eitaa logo
𑁍ترنجــــنامه𑁍
1.1هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
10 فایل
یه جمع دخترونہ‌🧕🏻 به سبڪ ترنـج . . از هرجایی که هستی به جمــع دختران شاهیــن‌شهر خوش اومـــدی😘 💜 📩انتقادات و پیشنهادات: @toranjnameh_box 🎼 مسئول گروه ســرود: @T_keshavarzian
مشاهده در ایتا
دانلود
‏گرامی باد روز پاسدار ؛ بر آنان ڪہ از جنس شهـیدان و هـم پیمان با حسین (ع) و از نسل فصل سرخ استقامتند چقدر جای یک‌نفر خالیست... @toranjnameh99
سلام رفقا😍 دلمون براتون خیلی شده ❤️ حالتون چه طوره چه طوره ☺️ خب خب چیه؟😊 آماده اید ؟ امشب شب هست قراره به دونفر هم بدیم 💐 چالش امشب هم موضوعش : بهترین خاطره سال ۹۹ شما چی بوده ؟؟؟ 1⃣ 2⃣ 3⃣ منتظرتون هستیم دوتا خوبم داریم منتظرتونم ارسال به ایدی زیر👇👇👇👇 @toranjnameh_box 🆔 @toranjnameh99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💝 دختر باس تو با علم و دانشش معروف بشه نه با رنگ مو و اندازه ..💝 🌸ارزشت بیش از ایناست عزیزجان🌸 @toranjnameh99
انقد از نه گفتن ☺️ باید در "نه" گفتن زبانزد و شوید! 😊 "نه" گفتن به شما می‌دهد روی کارهایی تمرکز کنید که واقعا برای شما مهم و سرنوشت‌ساز هستند.💝 بیل گیتس 🆔 @toranjnameh99
🌸از بس به نام مادر تو ماه و سال ماست 🌟آغشته با دعای تو رزق حلال ماست 🌸شد مادرت عروس علی، خوش بحال ماست 🌟ایرانی است مادر تو، این مدال ماست میلاد_امام_سجاد(ع)🌿🌺 مبارڪـباد🌿🌺 ‌┄┅─✵🌸🌸✵─┅┄ @toranjnameh99 ‍‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخرین آدینه سال است دل بی قرار مانده هنوز...😔 فقط کمی به هوای بهار مانده هنوز...🌸🍃 دوباره بوی قدمهای عید می آید...🌸🍃 بگو چقدر از این انتظار مانده هنوز...😔 اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرَج😔🙏 ❤️ @toranjnameh99 ❤️
❤️💞❣💛❤️💞❣💛❤️💞❣💛 ❤ _دفہ ے اول تو دانشگاه دیدمتو... حدودا یہ سال پیش اوݧ موقع همراه دوستتوݧ خانم شایستہ بودید(مریم و میگفت) همینطور کہ میبینید  کمتر دخترے پیدا میشہ ک مثل شما تو دانشگاه چادر سرش کنہ حتے صمیمے تریـݧ دوستتوݧ هم چادرے نیست البتہ سوتفاهم نشہ مـݧ خداے نکرده نمیخـوام ایشـونو ببرم زیر سوال _خلاصہ ک اولیـݧ مسئلہ اے ک توجہ مـݧ رو نسبت ب شما جلب کرد ایـݧ بود اما اوݧ زماݧ فقط شما رو بخاطر انتخابتوݧ تحسیـݧ میکردم بعد از یہ مدت متوجہ شدن یہ سرے از کلاساموݧ مشترکہ _با گذشت زماݧ توجہ مـ نسبت ب شما بیشتر جلب میشد سعے میکردم خودمو کنترل کنم و براے همیـݧ هر وقت شمارو میدیم راهمو عوض میکردم و همیشہ سعے میکردم از شما دور باشم تا دچار گناه نشم _اما هرکارے میکردم نمیشد با دیدݧرفتاراتوݧ  وحیایے ک موقع صحبت کردݧ با استاد ها داشتید و یا سکوتتوݧ در برابر تیکہ هایے ک بچہ هاے دانشگاه مینداختن _نمیتونستم نسبت بهتوݧ بی اهمیت باشم دستم و گذاشتہ بودم زیر چونم با دقت ب حرفاش گوش میدادم و یہ لبخند کمرنگ روے لبام بود ب یاد سہ سال پیش افتادم مـݧ وروزهاے ۱۷-۱۸سالگیم و اتفاقے ک باعث شده بود مـݧ اینے ک الاݧ هستم بشم اتفاقے ک مسیر زندگیمو عوض کرد _اما سجادے اینارو نمیدونست برگشتم ب سہ سال پیش و خاطرات مثل برق از جلوے چشمام عبور کرد یہ دختر دبیرستانے پرشر و شوروساده  و در عیـݧ حال شاگرد اول مدرسہ _واسہ زندگیم برنامہ ریزے خاصے داشتم در طے هفتہ درس میخوندم و آخر هفتہ ها با دوستام میرفتیم بیروݧ از همـــوݧ اول خوانواده ے مذهبے داشتیم اما مـݧ خلاف اونا بودم _اوݧ زماݧ چادرے نبودم و در عوض با مد پیش میرفتم از هموݧ اول علاقہ ے خاصے بہ نقاشے داشتم و استعدادمم خوب بود همیشہ آخر هفتہ ها ک میرفتیم بیروݧ بچه ها کاغذو مداد میوردݧ  تا مـݧ چهرشونو بکشم _یہ روز ک با بچہ ها رفتہ بودیم بیروݧ مینا(یکے از بچه ها  مدرسہ )اومد همراهش یہ پسر جوون بود همہ ما جا خوردیم اومد سمت مـݧ و گفت سلام اسماء جاݧ بعد اشاره کرد ب اوݧ پسر