت کرد. جاهایی می‌گفتند به آن تابلو نگاه نکنیم؛ ولی همین مسائل هم خیلی زود تبدیل به یک شوخی شدو بعد هم بخشی از فرهنگ زندگی‌مان شد؛ ما خیلی زود از این تضاد و شوک فرهنگی بیرون آمدیم و خودمان را وفق دادیم. آن‌قدر که بعدها و به مرور، خودمان هم شدیم بخشی از همین فرهنگ غریب. روز‌های اولی که وارد آلمان شدیم، خواهرم بی حجاب بود؛ اما مادرم حجابش را نگه داشت. چند وقت بعد هم من توی اتوبوس، روسری را از سر مادرم کشیدم و گفتم: " مامان شکل آلمانی ها نیستی ، شکل ترک ها شده‌ای چون خیلی از ترک های مسلمان در آلمان با روسری بودند، این روسری را در بیاور، ما ایرانی هستیم." آنجا بیشترِ دوست‌هایی ‌که پیدا کردم از استخر بود؛ چون شنا کردن توی استخر زبان نمی‌خواست. من هم از شنا کردن در استخر های مدرن آلمان لذت می‌بردم. بیشتر وقتم را در روز دنبال استخرهای جدیدی می‌گشتم که ندیده باشم. سرگرمی بعدی‌ام راه رفتن در خیابان‌ها و کوچه‌های شهر و نگاه‌کردن به ساختمان‌هایی بود که خیلی با آن چیزی که ما دیده بودیم ، تفاوت داشت. ما زمستان وارد آلمان شدیم و آن چند ماه خیلی سرد بود. سرمای آلمان خیلی بیشتر از تهران بود، برای همین سرمایش هم تا اندازه‌ای برای ما عجیب بود و سعی می‌کردیم از لباس‌های بیشتری استفاده کنیم تا بتوانیم سرما را تحمل کنیم. نوشتار: زهرا باقری ☺️ ممنون که با ما همراه بودید 💚 @toranjnameh99 •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
P8.mp3
2.84M
پادکست رمان: تولد در لس آنجلس گوینده: رویا سعید
◽️سه شنبه ۷ تیر ۱۴۰۱ 🖇پیامی برای امروز : •••••••••••••••••••••••••••••••••• و در نهایت یک روزی و یک جایی خودت را ملاقات خواهی کرد. چیز ِعجیبی در این ملاقات وجود دارد: بعضی ها تابِ این دیدار را ندارند! {تا به حال با خودت ملاقات داشته ای؟!} 🤍🪴 •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
میدونی قـــراره بریم اردو⁉️😯 اونم کجـــااااااااا باغ‌‌ابریشـــم ڪلی دستگاه و وسیله‌ی بازی در ڪنار کادر مجمــوعه‌ی تــرنج قــراره خستگیهامــون رو همونجا،،،جا بذاریم و برگردیم🤪 ⚜این اردو برای دختــران ۱۲ تا ۱۵ ساله 🎪یعنــی یه روز با رفقای همسن خودمون از صبح تا بعد ازظهر تنها باپرداخت ۵۰هزارتومان😃 ببیــن هنـــوز ظرفیت هستااااااا جانمـــونی دختر ترنجی🧕🏻 •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔅 حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها: ✍️ أنَّى تُؤْفَكُونَ؟ وَ كِتَابُ اَللَّهِ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ، أُمُورُهُ ظَاهِرَةٌ، وَ أَحْكَامُهُ زَاهِرَةٌ، وَ أَعْلاَمُهُ بَاهِرَةٌ 🔴 شما را کجا به بیراهه می‌برند؟ درحالی که کتاب خدا (قرآن) میان شماست، امور قرآن آشکار است، احکامش درخشان است و نشانه‌های آن فروزنده. 📚 (از خطبه فدکیه) - بحارالأنوار ج۲۹ ص۲۲۰ •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99