#روایت_نهم
▫️ شهید محمدرضا محمود عطیه اهل بعلبک لبنانه. افتخار داشت با سیدحسن نصرالله به شهادت رسید و خانواده به این همراهی افتخار میکردند.
▪️ از نیروهای امنیتی نزدیک سیدحسن نصرالله بود ولی کسی نمیدونست و وقتی از کم بودنش در منزل گلایه میکردیم میگفت من خادم سید هستم، یکی از کارهای مهم شهید ارسال پیام سید به ایران و دریافت پیام از ایران برای سید بود.
🔺 مسئول حفاظت سیدحسن بهش میگفت پسرم و بهش میگفتن الملک الحارث مسئول جنگ الکترونیک هم بود
فشار کار خیلی زیادی روی شهید بود و به همین دلیل از جهت جسمی خیلی اذیت بود و یک مرتبه مجبور شد عمل جراحی انجام بده.
🤲 عبادت براش اصل بود و تو جیبِ جای پیجرش مهر نماز گذاشته بود و میگفت این سلاح منه، بصورت ساعتی کار نمیکرد، پای کار می ایستاد تا کار تموم بشه و تا کارش رو تموم نمیکرد خونه نمیومد.
🔸 همسر شهید یه خواب نقل کرد خیلی ویژه بود که بعداً براتون نقل میکنم.
🔹 همسر شهید نقل میکنه با همه مشغله ای که داشت کارهای خونه رو خودش انجام میداد در حالیکه همکارانش که مثل ایشون خیلی سر شلوغ بودند دیگران کارهاشون رو انجام میدادند.
💠 یه نکته خیلی مهمی همسر شهید گفت که اگر میدونستم کارش اینقدر مهم و حساس هست کمتر بهش کار میسپردم و خودم کارها رو انجام میدادم، حتی شهید در ایام وضع حمل من آشپزی هم میکرد، بچه ها به شوخی برای اینکه منو اذیت کنن میگفتند غذایی که بابا درست میکنه بهتر از غذاهایی هست که تو درست میکنی، لوبیا و ماکارونی و قورمهسبزی ایرانی خیلی دوست داشت.
🔻 ایران که رستوران میرفتیم غذای سنتی ایرانی میخورد نه فست فود، هر وقت فرصت میکرد با اره مویی کار تولید میکرد، امضای رفیقش وسیم شرف رو درست کرده بود که یه جمله بود «روحی لتراب مقدم صاحب الزمان فداه»
#راوی_مقاومت🎙
#لبنان_مقاوم✊
#شهید_محمدرضا_محمود_عطیه🥀
🌐 فانوس قرن:
http://eitaa.com/joinchat/81461248Cc536844d89
#وکیل_پور
@Vakilpour_ir