جووݧ و گفت ایشوݧ برادرم هستن رامیـݧ رامیـݧ اومد سمت مـݧ  دستشو آورد جلو و گفت خوشبختم با تعجب بہ دستش نگاه کردم و چند قدم رفتم عقب مینا دست رامیـݧ و عقب کشید و در گوشش چیزے گفت ￿ک باعث شد رامیـݧ ازم معذرت خواهی کنہ گفتم خواهش میکنم و رفتم سمت بچه ها مینا اومد کنارمو  گفت اسماء جوݧ میشہ چهره ے برادر مـݧ  و هم بکشے❓❓❓ _خیلے مشتاقہ لبخندے زدم و گفتم ن عزیزم اولا ک مـݧ الاݧ خستم دوما مـݧ تا حالا چهره ے یه پسرو نکشیدم ببخشید رامیـݧ ک پشت سرما داشت میومد وسط حرفم پریدو گفت ایرادے نداره یه زماݧ دیگہ مزاحم میشیم بالاخره باید از یہ جایے شروع کنے مـݧ باعث افتخارمہ ک اولیـݧ پسرے باشم ک شما چهرشو میکشید _دست مینارو گرفت و گفت  پس فعلا و ازم دور شدݧ اوݧ شب خیلے ذهنم مشغول اتفاقاتے ک افتاده بود.... _اوݧ هفتہ بہ سرعت گذشت آخر هفتہ با دوستام رفتیم بیروݧ مشغول حرف زدݧ بودیم ک دوباره مینا ورامیـݧ اومد..... رامیـݧ پشتش چیزے قایم کرده بود... نوشتار:مبینا محمدی❤️ بامــــاهمـــراه باشــید🌹 🆔 @toranjnameh99
عیدنوروز پیشاپیش مبارک 🎉 لحظه ی سال تحویل، {دعای فرج} فراموش نشه رفقا❤️ @toranjnameh99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شعار سال ۱۴۰۰ ، ها ، زدایی ها ☘ان شاالله بهترین هست امسال ☘ 🆔 @toranjnameh99
‌ آرزو ميكنم آرزوهايت در يك قدمى تو ايستاده باشد تا با يك پلك بر هم زدنى در آغوششان بگيرى. آرزو ميكنم عشق در بهترين زمانِ ممكن به سراغت بيايد و زيباترين خوشى هاى دنيا را زندگى كنى. آرزو ميكنم هيچ وقت درمانده و مستاصل خيابان هاى شهر را قدم نزنى و مردمک چشمانت از شادى برق بزند نه از اشک و غم... 🎄@toranjnameh99🎄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👩‍🍳غذای رژیمی خوشمزه ✍🏻مواد لازم: سیب‌زمینی🥔: 200 گرم اسفناج: 50 گرم☘ هویج🥕: نصف پیمانه، پوره شده پیاز داغ: 3 تا 4 قاشق غذاخوری نخودفرنگی: یک‌چهارم پیمانه ذرت: نصف پیمانه🌽 پنیر فتا: 100 گرم پودر سوخاری: به میزان لازم سس قرمز: به میزان لازم برای سرو🍅 نمک و پودر سیر: به میزان لازم 🥪طرز تهیه 🥪 1⃣ 🥔 را آبپز کرده و بدون آنکه ادویه یا نمک به آن بیفزایید آن را پوره کنید. 2⃣ 🥕 آبپز شده را هم پوره کرده و به سیب‌زمینی اضافه کنید. 3⃣در مرحله بعدی سبز پخته را با پوره سیب‌زمینی و هویج ترکیب کنید و آن را به خوبی هم بزنید. 😋 4⃣می‌توانید این ترکیب را درون بریزید و آن را به‌خوبی هم بزنید تا کاملا یکدست شود.😍 5⃣در این مرحله داغ،🍲 ذرت و پنیر فتا را به پوره‌ها اضافه کنید و آن را خوب هم بزنید. 6⃣درنهایت نمک، 🌶و ادویه‌ها را به پوره اضافه کنید و اجازه دهید در دستگاه به‌خوبی یکدست شود. 7⃣برای آخرین مرحله تهیه غذا کافی است این پوره را به‌صورت کوچک درآورید و با مسطح کردنشان، آنها را در زیتون یا کنجد تف دهید 🆔 @toranjnameh99
~: 1399 امسال اصلا خاطره زیادی نداره همش «خونه خونه خونه» ولی خب شاید بهترین خاطره من سیزده به در باشه یا پانزده به در یا شانزده به در😂 سیزده به در توی حیاط خونه خودمون بودیم از اونجایی که همسایه های فضولی داریم و همیشه از بالا نگاه میکنن مجبور شدیم با پتو و سیم خونه ای یا سایه بوم درست کردیم و رفتیم نشستیم توی اون همسایه هم مثل همیشه از بالکن گفت:چه خونه ای درست کردین سیزده به در خوش گذشت ولی من نمی‌دونم چرا همیشه روز های سیزده به در باید باد شدید بیاد؟ من نشسته بودم یکدفعه باد شدید شد و نزدیک بود چهارپایه فلزی بیفته روی سرم که جا خالی دادم دیگه مجبور شدیم بریم خونه روز پانزدهم داییم زنگ زد گفت اگه می‌خواین بریم کنار خونه شما که سبز و کسی نیست ما هم قبول کردیم .خلاصه با رعایت پروتکل ها رفتیم اونجا هم خوب بود روز شانزدهم هم فکر کنم رفتیم همونجا درست یادم نیست ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ اعظم مهدوری 🆔 @toranjnameh99