#کافه_نادری
من بعضی وقتا خسته میشم!
انقدر خسته که دیگه حوصله ای واسه توضیح دادن و بحث کردن ندارم.
هرکس گله کرد، تیکه پروند، فقط نگاش میکنم و سکوت میکنم!
هندزفریم شده علامت واسه بعضیا که فلانی، من به حرف زدن با شما و صدات هیچ علاقه ی ندارم!
بارها شده از خیلیا دروغ شنیدم ولیفقط گوش کردم و رد شدم!
خیلی وقته که حتی توضیح هات و توجیهات آدمها قانع ام نمیکنه و اهمیتی برام نداره!
چون یاد گرفتم اونی که موندنی باشه،راستگو باشه، منو بخاطر خودم بخواد میمونه و اونی که رفتنیه رو باید یه کاسه آب پشت سرش ریخت..
چون خیلی وقته که آرامش خودم برام بر حرفها و رفتارهای بقیه الویت داره!
@naderi_cafe | ماهور
#ماهور
از دوست حرف میزنم
از رفیق...
از تویی که حضورت، حال مرا و حال جهان مرا بهتر میکند.
از عشق حرف میزنم، از حال و هوای نابی شبیه به روزهای آخر اسفندماه.
از احساس خوشایند و نابی که از کلام و نگاه مهربان تو دریافت میکنم.
تو که هستی، انگار که درختان سرمازده، برای سبز شدن، قیام کردهاند، انگار بهار در آستانهی آمدن ایستاده، بوی شکوفههای تازه و گیاهان نو رسته میآید و بادهای بهار، در عمیقترین لایههای احساسات من، انقلاب میکنند.
همیشه باش که با تصور داشتنت و امنیتی که از حضور و نگاه تو میگیرم، این سیاره، مکان مناسبیست برای زیستن.
اینجا! جایی که تو در آن نفس میکشی و غمگین و درمانده و بیپناه که شدم؛ تو را دارم و به امنیت حضور تو پناه میبرم...
@Mahoor_Channel
همه ی ما ظلم کردیم
به خودمان ...
به کودک معصومِ درونمان..
این طفلکِ بیچاره مان چه گناهی داشت،اگر زمانه سازِ ناکوک میزد؟!
کودک است دیگر!
دلش بازی میخواهد...
شیطنت میخواهد....
خنده های بی ملاحظه می خواهد...!
در عوض ما چه کردیم ؟!
آنقدر ادای متانت در آوردیم
که جثه ی نحیفشان، زیرِ سنگینیِ وقارِ من در آوردیمان له شد...
آن قدر غصه خوردیم... که طفلکِ کم سن درونمان ، یک شبه پیر شد...
همه مان گناه کاریم..
و مدیونیم... به کودکی ... که ادایِ آدم بزرگها را برایش در آوردیم...
#ماهور
@U_Yekzan
#کافه_نادری
بعد از یه سنی دیگه
تنها عامل جذابیت آدما، شعورشونه…
بقیه اش مهم نیست…!
@naderi_cafe | عکس نوشت