476_10424417697042.mp3
10.9M
با اینکه انگیزه نیست برا ادامه ولی باز تو باشی نمیشم تسلیم♾️؛
"نور زندگی"
به چشمانش نگاهی کردم.
لبخند تلخی میزنم و با انگشت هایم اشک هایش را پاک میکنم و میگویم "کاش میدانستی که تک تک این اشک هایت مانند اسید بر روی قلب من میریزد و قلب مرا نابود میکند"
لبخندی بین اشک هایش میزند که زندگی در نظرم روشن میشود
او را در آغوش میکشم
دم گوشش زمزمه میکنم"آفتاب در حال طلوعه. الان است که آلارم گوشیم زنگ بزند و من و ازین خواب شیرین بیدار کند مراقب خودت باش، نور زندگیم"
سرش را میبوسم.
خواست چیزی بگوید که با صدای آلارم گوشی ام از خواب پریدم.
به قاب عکسش که در بغلم گرفته بودم نگاه کردم.
با حسرتی تمام نشدنی قاب عکسش را بوسیدم و آن را روی میز با احتیاط گذاشتم.
و بازم از آن خواب شیرین بیدار شدم و با حقیقت تلخ زندگی رو به رو شدم.
کاش میتوانستم دستت را بگیرم و از خوابم تورا به دنیای واقعی بیاورم.
افسوس که دنیا نور زندگیام را از من گرفته بود و مرا در ظلمات زندگی رها کرده بود...
هدایت شده از خاطرات یک مریخی
کتاب " مغازه خودکشی "
این کتاب در رابطه با سرزمینی عجیب و غریب است که مردم را به هنگام خطر سختی و رنج به خودکشی میکشانند و بهجای اینکه راه امید را به آنها نشان بدهند راه خودکشی و بدترین راه را نشان میدهند
در همین حین پسری در خانوادهیی متولد میشود که مغازهای به نام مغازه تواچ داشتند و به مردم در رابطه با خودکشی و مرگ مشاوره میدادند.
اما آلن مانند الباقی انسانها و خانوادهاش نیست.
برای کانال اورانوس💗