📚شیطان چراغ به دست
پيرى در روستايى هرروز براى نماز صبح از منزل خارج وبه مسجدمى رفت دريك روز بارانى پير ، صبح براى نماز از خانه بيرون آمد چند قدمى كه رفت در چاله اي افتاد ، خيس وگلى شد به خانه بازگشت لباس راعوض كرد ودوباره برگشت پس از مسافتى براى بار دوم خيس و گلى شد برگشت لباس راعوض كرد ازخانه براى نماز خارج شد .ديد در جلوى در جوانى چراغ به دست ايستاده است سلام كرد و راهي مسجد شدند هنگام ورود به مسجد ديد جوان وارد مسجد نشد پرسيد اًى جوان براى نماز وارد مسجد نمى شوى ؟
جوان گفت نه ، اى پير ، من شيطان هستم
براى بار اول كه بازگشتى الله ﷻ به فرشتگان گفت تمام گناهان او را بخشيدم
براى باردوم كه بازگشتى الله ﷻ به فرشتگان گفت تمام گناهان اهل خانه او را بخشيدم
ترسيدم اگر براى بار سوم در چاله بيفتى الله ﷻ به فرشتگان بگويد تمام گناهان اهل روستا رابخشيدم كه من اين همه تلاش براى گمراهى انان داشتم براى همين امدم چراغ گرفتم تا به سلامت به مسجد برسی.
☝️کپی فقط با ذکر منبع مجاز است✋...
تمامی کانالهای مجموعه(📚آموزشی،فرهنگی📝)مهدوی👇
🔰 https://zil.ink/farhangi_amozeshii
وقتى #صداقتيکروباه زير سوال ميرود..!
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ شبکه های خارجی یک ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻣﺴﺘﻨﺪ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺣﺶ ﭘﺨﺶ می کرد...
نشاﻥ داد يک ﮔﺮﻭﻩ ﻣﺤﻘﻖ تعدادى ﻻﺷﻪ ﻣﺮﻍ ﺭا ﺩﺍﺧﻞ ﺗﻮﺭﯼ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩند ﻭ ﭼﻨﺪ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺑﻪ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎﯼ ۱۰-۲۰ ﻣﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺣﻔﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩند ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ يك ﺭﻭﺑﺎﻩ آﻣﺪ ﻭ ﮐﻤﯽ ﺑﻮ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ يك ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺍﯾﻦ ﻻﺷﻪ ﻣﺮغ ها ﺭا ﺟﺎﺑﺠﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﮐﺎﺭﺷﻨﺎﺱ ﺗﯿﻢ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺩﻭﺭﺑﯿﻦ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﺍلآﻥ میرود ﻭ ﺑﻘﯿﻪ ﮔﻠﻪ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺎنش را مى آورد...
ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ يك ﺭﺑﺎﺕ ﺟﺮﺛﻘﯿﻞ ﺗﻮﺭﯼ ﺭا ﺟﺎﺑﺠﺎ ﮐﺮﺩند ﻭ آﻭﺭﺩند در ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺩﻭﻡ مخفى اش ﮐﺮﺩند ﻭ ﺑﺎ ﻣﺎﯾﻌﯽ خاص ﺍﺳﭙﺮﯼ ﮐﺮﺩﻧﺪ تا ﺍﺛﺮ ﺑﻮ ﺭا ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ببرند...
ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻌﺪ همان ﺭﻭﺑﺎﻩ ﻭ ۷-۸ ﺗﺎ ﺭﻭﺑﺎﻩ ديگر آمدند ﺳﺮ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺍﻭﻝ ﻫﺮچه ﮔﺸﺘﻨﺪ ﻣﺮﻏﻬﺎ ﺭا ﭘﯿﺪﺍ ﻧﮑﺮﺩند ﻫﺮچه ﺯﻣﯿﻦ ﺭا ﺑﻮ ﮐﺮﺩند ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻧﺪﺍﺷﺖ آن ۷-۸ ﺗﺎ ﺭفتند ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺍﻭﻟﯽ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮔﺸﺘﻦ ﮐﺮﺩ...
ﺟﺎلب ﺍین ﺑﻮﺩ ﮐﻪ مدام ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖ ﻣﯿﮕﺸﺖ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺳﺮش را ﺑﺎﻻ ﻣﯿﺎﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎنش ﮐﻪ ﺩاشتند ﺩﻭﺭ مى شدند ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻮ ﻣﯿﮑﺸﯿد!!
