#تولد_در_لسآنجلس
#قسمت_هفتاد_نهم
یک ماه بعد از ازدواج به لسآنجلس برگشتیم.
حالوهوای زندگی ما بعد از ازدواج تغییر خاصی نکرد،فقط در همان مسیری که بود اوج گرفت.
بعد از ازدواج خانهای را بین محل کار خودم و محل زندگی خانواده راحله اجاره کردیم.
تقریبا در فاصله بیست دقیقهای از مکان کارم بود.
یکسالونیم بعدش خانهای خریدیم که نزدیک محل کارم در سانتا مونیکا بود.
آن روزها غیر از قرآن با نهجالبلاغه هم آشنا شده بودم و خیلی رویم تاثیر گذاشته بود. تا قبل از آن، فقط قرآن در اختیارم بود و همواره همان را میخواندم.
چیز زیادی درباره منابع شیعی مثل دعاها یا احادیث نشنیده بودم. فقط اسمی از صحیفه سجادیه و نهجالبلاغه شنیده بودم.
تا اینکه دوستی از ایران برایم یک نهجالبلاغه با ترجمه فارسی آورد.
یک ترجمه انگلیسی نهجالبلاغه را هم در آمریکا پیدا کردم. این دو را کنار هم گذاشتم و اگر جایی چیزی را نمیفهمیدم باهم تطبیق میدادم تا معنا برایم واضح شود.
آن روزها تازه با برخی حوادث صدراسلام و جایگاه اهلبیت(ع) آشنا شده بودم.
تازه فهمیده بودم که بین پیغمبری و امامت فرقی هست. تازه متوجه شده بودم که اهلبیت(ع) در این عالم ، تافته جدابافتهای هستند که خداوند صریحا در سوره احزاب، آیه ۳۳ به آنها اشاره میکند.
تازه گرد این شعله آمده بودم و سعی میکردم بخشی از نورشان را درک کنم. بخشی از این درک و معرفت در نهجالبلاغه و مفاهیم بلندش برایم روشن شد.
نزدیک به دوسال طول کشید تا من توانستم یک دور کامل نهجالبلاغه را بخوانم.
سه چهار روز طول میکشید تا یک خطبه کوتاه را بخوانم. چند جمله میخواندم، حس میکردم خوب نفهمیدهام، با اینکه مفهومش در نگاه اول واضح بود؛ ولی مطلبش عمیق بود.
این عمیق بودنش به من فشار روحی زیادی میآورد. برمیگشتم، از نو میخواندم و فکر میکردم.
گاهی هم برخی از گلایه های امیرالمؤمنین(ع) را با یافته هایم درباره تاریخ اهلبیت(ع) مقایسه میکردم و یک دفعه گریهام میگرفت و دیگر نمیتوانستم ادامه بدهم.
کتاب را کنار میگذاشتم و میگفتم:" یا علی! تو چه کشیدی؟ با امثال ما چه میگویی؟ با چه کسی داری حرف میزنی؟ مخاطب تو کیست؟ یعنی مردم زمانهات درک علم تو را نداشتند؟ آنها چطور مقام تو را درک میکردند؟"
امیرالمؤمنین(ع) را تجسم میکردم که نشسته است و با تعدادی از مردم کوفه صحبت میکند و از بیوفایی و بدعهدی آنان میگوید و از عاقبتی که گرفتارش خواهند شد.
جالب بود که خواندن این جملهها با حمله آمریکا به عراق هم زمان شده بود.
تلوزیون ها مدام خبر بمباران عراق را پخش میکردند تا تانکها و زرهپوشهای ناتو را نشان میدادند که در عراق جولان میدهند. میگفتم: " عجب! امیرالمؤمنین(ع) چقدر واضح این روزها را بیان کردهاند!"
نوشتار: زهرا باقری ☺️
ممنون که با ما همراه بودید 💚
#رمان
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99