eitaa logo
وصیت ستارگان 🌷💫
4.9هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3.1هزار ویدیو
5 فایل
بسم رب الشهداء 🌷شهدا امام زادگان عشقند که مزارشان زيارتگاه اهل یقین است. آنها همچون ستارگانی هستند که می‌توان با آنها راه را پیدا کرد🇮🇷 🌹وصیت وزندگینامه شهیدان 🌹مفاهیم انقلابي،بصیرتی ارتباط با اعضا☆☆☆ @yazaynab72
مشاهده در ایتا
دانلود
✨❤️✨ ما نیز از دور به حال زائران اربعین غبطه می‌خوریم . 💚🥺 آرزو می‌کنیم ای کاش همراه شما بودیم.🤲 🔵کانال وصیت ستارگان ╭━━⊰🍀•🕊•🍀⊱━━╮ https://eitaa.com/V_setaregan ╰━━⊰🍀•🕊•🍀⊱━━╯
وصیت ستارگان 🌷💫
. 🇮🇷《به نام او که یادش آرامش دلهاست》🤲 اسم تو مصطفاست🥺 🇮🇷زندگینامه #شهید مصطفی
. 🇮🇷《به نام او که یادش آرامش دلهاست》🤲 اسم تو مصطفاست🥺 🇮🇷زندگینامه مصطفی صدرزاده🌷 《قسمت یازدهم 》 آن روز نمی دانستم که تو هم🕊 ..... 🇮🇷 اهل نگاه به صورت نیستی، تو گوشه ای نشسته بودی و ساکت بودی و فقط گوشه ای از کت و شلوار سیاه و پیراهن سفیدت را می دیدم.💚 طوری را دور خودم پیچیده بودم که احساس می کردم شاخه و برگ داده و شکوفه های صورتی تمام تنم را پوشانده اند. احساس خفگی می کردم. صدایت را شنیدم: "گفته بودین درس می خونین؟"🌸 🇮🇷 _ بله! _ چطوره، راضی هستین؟ _ حوزهٔ جدید بهتر از حوزه قدیمه. اونا نمی خونن و عربی محض می خونن، ولی ما ادبیات می خونیم و این سطح حوزه رو بالا می بره.🌺 یک نفس یک جمله بلند را گفته بودم. یعنی نیاز بود این طور یک نفس حرف بزنم؟! 🤔 در حالی که پدرم و پدرت آن بیرون نشسته بودند، نبود که ما اینجا کنار هم بنشینیم و حرف بزنیم؟ واقعاً راجع به من چه فکر می کردند؟ از جا بلند شدم: "من باید برم‌"😔 _ کجا؟ 🇮🇷 از جا بلند شدی: " اجازه بدین! ببینین من فقط دنبال نمی گردم، اگه می خواستم دنبال همسر بگردم اینجا نبودم. من علاوه بر همسر می خوام."❤️💚 تو هم جمله ای بلند گفته بودی، ولی من دیگر از اتاق بیرون آمده بودم. رفتم و نشستم پیش، مادرم. تو هم رفتی و نشستی پیش . از پس چادر به مامان گفتم: " بگو من یک ماه بزرگترم. "😔 🇮🇷 مادرت شنید: " اون بار هم گفتم مسئله مهمی نیست، مهم ." مامان گفت: "سمیه جان خیلی دوست داره درسش رو بخونه."🇮🇷 _ خب بخونه! این را پدرت گفت. آهسته گفتم: " درسمم که تموم بشه، می خوام برم !" _چه کاری؟🤔 این تو بودی که این را پرسیدی.🌷 بی آنکه نگاهت کنم گفتم: "آموزش و پرورش یا . " _ از نظر من اشکالی نداره! 🇮🇷چسبیده بودم به مادر و مدام با آرنج به او می زدم. حس می کردم گونه هایم شده شبیه دو تا سرخ. از جا بلند شدم و به اتاقم رفتم و تا چند روز برای جواب دادن کردم. 🤔 در این فاصله چند خواستگار هم آمد، اما هیچ کدام آن ملاک هایی را که می خواستم نداشتند. پدرم به مادرم می گفت: " بذار بیان، سمیه باید خودش تصمیم بگیره. "☘ 🇮🇷 سجادمان خدای بود. همیشه می گفت: "هر جا در مونده شدی بسپار به خودش." 🤲 دلم می خواست من هم مثل او باشم، اما من مثل سجاد قوی نبود.🦋 هر خواستگاری که می آمد و می رفت بیشتر به هم می ریختم. انگار تو حوض فرو می رفتم و ماهی ها گوشه ای از تنم را می مکیدند. حالم بد شده بود و مدام می کردم. شاید برای همین مامان پنهانی با خانم صحبت کرد و او از من خواست به خانه شان بروم.🏠 🇮🇷 یک روز عصر بود. شوهر و پسرش هم بودند. با هم رفتیم داخل انباری میان تیر و تخته و مسی. _ سمیه، چرا جواب آقا مصطفی را نمیدی؟ 🤨 _ هر دو بار که اومدن خونمون ، اومدن جلوی در خونه شلوغ کاری کردن! _ خب به او چه مربوط؟ چرا جواب اون بنده خدا را نمی دی؟ خودش رو.☘ دست گذاشتم روی گونه ام، می سوخت. خوشحال بودم که نیمه تاریک است. _ نه شغلش .....🕊.... 🦋 ....🇮🇷 🔵کانال وصیت ستارگان 🕊 ╭━━⊰🍀•🕊•🍀⊱━━╮ https://eitaa.com/V_setaregan ╰━━⊰🍀•🕊•🍀⊱━━╯