محققين ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺳﯿﻢ ﮐﻤﯽ ﺭﻭﯼ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺩﻭﻡ ﺭا ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩند ﺗﺎ ﺣﺪﯼ ﮐﻪ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﻣﺮغ ها ﺭا ﺩﻳﺪ ﺍﯾﻦ ﺩﻓﻌﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺟﺎﻟﺐ ﺑﻮﺩ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺮغ ها ﺭا ﺑﺎ ﺩﻧﺪاﻥ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺮﺩ
ﺍﯾﻦ ﺗﯿﻢ ﮐﺎﺭﺷﻨﺎﺱ آمدند ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ هماﻥ ﮐﺎﺭ ﺭا ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩند ﻭ ﺗﻮﺭﯼ ﺭا ﺑﻪ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺳﻮﻡ ﺑﺮﺩﻧﺪ و بوى مرغها را با اسپرى پاک كردند؛ ﺭﻭﺑﺎه ها ﻭﻗﺘﯽ دوباره ﺭﺳﯿﺪند ﻫﺮچه ﮔﻮﺩﺍﻟﻬﺎ ﺭا گشتند ﻭ ﻫﺮچه ﺯﻣﯿﻦ ﺭا ﺑﻮ ﮐﺸﯿﺪند ﭼﯿﺰﯼ ﻧﺒﻮﺩ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺭﻓﺘﻨﺪ...
ﺩﻭﺭﺑﻴﻦ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺍﻭﻝ ﺭا نشان ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩیگر ﺟﺴﺖ ﻭ ﺟﻮ ﻧﮑﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺩﺍﺧﻞ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺩﻭﻡ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ماﻧﺪ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ای ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﻧﺰﺩﯾﮑﺶ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﭼﮏ ﮐﺮﺩند ﺩﯾﺪند ﮐﺎﻣﻼً ﻣﺮﺩﻩ...
ﺟﺎﻟﺐ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻻﺷﻪ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺮﮐﺰ ﺩﺍﻣﭙﺰﺷﮑﯽ ﺑﺮﺩند ﻭ ﮐﻠﯽ آﺯﻣﺎﯾﺶ ﮐﺮﺩند ﺩﯾﺪند ﺩﻗﯿﻘﺎً ﻋﮑﺴﻬﺎ ﻭ آﺯﻣﺎﯾﺸﺎﺕ نشاﻥ میدهد ﺍﯾﻦ ﺣﯿﻮاﻥ ﺑﺮ ﺍﺛﺮ ﯾﮏ ﺷﻮﮎ ﻋﺼﺒﯽ ﺳﮑﺘﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﺮﺩﻩ!
ﺭﻭﺑﺎﻩ ﮐﻪ ﻧﻤﺎﺩ ﻣﮑﺮ ﻭ ﺣﯿﻠﻪ ﮔﺮﯼ ﺩﺭ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ است ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ میکند ﺻﺪﺍﻗﺘﺶ ﺑﯿﻦ ﺩﻭﺳﺘﺎنش ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺭﻓﺘﻪ، ﺳﮑﺘﻪ ﻣﯿﺰند ﻭ ﻣﯿﻤﯿﺮد؛ ﺍﺯ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﯿﻤﯿﺮد...
_ﭼﻘﺪﺭ زیادند کسانی كه می آیند ﺭﻭﺯﯼ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﻪ ﺯباﻥ مى آورند و زمانیکه ﺣﺘﯽ ﺩﺭﻭغ هایشان آﺷﮑﺎﺭ میشود ﺭﺍﺳﺖ ﺭﺍﺳﺖ ﺭﺍﻩ ﻣﻴﺮوند ﻭ ﺍﺻﻼً ﺧﻢ ﺑﻪ ابرﻭ نمى آورند ﻭ ﺍﺳﻔﻨﺎک تر ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻭ ﺗﮑﺮﺍﺭ... ﭼﻘﺪﺭ زشت است ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺮسد ﮐﻪ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﺍﺯ او ﺩﺭ ﮐﺮﺍﻣﺖ ﺍﺧﻼﻗﯽ ﭘﯿﺸﯽ ﺑﮕﯿﺮند
