~چَنـد قـَدَمـ👣تآ وِصـآلــّ🍃
بسم رب حق🌱 ✨پسرک فلافل فروش✨ #پارت58 این قسمت#مردمیداننبرد اولين بار که ايشان را ديدم همراه ما با
بسم رب حق🌱
✨پسرک فلافل فروش✨
#پارت59
اینقسمت#انسانالهی
من همه گونه انسان ديده ام.
باافراد زيادي برخورد داشته ام.
اما بدون اغراق مي گويم كه مثل
شيخ هادی راكمترديده ام.
انسان مؤمن،صالح،عابد،زاهد،
متواضع،شجاع و... او برای جمع
ما خيرمحض بود.
اين سخنان، نه به خاطر اين است
كهاو شهيد شده،ماشهيد زيادديدهايم.
اما هادی انسان دیگری بود.
به همهی دوستان روش دیگری
از زندگی را آموخت.
او انسان بزرگی بود، بهخاطراينكه
دنيا در چشمش كوچك بود.به همين
خاطر در هر جمعی وارد می شد
خير محض بود.
بسیاری از روزها را روزه دار بود،
اما دوست نداشت كسی بداند.
از خنده زيادي بهخاطر غفلت از
ياد خدا گريزان بود،اما هميشه
لبخند برلب داشت.
تمام صفات مؤمنين رادراومیديديم.
هميشه به ما كمك می كرد. يعنی
هرکسی را كه احتياج به كمك داشت
ياری می كرد.
يكبار برای منزل خودم يك تانكر
خريدم و نمیدانستم چگونه به خانه
بياورم، ساعتي بعد ديدم كه هادی
تانكر را رویكمرش بسته و به خانهآمد!
او آنقدر در حق من برادری كرد كه
گفتنی نيست.بعضي روزهاازاوخبر
نداشتيم او مريض بود و ما بیخبر بوديم.دوستنداشت كسی بداند!
ازمشكلات واز امور دنيایی
حرف نمیزد،انگار كه هيچ مشكلي ندارد.
اما می دانستيم كه اينگونه نيست.
خوب درس میخواند وزود مطلب
را می گرفت.خوب میفهميد.در كنار
دروس حوزوی، فعاليت های بسیاری
انجام می داد.
يكبار در مسير كربلا با او همراه بودم.
متواضع اما بشاش و خنده رو بود.از
همه ديرتر میخوابيد و زودتر بلندمیشد.
كم خوراك و كم خواب بود.
اهل عبادت و زيارت بود.
وقتی به كنار حرم معصومين
میرسيد ديگردرحال خودش نبود.
همه فن حريف بود.در نبرد ومبارزه،
مرد ميدان جهاد و به نوعی فرمانده
بود، در ديگر كارها نيز همينطور.
خاكی و افتاده بود. بارها ديدم كه
سينی چاي را در دست دارد و به
سمت برخی نيروهای ساده می رود.
عاشق زيارت شبجمعه دركربلابود.
وقتی هم كه شهيد شد،چهارروز
پيكرش گم شده بود، البته اين
حرفها بهانه است.
هادی دوست داشت يكشب جمعه ی
ديگر به كربلا برود كه خدادعايش را مستجاب كرد.
روز يكشنبه شهيد شد و شب جمعه
در كربلا و نجف تشييع شد. درست
در اولين روزفاطميه!
ادامه دارد ...✨
#یک_لقمه_کتاب
@VESAL_180
╰⸻⸺ 𔘓 ⸺⸻╮