eitaa logo
𑁍ترنجــــنامه𑁍
1.1هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
10 فایل
یه جمع دخترونہ‌🧕🏻 به سبڪ ترنـج . . از هرجایی که هستی به جمــع دختران شاهیــن‌شهر خوش اومـــدی😘 💜 📩انتقادات و پیشنهادات: @toranjnameh_box 🎼 مسئول گروه ســرود: @T_keshavarzian
مشاهده در ایتا
دانلود
یکی از بحث های قبل از ازدواجمان این بود که محمد هنوز این حال‌وهوا را داشت که اگر مجلسی از اعضای خانواده بود که مختلط برگزار می‌شد و موزیک و رقص داشت، می‌خواست برود. می‌گفت:" ما باید محکم باشیم و برویم آن‌ها را هم با اسلام آشنا کنیم و نشانشان بدهیم دارند اشتباه می‌کنند." چون خودش قبلا این فضا را دیده و از آن‌ها گذشته بود، دیگر اذیت نمی‌شد و این مجالس برایش جذابیت نداشت. محمد با یک معنای مهمتر آشنا شده بود و دیگر حتی روح و فطرتش هم این کارها را پس می‌زد. همیشه دوست داشت این حقیقتی را که با آن آشنا شده و شیرینی‌اش را چشیده ، برای بقیه بگوید. دوست داشت آن‌ها هم بچشند، ولی شرایط من فرق داشت. من تا قبلش هم خیلی در چنین جلسه‌هایی نبودم و حالا که به این‌طور مجالس می‌رفتم، برایم جالب بود. بالاخره من هم نفس داشتم. نفس من از این خوش بودن‌ها و جذابیت‌ها لذت می‌برد. نفس من هم بی‌حجاب و زیبا بودن را دوست داشت. من هم دوست داشتم لباس‌های زیبا بپوشم و حالا می‌دیدم که زن‌ها چطوری با این زیبا بودن هایشان توجه همه را جلب می‌کنند. آدم آهنی که نبودم. این شد که کمی سر این موضوعات جروبحثمان می‌شد؛ ولی خیلی ادامه پیدا نکرد. محمد به مرور متوجه شد که اصرارش برای آشنایی افراد با احکام اسلامی چندان فایده‌ای ندارد و خیلی از این مدل آدم‌ها نمی‌خواهند اشتباه خودشان را ببینند. در حقیقت خودشان را به خواب زده‌اند. این شد که به مرور او هم به این نتیجه رسید که رفتن ما به این طور مجالس فایده‌ای ندارد. چند وقتی هم حس می‌کردم خانواده محمد بابت ازدواجش با من و سخت‌گیری‌هایم در رفت‌وآمد نگرانند. نگران اینکه محمد از آن‌ها جدا شود و او را از دست بدهند. من از آن طرف درست است می‌گفتم مجالس گناه را نرویم؛ اما ارتباطم را با خانواده محمد یعنی با خواهر،برادر و مادرش بیشتر کردم. حالا همین که آن‌ها هم بی‌حجاب بودند، کمی من را معذب می‌کرد، اما، با خودم قرار گذاشته بودم این یکی را سخت نگیرم. همین شد که به‌مرور خانواده محمد انگار خیالشان از من راحت شد و ارتباطمان بهتر و بهتر شد؛ به خصوص با فریبا که خیلی محمد را دوست داشت. به‌مرور علاقه‌اش به من هم بیشتر شد و طوری شد که خیلی وقت‌ها از حجاب من تعریف می‌کرد. می‌گفت او هم دوست دارد حجاب داشته باشد؛ اما هنوز اراده‌اش را پیدا نکرده. می‌گفت برایش دعا کنیم تا او هم بتواند حجاب بگذارد. کلا فریبا خیلی شخصیت مهربان و با محبتی داشت. تقریبا همه ایرانی های لس‌آنجلس "فریبا عرب" را می‌شناختند. از بس روحیه مهربان و مشکل‌گشایی داشت. هرکار از دستش برمی‌آمد و بر‌می‌آید برای افراد انجام می‌دهد. خیلی وقت‌ها خودش هم به سختی می‌افتد؛ اما، از جان و دل کمک می‌کند. الان هم که توبه کرده، همین‌طور است. اصلا برایش مهم نیست آدمی که مراجعه کرده چه مذهبی دارد. اگر بتواند کمک کند، دریغ نمی‌کند. نوشتار: زهرا باقری☺️ ممنون که با ما همراه بودید 💚 •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99