چرخ گردون چه بخندد چه🌸🍃
نخندد تو بخند
مشکلی گر سـر راه تـو🌸🍃
ببندد تو بخند
غصه ها فانی و باقی🌸🍃
همه زنجیر به هم
گـر دلت از ستم و غصه🌸🍃
برنجد تو بخند
لحظه هـاتون بـه شـادمـانی 🌸🍃
#صبح_بخیر
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
7.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کاردستی
کاردستی سبد گُل با استفاده از کاغذ رنگی و بطری 🌼🐝
•┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈•
@toranjnameh99
10.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مجموعه_داستان_های_مهارت_های_زندگی
این داستان : نگهداری از بیمار
((مسئولیت پذیری))
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
« اَللّهُمَّ غَیِّرْ سُوءَ حالِنا بِحُسْنِ حالِکَ. »
+خدایا حال بد ما را به حال خوب خودت تغییر بده.
#از_جنس_ملکوت
#لیلةالرغائب
#شب_آرزوها
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
❤️ سلام امام زمانم ❤️
مۍنـــویــسم زتـوڪہ
دار و نـدارم شـده اۍ
بـیقرارتـــ شدم و
صبـرو قــرارم شده اۍ
مـن ڪہ بیتاب توأم
اۍ همہ تاب وتبم
تو همہ دلخوشۍ
لیل ونهارم شده اۍ
السلام علیک یا ابا صالح المهدی
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرجـ
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت_بیست_پنجم
(ساکن نجف )
می گفت: آدمی که ساکن نجف شده نمی تواند جای دیگری برود. شما نمی دانید زندگی در کنار مولا چه لذتی دارد.
هادی آنچنان از زندگی در نجف می گفت که ما فکر می کردیم در بهترین هتل ها اقامت دارد!
اما لذتی که به آن اشاره می کرد چیز دیگری بود. هادی آن چنان غرق در معنویات نجف شده بود که نمی توانست چند روز زندگی در تهران را تحمل کند.
در مدتی که تهران بود در مسجد و پایگاه بسیج حضور می یافت. هنگام حضور در تهران احساس راحتی نمی کرد!
یک بار پرسیدم از چیزی ناراحتی!؟ چرا این قدر گرفته ای؟
گفت: خیلی از وضعیت حجاب خانم ها توی تهران ناراحتم. وقتی آدم توی کوچه راه میره، نمی تونه سرش رو بالا بگیره.
بعد گفت: یه نگاه حرام آدم رو خیلی عقب می اندازه. اما در نجف این مسائل نیست. شرایط برای زندگی معنوی خیلی مهیاست.
هادی را که میدیدم، یاد بسیجی های دوران جنگ می افتادم. آن ها هم وقتی از جبهه بر می گشتند، علاقه ای به ماندن در شهر نداشتند. می خواستند دوباره به جبهه بر گردند.
البته تفاوت حجاب زنان آن موقع با حالا قابل گفتن نیست!
خوب به یاد دارم از زمانی که هادی در نجف ساکن شد، به اعمال و رفتارش خیلی دقت می کرد.
شروع کرده بود برخی ریاضت های شرعی را انجام می داد. مراقب بود که کارهای مکروه نیز انجام ندهد.
وقتی در نجف ساکن بود، بیشتر شب های جمعه با ما تماس می گرفت.
اما در ماه های آخر خیلی تماسش را کم کرد. عقیده ی من این است که ایشان می خواست خود را از تعلقات دنیا جدا کند.
شماره تلفن همراه خود را هم عوض کرد. می خواست دلبستگی به دنیا نداشته باشد.
می گفت شماره را عوض کردم که رفقا تماس نگیرند. می خواهم از حال و هوای اینجا خارج نشوم.
خواهرش می گفت: هادی برای اینکه ما ناراحت نشویم هیچ وقت نمی گفت در نجف سختی کشیده، همیشه طوری برای ما از اوضاعش تعریف می کرد که انگار هیچ مشکلی ندارد.
فقط از لذت حضور در نجف و معنویات آنجا می گفت. آرزو می کرد که روزی همه با هم به نجف برویم.
یک بار در خانه از ما پرسید: چطور باید ماکارونی درست کنم؟ ما هم یادش دادیم.
طوری به ما نشان داد که آنجا خیلی راحت است، فقط مانده که برای دوستان طلبه اش ماکارونی درست کند.
شرایطش را به گونه ای توضیح می داد که خیال ما راحت باشد.
همیشه اوضاع درس خواندن و طلبگی اش را در نجف آرام توصیف می کرد.
وقتی به تهران می آمد، آن قدر دلش برای نجف تنگ می شد و برای بازگشت لحظه شماری می کرد که تعجب می کردیم.
فکر هم نمی کردیم آنجا شرایط سختی داشته باشد.
هادی آنقدر زندگی در نجف را دوست داشت که می گفت: بیایید همه برویم آنجا زندگی کنیم. آنجا به آدم آرامش واقعی می دهد. می گفت قلب آدم در نجف یک جور دیگر می شود.
بعضی وقت ها زنگ میزد می گفت حرم هستم، گوشی را نگه میداشت تا به حضرت علی(ع) سلام بدهیم.
او طوری با ما حرف میزد که دلواپسی های ما برطرف و خیالمان آسوده می شد.
اصلا فکر نمی کردیم شرایط هادی به گونه ای باشد که سختی بکشد.
فکر می کردم هادی چند سال دیگر می آید ایران و ما با یک طلبه با لباس روحانیت مواجه می شویم، با همان محاسن و لبخند همیشگی اش.
ادامـــه دارد...
نوشتار: زهرا باقری 💛
با ما همراه باشید😊
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
✅نمیتونی گذشته رو پاک کنی اما میتونی تکرارش نکنی!😇
روزت رو بســـاز
#تلنگــــر
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
7.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مجموعه_داستان_های_مهارت_های_زندگی
این داستان : قولت با عملت یکی باشه
((اهمیت قول دادن))
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99