eitaa logo
~چَنـد قـَدَمـ👣تآ وِصـآلــّ🍃
1.7هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.5هزار ویدیو
36 فایل
دیـٰانت منهـٰاے سیـٰاست🍃 نتیجہ‌اش مےشود کربلـٰا💔؛ نہ‌ ظهور!💚 شروط‌"تبادل‌،کپی..."🤗↶ https://eitaa.com/sh_Vesal180 "شنوای حرفاتون هستیم"😉↶ https://daigo.ir/secret/1491814313 هشتگ‌ها😇↶ https://eitaa.com/3121542/16574 .
مشاهده در ایتا
دانلود
~چَنـد قـَدَمـ👣تآ وِصـآلــّ🍃
بسم رب حق🌱 ✨پسرک فلافل فروش✨ #پارت59 این‌قسمت#انسان‌الهی من همه گونه انسان ديده ام. باافراد زيادي
اسرا🌱: بسم رب حق🌱 ✨پسرک فلافل فروش✨ این‌قسمت چندروزی بودكه هادی رانمی‌ديدم. خبری از او نداشتم،نمی‌دانستم برای جنگ با داعش رفته‌،در مسجد هندی همه از او تعريف می كردند؛ از اخلاق‌خوب،لب‌خندان و مهمتر اينكه با لوله‌كشی آب‌در منزل بيشتر مردم‌،يك يادگار ازخودش گذاشته بود🌱 يكی دو بار هم به او زنگ زدم. اما برنداشت،توی گوشی نام‌اورا به عنوان‌ابراهيم تهرانی‌ثبت كرده بودم. خودش روزاول گفته بودمن را ابراهيم صداكنيد. بچه ی تهران هم بود. برای همين شد ابراهيم تهرانی. تا اينكه يك روز به مسجد آمد. خوشحال شدم و‌سلام‌عليك كرديم. گفتم: _ابراهيم تهرونی كجايي نيستی؟ می دانستم در حوزه ی علميه هم او را اذيت كرده اند.او با دوچرخه به حوزه و برای كلاس مي رفت، اما برخی افراد با اين كار مخالفت می كردند. با اينكه درس و بحث او خوب بود و حسابی مشغول مطالعه بود، اماچون دركناردرس مشغول لوله‌ كشی بود،بعضيها ميگفتند يك طلبه نبايداين كارها را انجام دهد! خلاصه آن روز كمي صحبت كرديم. من فهميدم كه برای جهاد به نيروهای حشدالشعبي ملحق شده. آن روز در خلال صحبتها احساس كردم در حال وصيت كردن است. نام دو سيد روحانی را برد و گفت: _من به دلایلی به اين دو نفر كم محلی كردم. از طرف من از اين دو نفر حلالیت بطلب،بعد يكی از اساتيد خودش را نام برد و گفت: _اگر من برنگشتم،حتماً از‌فلانی حلالیت بطلب.نمی‌خواهم كينه‌اي از كسی داشته باشم و نمی خواهم كسی از من ناراحت باشد. می‌دانستم آن‌شيخ يك‌بار به مقام معظم رهبری توهين كرده بود و ... اوهمينطور وصيت‌كرد وبعد هم رفت. يك پيرمرد نابينا در محل داشتيم كه هادی با او رفيق بود. او را تر وخشك می كرد.حمام می برد و... هميشه هم او را با خودش به مسجد می‌آورد. هادی سراغ او رفت و با هم به مسجد آمدند.بعد از نماز بود كه ديگر هادی را نديدم.تا اينكه هفته‌ی بعد يكی از دوستان به مسجد آمد و خبر شهادت او را اعلام كرد. من به اعلامیه ی او نگاه كردم. تصوير خودش بوداما‌نوشته بود: ♡شيخ هادی ذوالفقاری♡ اما من او را به نام ابراهيم تهرانی ميشناختم.بعدها شنيدم كه يكي ازدوستان شهيداو ابراهيم‌هادی‌نام داشت وهادی به‌او بسيارعلاقه‌مند بود. خبر را در مسجد اعلام كرديم. همه ناراحت شدند. پيكر هادی چند روز بعد به نجف آمد.هم برای تشييع او جمع شدند.وقتي من در خانه گفتم كه‌هادی شهيد شده،همه‌ی‌خانواده‌ی ماناراحت‌شدند. همسرم گفت: _می‌خواهم به جای‌مادرش كه‌دراينجا نيست در تشييع اين جوان شركت كنم. بسيار مراسم تشييع با شكوهي برگزار شد. من چنين تشييع با شكوهي را كمتر ديده ام. پيكر او در همه ي حرمين طواف داده شد واينگونه باشكوه درابتداي وادي السلام به خاك سپرده شد. از آن‌روز تا حالا هيچ روزي نيست كه در منزل ما براي شيخ هادي فاتحه خوانده نشود. هميشه به ياد او هستيم.لوله كشي آب منزل ما يادگاراوست،يادم نميرود. يك‌هفته بعد از‌شهادت خوابش را ديدم. درخواب نمي‌دانستم هادي‌شهيدشده. گفتم: شما كجايي؟چي شد؟نيستي❓ لبخندي زد وگفت: _ الحمدالله‌به آرزوم رسيدم. ادامه دارد...✨ @VESAL_180 ••••\<🌻🌻🌻>\•••