ﺍﯾﻦ ﺁﺯﻣﺎﯾﺶ گرچه بى رﺣﻤﺎﻧﻪ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ تكان دهنده اى ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺩﺍﺷﺖ...😐
داستانک...📖📚
📒 @Hekaithaiekohan
📚 #قصه_راست
👈توبه کار دوست خدا
مرد فاسقي در بني اسرائيل بود كه اهل شهر از معصيت او ناراحت شدند و تضرع به خداي كردند! خداوند به حضرت موسي وحي كرد: كه آن فاسق را از شهر اخراج كن، تا آنكه به آتش او اهل شهر را صدمه اي نرسد. حضرت موسي آن جوان گناهكار را از شهر تبعيد نمود؛ او به شهر ديگري رفت، امر شد از آنجا هم او را بيرون كنند، پس به غاري پناهنده شد و مريض گشت كسي نبود كه از او پرستاري نمايد. پس روي در خاك و بدرگاه حق از گناه و غريبي ناله كرد كه اي خدا مرا بيامرز، اگر عيالم بچه ام حاضر بودند بر بيچارگي من گريه مي كردند، اي خدا كه ميان من و پدر و مادر و زوجه ام جدائي انداختي مرا به آتش خود به واسطه گناه مسوزان . خداوند پس از اين مناجات ملائكه اي را به صورت پدر و مادر و زن و اولادش خلق كرده نزد وي فرستاد. چون گناهكار اقوام خود را درون غار ديد، شاد شد و از دنيا رفت . خداوند به حضرت موسي وحي كرد، دوست ما در فلان جا فوت كرده او را غسل ده و دفن نما. چون موسي به آن موضع رسيد خوب نگاه كرد ديد همان جوان است كه او را تبعيد كرد؛ عرض كرد خدايا آيا او همان جوان گناهكار است كه امر كردي او را از شهر اخراج كنم ؟! فرمود: اي موسي من به او رحم كردم و او به سبب ناله و مرضش و دوري از وطن و اقوام و اعتراف بگناه و طلب عفو او را آمرزيدم.
📕نویسنده : يکصد موضوع 500 داستان / سيد علي اکبر صداقت
داستانک...📖📚
📒 @Hekaithaiekohan
⚜ ذکر صالحین ⚜
♻️ آیا میدانید شباهت امیرالموءمنین علے(ع)و سورہ توحید در چیست ؟
✨رسول خدا(ص)فرمودند:
یا علے ! همانا در تو مثالے است مانند سورہ قل هو اللـہ احد !
هر ڪس آن را یڪ بار بخواند یڪ سوم قرآن را خواندہ است و هر ڪس دو بار آن را بخواند دو سوم قرآن را خواندہ است و هر ڪس آن را سـہ بار بخواند ڪلّ قرآن را خواندہ است.
یا علے هر ڪس تو را در قلبش دوست داشتـہ باشد ثواب یڪ سوم امّت(مسلمانان)را دارد، و هر ڪس در قلبش تو را دوست داشتـہ باشد و با زبانش تو را یارے ڪند اجر دو سوم این امّت را دارد و هر ڪس تو را در قلبش دوست داشتـہ باشد و با زبانش تو را یارے ڪند و با شمشیرش تو را ڪمڪ ڪند ثواب(ڪلّ)این امّت را دارد
(البرهان فے تفسیر القرآن ج5 ص797)
✧✾═════✾✰✾═════✾✧
داستانک...📖📚
📒 @Hekaithaiekohan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺️دعای روز نوزدهم ماه #رمضان
اللَّهُمَّ وَفِّرْ فِيهِ حَظِّي مِنْ بَرَكَاتِهِ،
وَ سَهِّلْ سَبِيلِي إِلَى خَيْرَاتِهِ،
وَ لا تَحْرِمْنِي قَبُولَ حَسَنَاتِهِ،
يَا هَادِيا إِلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ.
