eitaa logo
~چَنـد قـَدَمـ👣تآ وِصـآلــّ🍃
1.7هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.5هزار ویدیو
36 فایل
دیـٰانت منهـٰاے سیـٰاست🍃 نتیجہ‌اش مےشود کربلـٰا💔؛ نہ‌ ظهور!💚 شروط‌"تبادل‌،کپی..."🤗↶ https://eitaa.com/sh_Vesal180 "شنوای حرفاتون هستیم"😉↶ https://daigo.ir/secret/1491814313 هشتگ‌ها😇↶ https://eitaa.com/3121542/16574 .
مشاهده در ایتا
دانلود
~چَنـد قـَدَمـ👣تآ وِصـآلــّ🍃
بسم‌حق..🍂 #پارت24 پسرک‌فلافل‌فروش ادامه#فدائی‌رهبری _._._._._._ هادی... هادی... اما انگار حرفهای
بسم‌حق..🍂 پسرک‌فلافل‌فروش این‌قسمت _._._._._ ورود هادی به مسجد با مراسم يادواره‌ی شهدا بود. به قول زنده ياد سيد علی مصطفوی، هادی را شهدا انتخاب كردند. از روزی كه هادی را شناختيم، هميشه برای مراسم شهدا سنگ تمام می گذاشت. اگر می گفتيم فلان مسجد می خواهد يادواره‌ی شهدا برگزار كند و كمك می خواهد، دريغ نمی كرد. اين ويژگی هادی را همه شاهد بودند كه به عشق شهدا، همه كار می كرد. از شستن و پخت و پز گرفته تا ... تقريباً هر هفته شب های جمعه بهشت زهرا می رفت. با شهدا دوست شده بود. و در اين دوستی سيد علی مصطفوی بيشترين نقش را داشت. هيئتی را در مسجد راه اندازی كردند به نام(رهروان شهدا) هر هفته با بچه ها دور هم جمع می شدند و به عشق شهدا برنامه‌ی هيئت را پيگيری می كردند. هادی در اين هيئت مداحی هم می كرد. همه او را دوست داشتند. اما يكی از كارهای مهمی كه همراه با برخی دوستان انجام داد، نصب تابلوی شهدا در كوچه ها بود. من اولين بار از سيد علی مصطفوی شنيدم كه می گفت: بايد برای شهدای محل كاری انجام دهيم.... گفتم: چه كاری؟ گفت: بيشتر كوچه ها به اسم شهيد است اما به خاطر گذشت سه دهه از شهادت آنها، هيچ كس اين شهدا را نمی شناسد. لاقل ما تصوير شهيد را در سر كوچه نصب كنيم تا مردم با چهره ی شهيد آشنا شوند. يا اينكه زندگينامه اي از شهيد را به اطلاع اهل آن كوچه ومحل برسانيم. كار آغاز شد. از طريق مساجد و بنياد شهيد و... تصاوير شهدای محل جمع آوری شد. هادی در همان ايام كار با فتوشاپ و ديگر نرم افزارهای كامپيوتری را ياد گرفت. استعداد او برای فراگرفتن اين كارها زياد بود. تصاوير شهدا را اسكن و سپس در يك اندازه ی مشخص طراحی كردند. بنر تهيه می شد. بعد هم با يك نجار هم صحبت شد كه اين تصاوير را به صورت قاب چوبی در آورد. كار خیلی سريع به نتيجه رسيد. هادی وانت پدرش را می آورد و با يك دريل و... كار را به اتمام می رساند. ادامه دارد... 📚 ┏━🍃🌺🍃━┓ @VESAL_180 ┗━🍂━
~چَنـد قـَدَمـ👣تآ وِصـآلــّ🍃
بسم‌حق..🍂 #پارت25 پسرک‌فلافل‌فروش این‌قسمت#به‌عشق‌شهدا _._._._._ ورود هادی به مسجد با مراسم يادواره‌
بسم‌حق...🍂 پسرک‌فلافل‌فروش ادامه _._._._._ بيشتر کوچه های محل ما با تابلوهای قرمزرنگ شهدا مزین شده بودبرخی ها مخالف اين حركت بودند! حتی از بچه های بسيج! ميگفتند شما اين كار را می كنيد، ولی يك سری از اراذل و اوباش اين تصاوير را پاره ميكنند و به شهدا اهانت می كنند. اما حقيقت چيز ديگری بود. ارادت مردم به شهدا فراتر از تصورات دوستان ما بود. الان با گذشت شش سال از آن روزها هنوز يادگار هادی و دوستانش را روی ديوارهای محل می‌بينيم. هيچ کس به اين تابلوها بی‌احترامی نکرد، بر عکس آنچه تصور ميشد، تقاضا برای نصب تابلو از محله‌های ديگر هم رسيد. در بسياری از محله‌ها اين حرکت آغاز شد. بعد هم بسيج شهرداری، حرکت عظيمی را در اين زمينه آغاز کرد. بعد از آن در برگزاری نمايشگاه برای شهدا فعاليت داشت، هادی كسی بود كه به تأييد تمام دوستان، وقتی كار برای شهدا بود، با تمام وجود كار ميكرد. يكبار در ميدان شهيد آيت اهلل سعيدی او را ديدم. نيمه‌های شب آنجا ايستاده بود! نمايشگاه شهدا در داخل ميدان برقرار بود. تمام دوستانش رفتند اما هادی مانده بود تا مراقب وسايل و لوازم نمايشگاه باشد. از ديگر کارهای هادی که تا اين اواخر ادامه يافت، فعاليت در زمينه‌ی معرفی شهدا بود. برای شهدا پوستر درست ميکرد، در زمينه‌ی طراحی تصاوير کار ميکرد و... حتی رايانه‌ی شخصی او، که پس از شهادتبه خانواده تحويل شد، پر بود از تصاوير شهدای مجاهد عراقی که هادي برای آنها طراحی انجام داده بود. ادامه دارد... 📚 ┏━🍃🌺🍃━┓ @VESAL_180 ┗━🍂━