eitaa logo
🇮🇷𑁍ترنجــــنامه𑁍
1.1هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.6هزار ویدیو
10 فایل
یه جمع دخترونہ‌🧕🏻 به سبڪ ترنـج از هرجایی که هستی به جمــع دختران شاهیــن‌شهر خوش اومـــدی😘 💜 📩انتقادات و پیشنهادات: @toranjnameh_box 🎼 مسئول گروه ســرود: @T_keshavarzian
مشاهده در ایتا
دانلود
آنجا به شکل های مختلف یک ترس و اضطرابی را در مردم به وجود آورده‌اند و هر از گاهی ریشه این ترس را به کسی نسبت می‌دهند. این روزها هم به شدت مردم را از رهبران اسلامی می‌ترسانند. لن حرف‌های من را گوش کرد؛ ولی مطمئنم که متقاعد نشد و با یک لبخند خیلی زیبا از اتاق رفت. احتمالا هم این موضوع را با رئیس بیمارستان در میان گذاشته بود. ما مدت زیادی بود با آن بیمارستان کار می‌کردیم و با پرسنل و مدیریتش رابطه خیلی خوبی داشتیم. چند وقت بعد مدیریت بیمارستان به من زنگ زد و گفت:" محمد به ما گفته‌اند که قرارداد شما را تمدید نکنیم." گفتم :" چه کسی به شما گفته؟" گفت:" کی‌اش را دیگر از من نپرس؛ ولی بالاخره لو داد که استانداری به من گفته." گفتم:" چه کسی در استانداری به شما گفته؟" گفت:" مستر براون از استانداری کالیفرنیا در شهر لس‌آنجلس.این هم شماره تلفن و نشانی دفترش." من پیگیر قضیه شدم که چرا باید استانداری به یک بیمارستان زنگ بزند و بگوید دیگر با این شرکت کار نکنید. با مستر براون که صحبت کردم انکار کرد و گفت:" نه. ما به آن‌ها زنگ نزده‌ایم." در صورتی که مدیر بیمارستان گفت آن‌ها به من زنگ زده‌اند و به من گفته‌اند. مستر براون ادامه داد که در هر صورت آن‌ها مختارند با هرکس می‌خواهند کار کنند." گفتم:" پس شما می‌توانید یک نامه به آن‌ها بدهید که از نظر شما کارکردن با ما بلامانع است؟" گفت:" نه. ما نامه‌ای نمی‌دهیم. این چیزی است که همه می‌دانند و هرکسی دوست دارد با هرکه می‌خواهد کار می‌کند." دوباره رفتم پیش مدیر بیمارستان. برایم توضیح داد:" محمد به من زنگ زده‌اند و گفته‌اند با تو قرارداد نبندیم. تو میدانی ما الان سالیان سال است که باهم کار می‌کنیم، ما با تو مشکلی نداشته‌ایم." بعدها که داشتم وسایلم را جمع می‌کردم تا از بیمارستان بروم، مدیر خانم لن آمد و دلداری‌ام داد و گفت:" خیلی به دل نگیر. درست است که برای شما محدودیت هایی وجود دارد ؛ اما، شما چیزی دارید که ما نداریم و آن هم ایران است." من متوجه شدم که ما داریم تاثیر خودمان را در دنیا می‌گذاریم. مردم دارند می‌فهمند که داستان چیست. منتها رشدش ظاهرا کندتر است، شاید باطنا رشدش خیلی تند باشد؛ اما، به نظر ما کند است. مردم دنیا می‌بینند که اینجا دارد اتفاقی می‌افتد که براساس ایمان است نه بر اساس خواسته‌های شخصی انسان‌ها یا قدرت. آن‌ها بر اساس فطرتشان زیبایی این اتفاق را درک می‌کنند. از مدت‌ها پیش شنیده بودم که در آمریکا یک "سقف شیشه‌ای" هست که تا جایی به هر فرد اجازه رشد می‌دهد و البته سقف شیشه‌ای هر فردی ارتفاعش فرق می‌کند. اصطلاح سقف شیشه‌ای به حد و مرزهایی اشاره می‌کند که نشان دادنی نیستند؛ ولی، وجود دارند. من بعد از ۱۱ سپتامبر وجود سقف شیشه‌ای را درک کردم و متوجه شدم که وجود دارد. من تا یک حدی می‌توانستم رشد کنم؛ چون بیشتر از آن را اجازه نمی‌دهند. بعد از آن مسئله، ما تعدادی پروژه و مشتری های دیگر را هم از دست دادیم که با "سی‌سی‌ان" و با آن Department اشتراکی کار می‌کردند. دیگر بعد از آن از لحاظ اقتصادی و ارتباطی رشد نکردیم؛ یعنی در همان حد که می‌خواستند ما را نگه دارند، متوقف شدیم. اینکه مسئولین و مدیران همیشه می‌خواستند توضیح بدهند که اوضاع هیچ فرقی نکرده و کسی مزاحم مسلمان‌ها نیست، شک ما را بیشتر کرد. مثل فرد گناه‌کاری که می‌خواهد با اصرارکردن های زیادتر، اتهام را از خود دور کند. حتی همان روزها یک ایرانی که در هالیوود فعالیت می‌کرد و قبل از انقلاب در آمریکا جا افتاده بود، در یک مهمانی رسمی و پشت تریبون، کنایه زده بود که من تا ۱۱ سپتامبر حواسم نبود ایرانی هستم، بعد از ۱۱ سپتامبر همه به من یادآوری می‌کنند که من یک ایرانی هستم؛ یعنی رفتار شما با ما خیلی تغییر کرده است. نوشتار: زهرا باقری☺️ ممنون که با ما همراه بودید 💚 •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99