᥎ᥱᥣm᥆ᥙrᥒ²
۲۲ نوامبر 50 : 15 دفترچه
۲۴ نوامبر 49 : 12
دفترچه
᥎ᥱᥣm᥆ᥙrᥒ²
۲۴ نوامبر 49 : 12 دفترچه
شاید به ندرت کسی را یافتم که به کل صادق
باشد ؛ مهر بیجا را دریغ کند با مشتهای حقیقت سمفونی مردگان باورهایم را بنوازد و این جنگ جهانی درونی را به اتمام برساند . غافل از اینکه ؛ خود باید این معما را حل کنم . به راستی که این کردار بیهوده مرا آزرده می کند هر دم زیر دندانهای افکار خویش خورد و خاکشیر شده بلعیده میشوم . دگر بار در زمان استراحت جویده و سپس هضم میشوم و این نشخوار فکری جان مرا میگیرد و باز به شکلی الزامی و اجبار زنده میشوم . مصيبت تلخ من میدان دادن به خویش و متهم کردن دیگران و سرنوشت بهر به چاه افتادنم بود اما ، چه بسا که این شکوه و شکایت گزافی بیش نیست و مسبب تمام حالاتم منی خفته در من بود . به راستی که گاهی باید در عدالت خانه درون سرت خود را محکوم کنی و با گشاده رویی تقصیر خویش را بپذیری و افسار مشکلاتت را از گلوگاه تفکر به دیگر بارگان رهاسازی و آن وقت شاید تحمل همه چیز آسان
شود و سودای ناامیدی از سرت بیرون بپرد .
گاهی گیج میشم که دنیای واقعی کدومه ؛
جایی که به اجبار و تکرار هر روز رو به سر میرسونم یا اونجایی که یواشکی توی خواب و تصوراتم میبینمش؟