🥀 شهیدی که دهان خود را پر از گِل کرد تا مبادا صدای ناله‌اش موجب لو رفتن مَعبر شود 💚🌸💚🏴 ✨برای شروع عملیات کربلای ۴ به آبادان منتقل شدیم و به عنوان غوّاصان خط ‌شکن به خط دشمن زدیم؛ به هر ترتیبی بود خط دشمن را شکستیم و پاکسازی کردیم. وقتی برای آوردن مجروحان و شهدا وارد معبر شدیم، دیدیم شهید_حمیدی‌اصیل بر اثر گلوله توپ، هر دو پایش قطع شده و پیکر مطهرش در گوشه‌ای از معبر افتاده است 👈اما آنچه که ما را به تعجب وا داشت، این بود که دهان شهید پر از گِل بود. بعدها متوجه شدیم که وقتی به پاهای سعید ترکش خورد و قطع شد، برای اینکه صدای ناله‌اش بلند نشود و باعث لو رفتن معبر نشود، دهان خود را پر از گِل کرده بود.
💚 چرا نشون دادن تصویر امام خامنه ای توی شبکه های ماهواره ای بین المللی ممنوع؟!🤔 ‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‎‎🔵کانال وصیت ستارگان ╭━━⊰🍀•🕊•🍀⊱━━╮ @vasiatsetaregan ╰━━⊰🍀•🕊•🍀⊱━━╯
💚🏴💚 و اگر بپرسند کجا دلت شکست؟ خواهم گفت: آنجا که دیدم دیگران را، شراب وصل دادی و مرا در فراق سوزاندی...🥺🥺 🔵کانال وصیت ستارگان ╭━━⊰🍀•🕊•🍀⊱━━╮ @vasiatsetaregan ╰━━⊰🍀•🕊•🍀⊱━━╯
✨💛✨ اگه به گُـناهی مبتلا شدۍ.. نذار قلبت بهش عادت کنه...! عادتـــ به ؛ اضطراب و ترسِ از گناه رو از قلبت میگیره :) اونوقتــ بجای لذت بردن از خدا... دیگه از گناه لذتـــ میبری اسـتغفر‌اللّه‌ربی‌واتوبہ‌الیہ♥️ 🇮🇷🌷
🍃🌼دعای فرج🌼✨💚💚✨ 🍃🌸إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ، وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ، وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ، وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ، وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى، وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ، اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ، وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِيباً، كَلَمْحِ الْبَصَرِ، أَوْ هُوَ أَقْرَبُ، يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ، يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ، اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ، وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ، يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ🌸🍃 ╭━━⊰🍀•🕊•🍀⊱━━╮ 🇮🇷 ╰━━⊰🍀•🕊•🍀⊱━━╯
🕊 💫بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ💫 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یااَباعَبْدِاللَّهِ الْحُسَیْن(ع) اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🇮🇷 🌸✨💚💚✨ 🇮🇷یادشان_باصلوات🇮🇷 الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ🌷 ✨
