🕊هر روز با یاد و خاطره ی یک شهید🥀
#سیره عملی شهدا
هرگاه اکبر نام مقدس امام حسین (ع) را می شنید، اشک از چشمانش جاری می شد. عزاداری او با بقیه فرق می کرد. یک بار یکی از بچه ها پرسید:«چرا این قدر سینه می زنی؟» اکبر گفت:«عشق اهل بیت (ع) یعنی این. در آن دنیا، اگر از من بپرسند با این دست و سینه چه کرده ای خواهم گفت برای آقایم امام حسین سینه زده ام.
شهید اکبر احمدی
منبع: کتاب سیرت شهیدان، صفحه:128
بـ وقتـ شهـدا
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
╭═══•❀•═══╮
@Until_advent
╰═══•❀•═══╯
🕊هر روز با یاد و خاطره ی یک شهید🥀
#سیره عملی شهدا
یک روز علی پور به من گفت : در کودکی معلمی داشتم او را خیلی اذیت می کردم . حالا هر طور شده باید او را پیدا کرده و از خود راضی کنم . زیرا حق معلمی بسیار سنگین است .
شهید حسن علیپور
منبع: اطلاعات دريافتي از كنگره سرداران و 32000 شهيد استانهاي خراسان
بـ وقتـ شهـدا
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
╭═══•❀•═══╮
@Until_advent
╰═══•❀•═══╯
🕊هر روز با یاد و خاطره ی یک شهید🥀
#سیره عملی شهدا
صبح ها می رفت کوه. با بچه هایی که انقلابی نبودند رفیق می شد. باهاشان زیاد می چرخید. جنگ که شد همان ها رفتند جبهه. خیلی هاشان شهید شدند.
یادگاران، جلد 17 کتاب شهید محمد تقی رضوی، ص 12
بـ وقتـ شهـدا
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
╭═══•❀•═══╮
@Until_advent
╰═══•❀•═══╯
🕊هر روز با یاد و خاطره ی یک شهید🥀
#سیره عملی شهدا
لباس نو تنش نمی کرد. همیشه می شد لااقل یک وصله روی لباس هایش پیدا کرد، اما همیشه تمیز واتو کرده بود. پوتین هایش هم همیشه از تمیزی برق می زد. یک پارچه سفید هم داشت می انداخت گردنش. یک بار پرسیدم « این واسه ی چیه ؟» گفت « نمی خوام یقه ی لباسم چرک باشه!»
یادگاران، جلد سه، کتاب شهید مهدی باکری، ص 40
بـ وقتـ شهـدا
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
╭═══•❀•═══╮
@Until_advent
╰═══•❀•═══╯
🕊هر روز با یاد و خاطره ی یک شهید🥀
#سیره عملی شهدا
پنج سال با هم توی یک قرارگاه بودیم ؛ کار می کردیم، می جنگیدیم، زندگی می کردیم. یک بار در حال خواب ندیدمش، حتی یک بار. نمی گویم نمی خوابید. اما حالا کجا می خوابید و کی، خدا می داند. من که ندیدم.
یادگاران، جلد 11 کتاب شهید صیاد، ص 38
بـ وقتـ شهـدا
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
╭═══•❀•═══╮
@Until_advent
╰═══•❀•═══╯