🔹خدایا سرشار کن در این ماه بهره ام را
از برکات آن
🔹و هموار ساز راهم را به سوى خیرات آن
🔹و محرومم مساز از پذیرفتن حسناتش
اى راهنماى بسوى حقیقت آشکار
هدایت شده از مجموعه (آموزشی،مذهبی) مهدوی
🌷 بسم الله الرحمن الرحیم 🌷
مجموعه کانال های ما:😎👇
مدرسه مجازی من(تمامی پایه ها)👇
🔸 @Madrese_mjazi_man
دبستانی ها(پایه اول تا ششم)👇
🔸 @Dabestanihaaa
متوسطه دوم(دهمی ها،یازدهمی ها،دوازدهمی ها)👇
🔸 @Motavaste_dovom
متوسطه اول(هفتمی ها،هشتمی ها،نهمی ها)👇
🔸 @Motavaste_aval
پایه دوازدهم👇
🔸 @Davazdahm_motavasete
پایه یازدهم👇
🔸 @Iazdahom_motavasete
پایه دهم👇
🔸 @Dahom_motavasete
پایه نهم👇
🔸 @Nohom_motavasete
پایه هشتم👇
🔸 @Hashtom_motavasete
پایه هفتم👇
🔸 @Haftom_motavasete
پایه ششم ابتدایی👇
🔸 @Sheshoom_dabestan
پایه پنجم ابتدایی👇
🔸 @Pangom_dabestan
پایه چهارم ابتدایی👇
🔸 @Chaharrom_dabestan
پایه سوم ابتدایی👇
🔸 @Sevwom_dabestan
پایه دوم ابتدایی👇
🔸 @Dovvom_dabesnan
پایه اول ابتدایی👇
🔸 @Avval_dabestan
پیام مشاور(درسی،انگیزشی)👇
🔸 @Paiam_Moshaver
آموزش تولید محتوا و رسانه👇
🔸 @TolidMohtavaandresane
احادیث مهدوی👇
🔸 @Ahadise14
داستانک👇
🔸 @Hekaithaiekohan
فرشتگان زیبای زمینی(احکام)👇
🔸 @Fereshtegane_Zamini
منتظران مهدی (عج)👇
🔸 @yarghaem12
تبادلات لیستی مهدوی ۱👇
🔸 @tabadolat_Mahdavi
تبادلات لیستی مهدوی ۲👇
🔸 @tabadolat_Mahdavi2
ما رو در آپارات دنبال کنید 🤩 / استوری مذهبی🌻
🔹 https://aparat.com/Story_Mazhabi14
لینک جامع:
🌟 https://zil.ink/farhangi_amozeshii
آیدی من جهت صحبت ها🙃👇
💖👉 @Mahdaviiiiiiiiii
❣@MAHDAVI_18❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌👆ببینید سرودی که اثرات بسیار مفیدی در سرتاسر کشور داشت و دیگه بجای ساسی مانکن و.....در مدارس بچه ها همینو دارن سر صف ها زمزمه میکنن.
🌙 صاحب قدر
♦️شاید «لیله القدر» برای آن صاحب «قدر» شده است که شب وصال نبیّ ختمی و لیله وصول عاشق حقیقی به محبوب خود است. و تنزّل ملائکه و نزول وحی پس از حصول فنا و قرب حقیقی است. و از اخبار کثیره و آیات شریفه نیز استفاده شود که شرف و نحوست زمانها و مکانها به واسطه وقایع در آن است.
📚کتاب آدابالصلاه ، صفحه 324
هدایت شده از مهدی موعود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴واکنش رائفی پور به گفته های فردی که ادعای مهدویت می کند
علی اکبر رائفی پور با انتشار این ویدیو نوشت:
🔺بسیاری از افرادی که ادعای مهدویت می کنند متاسفانه از نظر روانی دچار اختلال شخصیت اسکیزو تایپی هستند.
🔺و دقیقا کسانی که رگه هایی از همین اختلال را دارند به این مدعیان دروغین ایمان می آورند.
🌟 @yarghaem12 🌟
اللهم عجل لولیک الفرج....🌷
📚 داستان کوتاه
پیرمرد بیمار در انتظار پسر
پرستار یک صندلی برایش آورد و سرباز توانست کنار تخت بنشیند. تمام طول شب آن سرباز کنار تخت نشسته بود و در حالیکه نور ملایمی به آنها می تابید، دست پیرمرد را گرفته بود و جملاتی از عشق و استقامت برایش می گفت. پس از مدتی پرستار به او پیشنهاد کرد که کمی استراحت کند ولی او نپذیرفت.
آن سرباز هیچ توجهی به رفت و آمد پرستار، صداهای شبانه بیمارستان، آه و ناله بیماران دیگر و صدای مخزن اکسیژن رسانی نداشت و در تمام مدت با آرامش صحبت می کرد و پیرمرد در حال مرگ بدون آنکه چیزی بگوید تنها دست پسرش را در تمام طول شب محکم گرفته بود. در آخر، پیرمرد مرد و سرباز دست بیجان او را رها کرد و رفت تا به پرستار بگوید. منتظر ماند تا او کارهایش را انجام دهد. وقتی پرستار آمد و دید پیرمرد مرده، شروع کرد به سرباز تسلیت و دلداری دادن، ولی سرباز حرف او را قطع کرد و پرسید:«این مرد که بود؟»
پرستار با حیرت جواب داد:«پدرتون!»
سرباز گفت:«نه اون پدر من نیست، من تا بحال او را ندیده بودم.»