✨💚💚✨ ودرهیاهوی‌دنیایی‌پرازجمعیت‌ سلام‌براو‌که‌جایش‌همیشه‌خالیست...💔 ❤️ 🔵کانال وصیت ستارگان ╭━━⊰🍀•🕊•🍀⊱━━╮ @vasiatsetaregan ╰━━⊰🍀•🕊•🍀⊱━━╯
✨❤️✨ ایشان به و آن فاجعه بزرگ اشاره کرد و می‌گوید: «در حادثه یك شروع بود؛ یك آغاز بود. بعد از آنكه قضیه كربلا انجام گرفت - آن فاجعه بزرگ اتفاق افتاد - و فداكارى بى نظیر و اصحاب و یاران و خانواده‌اش در آن محیط محدود واقع شد، حادثه اسارت‌ها پیام را باید منتشر می‌كرد و و افشاگرى‌ها و حقیقت‌گویى‌هاى و مثل یك رسانه پر قدرت، باید فكر و حادثه و هدف و جهت‌گیرى را در محدوده وسیعى منتشر می‌كرد؛ و كرد. در افشاگرى هم هست، عمل هم هست، تحقق هدف‌هاى آن افشاگرى هم در اربعین وجود دارد.» 🇮🇷🏴 🔵کانال وصیت ستارگان ╭━━⊰🍀•🕊•🍀⊱━━╮ @vasiatsetaregan ╰━━⊰🍀•🕊•🍀⊱━━╯
وصیت ستارگان 🌷💫
. 🇮🇷《به نام او که یادش آرامش دلهاست》🤲 اسم تو مصطفاست🥺 🇮🇷زندگینامه #شهید مصطفی
. 🇮🇷《به نام او که یادش آرامش دلهاست》🤲 اسم تو مصطفاست🥺 🇮🇷زندگینامه مصطفی صدرزاده🌷 《قسمت دوازدهم 》 _ نه شغلش .....🕊.... 🇮🇷شغله، نه رفته! _ طلبه س. تا وقتی درس می‌خونه که نباید سربازی بره! در عوض !🌸 هیئت داره و برای بچه‌هاش از دل و جون مایه می‌ذاره! تکلیف خودت رو با دلت کن؟❤️ خانم نظری حکم را داشت. با لکنت گفتم:" چشم خانم. از نظر باید سطح بالایی داشته باشه، طوری که من رو هم بکشه بالا!"💚 _ ایمان رو در عمل ببین. این جَوون بچه و نماز خون. بچه‌ای با تقوا و با عُرضه !🛐💜 🇮🇷_ من ایمان ظاهری نمی‌خوام، می‌خوام بالایی داشته باشه . اینکه اسلام رو از هر جهت بشناسه و به دستوراتش عمل کنه. کسی که ایمان داره به توهین نمی‌کنه خانم.🌷💚🌷 دستم را گرفت. سردِ سرد بود، در حالی که از گونه‌هایم می‌بارید. 🔥 _ تا اونجا که من می‌شناسمش آدم درستیه! درست را خیلی گفت. رویم نشد بگویم دنبال کسی مثل سجاد، داداشم، هستم. هم به ظاهر برسد هم به باطن.🌺 🇮🇷سجاد کت و شلوارش را همیشه به اتوشویی می‌داد و را واکس می‌زد. هم همیشه نو و اتو کشیده بود. خانم‌ نظری دستم را رها کرد:" ما هم این مراحل را گذروندیم دختر جون. می‌کنم تکلیفت رو با خودت روشن کنی."❤️🥺 به خانه که آمدم بود. مادر گلدان‌های حیاط را آب داده و روی تخت نشسته بود.🌇 رفتم نشستم کنارش :" چی کار کنم، شما بگو؟ً" _ خونوادهٔ خوبی ان ! _ خونواده رو چی کار دادم! خودش، نرفتنش! _ درسش که تموم بشه می‌ره . سجادم قبولش داره!☺️🇮🇷 نگاه به بالا انداختم و دیدم اتاق سجاد روشن است:" بذار از خودش بپرسم." 🇮🇷از پله‌ها دویدم و رفتم اتاق سجاد. دیدم پشت میز نشسته. مامان هم پشت سرم آمد و گفت:" سجاد تو یه چیزی به بگو. تکلیف این بنده خدا چی می‌شه؟ "🥺❓ سجاد بی آنکه نگاهمان کند گفت:" از نظر من !" _ اصلاً متوجهی راجع به کی حرف می‌زنیم؟ _ بله. مصطفی! . 😊🌺 مامان گله‌مند گفت:" هی بالا و پایین می‌کنه. ، یا رومی روم یا زنگی زنگ!" 🇮🇷تکیه دادم به دیوار رو به سجاد و گفتم:" اگه تو داری باشه منم..." مامان ذوق‌زده گفت:" خب، این رو از اول می‌گفتی، برم بزنم؟"😍📞 سجاد گفت:" صبر کن مامان!" رو به من کرد:" هر چی ازش داری، بنویس می‌برم می‌دم بخونه و جواب بده." رو به کامپيوتر چرخید:" می‌شم !"🕊💌 مامان ذوق زده گفت:" برم براتون بیارم!"☕️🍪 نشستم روی زمین و .... 🦋 ....🇮🇷 🔵کانال وصیت ستارگان 🕊 ╭━━⊰🍀•🕊•🍀⊱━━╮ https://eitaa.com/V_setaregan ╰━━⊰🍀•🕊•🍀⊱━━╯