پرستار گفت:«پس چرا وقتی من شما را پیش او بردم چیزی نگفتید؟»
سرباز گفت:«میدونم اشتباه شده بود ولی اون مرد به پسرش نیاز داشت و پسرش اینجا نبود و وقتی دیدم او آنقدر مریض است که نمی تواند تشخیص دهد من پسرش نیستم و چقدر به وجود من نیاز دارد تصمیم گرفتم بمانم. در هر صورت من امشب آمده بودم اینجا تا آقای ویلیام گری را پیدا کنم. پسر ایشان امروز در جنگ کشته شده و من مامور شدم تا این خبر را به ایشان بدهم. راستی اسم این پیرمرد چه بود؟»
پرستار در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود، گفت:«آقای ویلیام گری...»
دفعه بعد زمانی که کسی به شما نیاز داشت فقط آنجا باشید و بمانید و تنهایش نگذارید. ما انسانهائی نیستیم که در حال عبور از یک تجربه گذرای روحی باشیم بلکه روح هائی هستیم که در حال عبور از یک تجربه گذرای بشری هستیم.
داستانک...📖📚
📒 @Hekaithaiekohan
#داستانک_معنوی
✍ابراهیم خواص گوید: شبی در بیابان گم شدم. صدای درندگان تمام بدنم را میلرزاند. به خدا توکل کردم و آرامش بر من حاکم شد. مدتی به رفتن ادامه دادم، صدای خروسی شنیدم و یقین کردم به آبادی رسیدهام و دیگر طعمۀ درندگان بیابان نخواهم شد.
به نزدیک صدای خروس رسیدم؛ خرابهای دیدم، ناگهان سه راهزن مرا گرفتند و هرچه داشتم غارت کردند. ناراحت و عبوس به گوشۀ دیگر خرابه رفتم و با خدای خود گفتم، من که توکل کردم، چرا با من چنین کردی؟!
خوابیدم و در عالم رؤیا خبرم دادند، توکل کردی ولی باید تا آخر میرفتی. وقتی صدای خروس را شنیدی ترس تو از بین رفت و یقین کردی از خطر رها شدی و توکل تو کم شد. و ما نظر حمایت از تو برداشتیم و فرشتگان محافظت را امر کردیم تو را به حال امیدت که خروس بود رها کنند، پس گرفتار راهزنان شدی. سحر برخیز و به خرابه برگرد.
طلوع آفتاب به خرابه رفتم و دیدم سه گرگ، راهزنان را طعمۀ خود کردهاند و هرچه از من به تاراج برده بودند آنجا بود.
توکلت علی الله
خدایا پناهم باش، من فقط به تو توکل میکنم🤲🤲
داستانک...📖📚
📒 @Hekaithaiekohan
📝داستان واقعی نامه نگاری مرد دهاتی با امام زمان عج:
اسمش علی بود و از سادات، صدایش می کردند آ سید علی، دهاتی بود و کم سواد، اما عجيب صفای باطنی داشت، همشهری و هم دهاتی همین شیخ حسنعلی نخودکی خودمان خودش تعریف می کند جمعه صبحی اول طلوع خورشید به بالای تپه ای رفتم کنار چشمه ای و عریضه ای، نامه ای،نوشتم برای امام زمانم که آی آقا جان! سنم دارد بالا می رود و هنوز صاحب فرزندی نشدم...
کاغذ را که نوشتم پرت کردم سمت چشمه، باد گرفت و نامه را چسباند به عبایم، دو سه باری آمدم کاغذ را به داخل چشمه بیاندازم اما هر بار نمی شد، به دلم افتاد کاغذ را بردارم و بخوانم، برداشتم، نگاه كردم ديدم كه جواب من همان وقت آمده است؛ قبل از اينكه به آب برسد؛ داخل کاغذ نوشته است: خداوند دو فرزند نصيب شما ميكند كه يكي از آن ها منشأ خدمات خواهد بود.
قربانشان رَوَم برایشان فرقی نمی کند مدیر باشی، تاجر باشی یا یک روستایی بی سواد، دلت که پاک باشد تحویلت می گیرند و آبرومندت می کنند،در این قحطیِ محبت یک رفيقِ بی غلُّ غش می خواهند امام زمان تا رفاقت را در حقش تمام کنند. چقدر نگاه زهرایی تان را می خواهم آقا جان
دلم برایِ کسی می تپد بیا ای دوست
بیا که من به تو بیش از همیشه محتاجم
📚برداشتی آزاد از سخنان استاد اخلاق شیخ جعفر ناصری
داستانک...📖📚
📒 @Hekaithaiekohan
✨﷽✨
✅درسی از علامهحسنزادهآملی
✍روزى يكى از شاگردان درس ، مصرانه و عاجزانه از حضرت استاد حسن زاده آملى تقاضا كردند كه : حضرت آقا عنايتى بفرماييد ذكرى ، دعايى ، چيزى بفرماييد، بلكه از اين گرفتارى روحى نجات پيدا كنم ، خيلى گرفته و در قبض هستم .
حضرت استاد (دام عزه)چند لحظه اى درنگ فرمودند و فرمودند: دو مطلب به شما عرض مى كنم ، يقينا اثر دارد به شرط اينكه اقلا يك اربعين (40 روز) بر آن مداومت داشته باشيد.
1⃣ ذكر شريف "يٰا حَىُّ يٰا قَيُّوم يامن لاالهالا انت" كه گفته اند، اكثار(یعنی زیاد گفتن) در آن سبب حيات و زيادتعقل مى شود و مجرب هم است .
2⃣سورهغنى (واقعه) را بخوانيد تا غنى در علم و بعدا هم چيزهاى ديگرى شويد. چون روايت شده كه : ابن مسعود از پيامبر (صلى الله عليه و آله ) نقل كرده:هر كس سوره واقعه را هر شب بخواند هيچ گاه محتاج نمى شود.
📙صراط سلوک
↶【به ما بپیوندید 】
داستانک...📖📚
📒 @Hekaithaiekohan
⚜ ذکر صالحین ⚜
🔴حیله های شیطان در لحظه مرگ انسان!
✳️موقعى که انسان در حال احتضار قرار مى گیرد ونزدیک است جان از بدنش مفارقت کند، شیطان با فرزندان و یاران خود بر بالین او حاضر مى شوند و تلاش مى کنند تا با حیله هاى مختلف ایمان او را گرفته و آن را از چنگش بیرون آورند و این سخت ترین حالت براى محتضر است .
💠وارد شده است :
انسان هنگام مرگ ، زیاد تشنه مى شود. شیطان از این فرصت براى گرفتن ایمان او استفاده مى کند و ظرف پر از آب سرد و گوارایى را در دست گرفته و بر بالین انسان مى ایستد و ظرف را حرکت مى دهد.
🔅محتضر در حالى که شیطان را نمى شناسد به او مى گوید: مقدارى از این آب را به من بده تا بیاشامم .
🔥شیطان در جواب او مى گوید: اگر مى خواهى به تو آب دهم ، بگو خدایى در عالم وجود ندارد.اگر جواب او را ندهد و صورت خود را از او برگرداند، شیطان از طرف پا ظاهر مى شود و آن ظرف را حرکت مى دهد. شخص مؤ من باز درخواست مقدارى آب مى کند.
🔥شیطان مى گوید: اگر مى خواهى به تو آب دهم ، بگو محمد صلى الله علیه و آله و سلم پیامبر من نیست . اگر او ایمانش عاریه اى باشد آن جمله را مى گوید و بدین وسیله ایمان خود را به شیطان مى دهد و کافر از دنیا مى رود.
💥در این هنگام آن ملعون آب را روى زمین مى ریزد و ظرف را مى شکند و مى گوید: من کار خود را کردم و احتیاجى به تو ندارم . اما اگر ایمانش ثابت و محکم باشد کلام شیطان را رد مى کند و به او توجهى نمى نماید.
🔵اگر انسان مى خواهد ایمانش دستخوش وسوسه هاى شیطان نگردد:
✨به بندگان خدا ستم روا ندارد،
✨دعاى عدلیه را زیاد بخواند،
✨اعتقاد خود را به پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم و ائمه معصوم علیهم السلام محکم کند.
✨ نمازهاى خود را ضایع نکند و از آن ها مواظبت نماید در اول وقت بخواند.
🌺از امام صادق علیه السلام نقل شده است : کسى که از نمازهاى خود مواظبت کند و آنها را با شرائطش انجام دهد. هنگامى که شیطان براى گرفتن ایمانش نزد او حاضر مى شود "ملک الموت " آن ملعون را مى راند و دور مى گرداند و شهادتین را به او تلقین مى نماید.
🔥حتی شیطان ممکن است به صورت جد و پدر انسان در آید و بگوید: از مذهب و ایمان خود دست بردار، زیرا من هم بر این دین بودم و اکنون مرا به واسطه آن عذاب مى کنند.سپس فرمود: از این جهت خویشان محتضر باید شهادتین را به او تلقین کنند و اعتقادات را به وى تذکر دهند؛ زیرا شیطان دشمنى آشکار براى انسان است!
🌇🌷🌇🌷🌇🌷🌇🌷🌇🌷
📚انسان از مرگ تا برزخ,نعمت الله صالحى حاجى آبادى
داستانک...📖📚
📒 @Hekaithaiekohan
💐حاج آقا دولابی میفرمودند :
🌙 شبهای ماه رمضان است، اغلب شما جوان هستید.
🍃وضو بگیرید
🍃نماز بخوانید
🍃کم حرف بزنید
🍃کم قصه بگویید !
👈 این چیزهایی که در تلویزیون نشان میدهند برای تفریح است یا برای بچهها !
شما که روزه دارید کمتر این و آن را گوش دهید ، کمی به کارهایتان برسید.
🌷 نیم ساعت یا یک ساعت بعد از نماز در سجاده بنشینید و خدا را یاد کنید.
🌼 افطار که کردید، بدنتان که آرام گرفت ، به دعایی ، به ثنایی یک دقیقه خدا را یاد کنید.
✅با خودتان خلوت کنید ، به قرآن نگاه کنید ، یا اینکه اصلا ساکت بنشینید ، این خیلی قیمتی است...
داستانک...📖📚
📒 @Hekaithaiekohan
📚 حکایت کوتاه
از امام باقر علیه السلام نقل شده است: روزى حضرت داوود(ع)نشسته بود و جوانى ژوليده با ظاهرى فقيرانه كه خيلى نزد آن حضرت مى آمد نيز در محضر آن حضرت حاضر بود. در اين هنگام فرشته مرگ وارد شد و نگاه تندى به آن جوان كرد و بر وى خيره شد. داوود(ع) دلیل این کارش را پرسید فرشته مرگ گفت: من مامورم هفت روز ديگر جان اين جوان را در همين جا بگيرم. داوود پيغمبر(ع ) از اين سخن، دلش به حال آن جوان سوخت و رو به او كرد و فرمود: اى جوان! زن گرفته اى؟ پاسخ داد: نه ، هنوز ازدواج نكرده ام
داوود به او فرمود: به نزد فلان مرد كه يكى از بزرگان بنى اسرائيل است برو و از طرف من به او بگو كه داوود به تو دستور داده كه دخترت را به همسرى من درآور و همين امشب نزد آن دختر مى روى و خرج ازدواج تو نيز هر چه مى شود بردار و هم چنان نزد همسرت باش تا هفت روز ديگر و پس از هفت روز همين جا نزد من بيا. جوان به دنبال ماموريت رفت و پيغام حضرت داوود(ع) را به آن مرد بنى اسرائيلى رسانيد و او نيز دخترش را به آن جوان داد و همان شب ، عروسى انجام شد و جوان هفت روز نزد آن دختر ماند و پس از هفت روز نزد حضرت داوود بازگشت داوود از وى پرسيد: در این هفت روز وضع تو چگونه بود؟پاسخ داد: هيچ گاه در خوشى و نعمتى مانند اين چند روز نبوده ام. داوود فرمود: اكنون نزد من بنشين جوان نشست، و داوود چشم به راه آمدن فرشته مرگ بود تا طبق خبرى كه داده بود بيايد و جان اين جوان را بگيرد.
اما مدتى گذشت و فرشته مرگ نيامد، از اين رو به جوان رو كرد و فرمود: به خانه ات بازگرد و روز هشتم دوباره به نزد من بيا. جوان رفت و پس از گذشت هشت روز دوباره به نزد داوود بازگشت و هم چنان نشست و خبرى از فرشته مرگ نشد و همين طور هفته سوم تا اين كه فرشته مرگ به نزد داوود آمد. داوود بدو فرمود: مگر تو نگفتى كه من مأمورم تا هفت روز ديگر جان اين جوان را بگيرم ؟ پاسخ داد: آرى فرمود: تاكنون سه هشت روز از آن وقت گذشته است ؟ فرشته مرگ گفت : اى داود! چون تو بر اين جوان رحم كردى ، خداوند نيز او را مورد مهر خويش قرار داد و سى سال بر عمرش افزود.
📚 داستانهای بحار الانوار
داستانک...📖📚
📒 @Hekaithaiekohan
🌸✨🌸
#انصاف
يک استاد دانشگاه ميگفت: يک بار داشتم برگههاي امتحان را تصحيح ميکردم. به برگهاي رسيدم که نام و نام خانوادگي نداشت. با خودم گفتم ايرادي ندارد. بعيد است که بيش از يک برگه نام نداشته باشد. از تطابق برگهها با ليست دانشجويان صاحبش را پيدا ميکنم. تصحيح کردم و 17/5 گرفت. احساس کردم زياد است. کمتر پيش ميآيد کسي از من اين نمره را بگيرد. دوباره تصحيح کردم 15 گرفت. برگهها تمام شد. با ليست دانشجويان تطابق دادم اما هيچ دانشجويي نمانده بود. تازه فهميدم کليد آزمون را که خودم نوشته بودم تصحيح کردم.
آري، اغلب ما نسبت به ديگران سختگيرتر هستيم تا نسبت به خودمان و بعضى وقتها اگر خودمان را تصحيح کنيم ميبينيم:
به آن خوبي که فکر ميکنيم، نيستيم
مثبت اندیشی و منصف اندیشی را فراموش نکنیم....
داستانک...📖📚
📒 @Hekaithaiekohan
نقل میکنند که شاه عباس وقتی میدان نقش جهان را میساخت، دم دمای غروب خودش میرفت و مزد کارگران را میداد.
کارگران هم برای دیدن شاه و هم برای گرفتن پول صف میکشیدند و خوشحال و قبراق مدتها در صف میماندند تا از دست شاه پول بگیرند.
در این میان عدهای بودند که کار نکرده بودند و روی خاک غلت میزدند و لباسهای خود را خاکی میکردند و در صف میایستادند تا بدون زحمت کشیدن حقوق دریافت کنند. وقتی نوبت به آنان میرسید، سر کارگرانِ عصبانی که کار نکردههای رند را خوب میشناختند، به پادشاه ندا میدادند و کارگران خاکمالیشده را با فحش و بد و بیراه بیرون میانداختند أمّا شاه عباس آنها را صدا میزد و به آنها نیز دستمزد میداد و میگفت:
من پادشاهم و در شأن من نیست که اینان را ناامید برگردانم!
🌹یا صاحب الزمان!
مدتهاست در بساط شما خودمان را خاکمالی کردهایم! گاهی در نیمهی شعبان،گاهی جمعهها، گاهی در زیارت و گاهی در قنوت نماز، دعایتان کردهایم! میدانیم این کارها کار نیست و خودمان میدانیم کاری نکردهایم ولی خوب یاد گرفتهایم خودمان را خاک مالی کنیم و در صف، منتظر بمانیم تا دستمزد دریافت کنیم.
ای پادشاه مُلک وجود!
این دستهای نیازمند،
این چشمهای منتظر
این نگاههای پرتوقع،
گدای یک نگاه شمایند! یک نگاه!
از همان نگاههای لطف آمیز که به کارکردههای با إخلاصتان
داستانک...📖📚
📒 @Hekaithaiekohan
✨﷽✨
♨یک تکه نان
✍حضرت عیسی (علیه السلام) با جمعی در جایی نشسته بود. مردی هیزم شکن از آن راه با خوشحالی و خوردن نان می گذشت. حضرت عیسی (علیه السلام) به اطرافیان خود فرمود شما تعجب ندارید از این که این مرد بیش از یک ساعت زنده نیست، ولی آخر همان روز آن مرد را دیدند که با بسته ای هیزم می آید.
تعجب کردند و از حضرت علت نمردن او را پرسیدند.
او بعد از احوال پرسی از مرد هیزم شکن فرمود هیزمت را باز کن. وقتی که باز کرد، مار سیاهی را در لای هیزم او دید. حضرت عیسی (علیه السلام) فرمود این مار باید این مرد را بکشد، ولی تو چه کردی که از این خطر عظیم نجات یافتی؟
گفت نان می خوردم که فقیری از مقابل من گذشت. قدری به او دادم و او درباره من دعا کرد.حضرت عیسی (علیه السلام) فرمود در اثر همان دستگیری از مستمند، خداوند این بلای ناگهانی را از تو برداشت و پنجاه سال دیگر زنده خواهی بود.
📚 تفسیر نمونه، ج3، ص223
داستانک...📖📚
📒 @Hekaithaiekohan
🌷 آیتالله #بهجت (ره) :
✍ بلا ، با صدقه رفع میشود ؛ اگرچه محکمِ محکم شده باشد. نه اینکه فقط روایت است که صدقه ، دافع بلیات است ؛ نخیر، درایت هم هست.
👌 میدانیم که از لطف و احسان است که شارع فرموده: «إِسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَة» (روزی را با صدقه نازل کنید).
📚 گوهرهای حکیمانه، ص١٣٧
داستانک...📖📚
📒 @Hekaithaiekohan